یادداشت شاهر الشاهر، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه چین؛

آمریکا و چین، از عقده‌های ترامپ تا عقاید پینگ

دولت چین بر مبنای این اصل چینی با آمریکا برخورد کرد که دشمن را باید قبل از آنکه بداند وارد تقابل شده است، شکست داد. این یعنی دیگر برای آمریکا خیلی دیر شده است و هرکسی بخواهد نفوذ پکن را محدود کند، زیان خواهد دید.
شاهر الشاهر؛ استاد روابط بین‌الملل دانشگاه چین
تاریخ انتشار: ۲۰:۵۵ - ۲۷ فروردين ۱۴۰۴ - 2025 April 16
کد خبر: ۲۷۵۷۴۹

آمریکا و چین، از عقده‌های ترامپ تا عقاید پینگ

 

به گزارش «راهبرد معاصر»؛ تعجبی نداشت دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا تعرفه های بیشتری را بر تعدادی از کشورها، به ویژه چین اعمال کند. ترامپ با منطق تاجرمآبانه خود به موضوعات سیاسی می‌نگرد و بیشتر شبیه دلالی برخورد می‌کند که بدون در نظر گرفتن مشروعیت سودهایش به دنبال سودهای آنی است.

هدف اصلی آمریکا جلوگیری از رشد چین و مهار آن به شعاری غیرقابل اجرا تبدیل شده است

 

چین هراسی ترامپ را مانند دیگر رؤسای جمهور آمریکا در دو دهه گذشته فراگرفته است، اما برای ترامپ، وضعیت تا حد معضلی پیش رفته که نمی تواند آن را نادیده بگیرد و نمی داند چگونه حلش کند. آنچه این معضل را افزایش می دهد، حضور شی جین پینگ رئیس جمهور چین است که با توجه به سرسختی و عزم برای رساندن کشورش به جایگاه واقعی در صحنه بین المللی، شخصیتی استثنایی در تاریخ معاصر این کشور است.

 

هدف اصلی آمریکا جلوگیری از رشد چین و مهار آن به شعاری غیرقابل اجرا تبدیل شده است. چگونه فردی عاقل می تواند فکر کند کشوری به اندازه چین را می تواند در خود جای دهد؟ رویکرد ترامپ مبتنی بر ایده «اکنون یا خیلی دیر شده» است، یعنی یا فوری با چین مقابله کنند یا شکست را بپذیرند.

 

چین نیز بر مبنای اصلی چینی با آمریکا برخورد می کرد که می گوید، «دشمن خود را قبل از اینکه بداند وارد تقابل با شما شده است، شکست دهید». این یعنی دیگر برای آمریکا خیلی دیر شده است و هرکسی خواهان محدود کردن نفوذ چین باشد، مانند این است به پای خودش تیراندازی کند.

 

چین به زمان به عنوان «دارایی مادی» نگاه می کند که باید حفظ شود، یعنی هرچه بیشتر بتواند تقابل با آمریکا را به تعویق بیندازد، زیان کمتری خواهد داشت. غافلگیری زمانی رخ داد که ترامپ به یکباره به روی همه آتش گشود و ناخودآگاه به منافع آمریکا آسیب زد، زیرا به نظر می آید با همه کشورهای جهان از در خصومت وارد شده است.

 

چین به هر رویدادی پاسخ مثبت می دهد و به دنبال بهره برداری و استفاده از آن برای حفظ منافع خود است. باید دید پکن در تحقق همکاری و نزدیکی بیشتر با سایر کشورهای ناراضی از سیاست های ترامپ موفق خواهد بود؟ ترامپ در نخستین دوره ریاست جمهوری اش در سال 2016 میلادی جنگ تجاری را با چین آغاز کرد، اما همان زمان کسری تجاری آمریکا از 503 به 578 میلیارد دلار افزایش یافت.

 

اقتصاد آمریکا 26 درصد اقتصاد جهانی را تشکیل می دهد، بنابراین هر اتفاقی برای آن بیفتد بر بقیه جهان تأثیر می گذارد. ضرب المثلی است که می گوید، «اگر آمریکا عطسه کند، جهان سرما می خورد». عجیب است که اقدامات ترامپ با حمایت اقتصاددانان برجسته آمریکایی مواجه نشد و مردم نیز مخالفت کردند و این روزها شاهد تظاهرات آمریکایی ها در برخی شهرهای این کشور هستیم.

بدهی عمومی آمریکا سال 1984 میلادی کمتر از 1 تریلیون دلار بود و سال 2024 میلادی پس از 23 تریلیون دلار در سال 2019 میلادی به 36 تریلیون دلار افزایش یافت

 

اقتصاد آمریکا یک روز پس از اعلام تعرفه های تجاری جدید به وسیله ترامپ، 5 تریلیون دلار خسارت دید و مجموع زیان های اقتصادی آمریکا از زمان روی کار آمدن ترامپ را به 11 تریلیون دلار رساند. شرکت اپل به تنهایی 250 میلیارد دلار را تنها در چند ساعت از دست داد و اکنون برای همه محال است به خرید آیفون بسیار گران قیمت فکر کند، به ویژه اینکه جایگزین‌های آن در حال حاضر با کیفیت بهتر در بازار موجود است.

 

بدهی فزاینده آمریکا

پس از جنگ جهانی نخست، آمریکا بزرگترین طلبکار جهان بود و پس از جنگ جهانی دوم، اقتصاد این کشور بزرگ ترین اقتصاد جهان بود که حدود 45 درصد اقتصاد جهانی را تشکیل می داد. امروز آمریکا بزرگترین بدهکار جهان است، اقتصادش در بدترین وضعیت خود قرار دارد.

 

تلاش برای نجات اقتصاد آمریکا مستلزم اقداماتی است که تاکنون رغبتی به آنها وجود نداشته است، زیرا بر «دولت رفاه» که آمریکایی ها به آن عادت کرده اند، با وجود کمبود منابع کافی تأثیر می گذارد. این موضوع اقتصاد آمریکا را در بدهی کلان قرار داده که با سرعتی بی سابقه در حال افزایش است. بدهی عمومی آمریکا سال 1984 میلادی کمتر از 1 تریلیون دلار بود و سال 2024 میلادی پس از 23 تریلیون دلار در سال 2019 میلادی به 36 تریلیون دلار افزایش یافت.

 

این یعنی بدهی عمومی در مدت پنج سال 56 درصد افزایش یافته و به 117 درصد تولید ناخالص داخلی آمریکا رسیده است. به بیان ساده، سهم هر شهروند آمریکایی از بدهی عمومی امروز به 107 هزار دلار می رسد و حجم بدهی عمومی آمریکا در حال حاضر برابر با اندازه ترکیبی پنج اقتصاد بزرگ بین المللی پس از اقتصاد آمریکاست.

 

بیشتر بدهی عمومی آمریکا را بدهی داخلی تشکیل می دهد، در حالی که ژاپن بزرگترین کشور طلبکار به آمریکاست و پس از آن چین قرار دارد. عوامل بسیاری اقتصاد آمریکا را به این نقطه رسانده است، ازجمله افزایش هزینه های دولت، سیاست های مراقبت های بهداشتی، بحران  کووید-19، چاپ انبوه دلار و حفظ ارزش دلاری بالا که متناسب با رشد اقتصادی نیست.

 

ترامپ معتقد است دوستان آمریکا با سوء استفاده از سیاست تعرفه ای واشنگتن، آن را از بین می برند و وی خواستار اقدام متقابل است. در حالی که امکان دارد در تئوری این خواسته موجه به نظر آید، اما واقعیت چیز دیگری است.

 

چرا ترامپ این کار را کرد؟

ترامپ معتقد است رکود اقتصادی آمریکا باید متوقف شود، دیدگاهی که بیشتر اقتصاددانان با آن موافق هستند، اما درباره سیاست ها یا رویکرد پرداختن به آن با وی مخالف اند. مشکل اینجاست ترامپ می‌خواهد آمریکا قدرت برتر جهان باقی بماند، اما در عین حال نمی‌خواهد هزینه رهبری جهانی را متحمل شود.

 

سیاست ترامپ بر این مبناست، همه باید هزینه رهبری جهانی آمریکا را متحمل شوند. طبق دیدگاه ادعایی وی، بدون آمریکا جهان در هرج و مرج خواهد بود.  ترامپ دوستان آمریکا را با دشمنانش یکی دانست که جای تعجب دارد. موضوع عجیب تر، همسان سازی کشورهای دارای اقتصاد توسعه یافته با کشورهای فقیر است، اقدامی که امکان دارد از نظر سیاسی نادرست به نظر آید.

 

چین نقاط قوت زیادی دارد. اقتصاد آن متنوع است و صنعت تقریباً 50 درصد، خدمات 35 درصد و کشاورزی 15 درصد اقتصادش را تشکیل می دهد. چین ثروت هنگفت دلاری دارد و بعد از ژاپن دومین طلبکار بزرگ آمریکاست. با وجود این، سال های اخیر به تدریج سپرده های دلاری اش را در آمریکا کاهش داد و به خرید طلا و سایر دارایی ها روی آورده است. 

 

سیاست چین بر مبنای اصل برد-برد است، در حالی که جنگ تجاری به نتیجه باخت-باخت منجر خواهد شد؛ یعنی این بازی چیزی جز «انگشت گزیدن» نخواهد بود که در آن هرکس اول تسلیم شود، میز بازی را ترک خواهد کرد.

 

برای آمریکا، چین رقیب و سپس چالش بود و امروز، طبق اجماع راهبردنویسان آمریکایی، به تهدید تبدیل شده است. «روز آزادی» ای که ترامپ از آن صحبت می کند، چیزی جز رهایی آمریکا از اصول بنیادین جهانی شدن و تجارت آزاد و وارونه کردن اصول سازمان تجارت جهانی نیست. از منظر ترامپ، «آمریکا اول» به معنای اجتناب ناپذیر بودن حفظ عظمت آمریکاست، صرف نظر از بهایی که آمریکا به بقیه جهان باید بپردازد.

 

چین و تبدیل چالش به فرصت

از لحاظ تاریخی، چین در تبدیل چالش‌ها به فرصت‌ها دست برتر را داشته است و ترجیح می‌دهد تا زمانی که دولت‌سازی اش را کامل نکند، دور از کانون توجه بماند و در حاشیه سرمایه‌گذاری کند. این سیاست امروز دیگر کارآمد نیست، زیرا تمام جهان نظاره گر چین هستند، چینی که به چراغ امید بسیاری از کشورهای آسیب پذیر تبدیل شده است، به ویژه اینکه الگوی دولت سازی چین مورد تحسین همگان قرار دارد.

سیاست چین بر مبنای اصل برد-برد است، در حالی که جنگ تجاری به نتیجه باخت-باخت منجر خواهد شد

 

پکن در دفاع از حقوق خود قاطعانه عمل می کند، اما گفتمان دیپلماتیک آرامی برای رسیدن به اهدافش به کار می گیرد. چین در تحمل طوفان خوب عمل می کند، اما اگر احساس کند طوفان می تواند بنیانش را ریشه کن کند، در مقابل آن ایستادگی خواهد کرد.

 

بازگشت به عقب برای چینی ها غیرقابل تصور است، به ویژه اینکه گذشته از نظر آنها، چیزی بیش از یک «قرن شرم آور» نبود؛ زمانی که چین کشوری فقیر بود که زیر یوغ جنگ تریاک که طرفداران دموکراسی غربی بر آن تحمیل کرده بودند، زندگی می کرد.

 

به هم پیوستگی اقتصاد جهانی و کنترل پکن بر زنجیره های تولید و عرضه، قدرت این کشور را افزایش می دهد و جاه طلبی آمریکا برای انتقال شرکت ها از چین به آمریکا را دور از ذهن می کند. به عنوان نمونه، یک آیفون تولید شرکت اپل شامل 387 قطعه است که به وسیله 187 شرکت تولید می شود که 169 مورد آن متعلق به چین است. 

 

آغاز رهایی برای کشورهای اروپایی

اگر تعرفه های آمریکا بر کشورهای اروپایی اعمال شود، آنها را فکر طرف جایگزین سوق خواهد داد. همکاری با چین امکان دارد با وجود تمایل نداشتنشان به این کار، بهترین گزینه آنها باشد. اعلام چین، ژاپن و کره جنوبی مبنی بر اینکه به دنبال تقویت همکاری اقتصادی برای مقابله با تعرفه های آمریکا هستند، در خدمت منافع پکن است و به آن کمک می کند انزوایی را که آمریکا به دنبالش است، بشکند.

 

سفر رئیس جمهور چین به ویتنام نیز در راستای همین روند و آغازی بر تلاش های پکن برای حل اختلافات خود در دریای چین جنوبی است. بازار آمریکا برای چین اهمیت دارد، اما این به آن معنا نیست پکن نمی تواند بازارهای جایگزین، به ویژه در غرب آسیا و آفریقا بیابد.

 

ارسال نظر