به گزارش راهبرد معاصر؛ اکنون دیگر بحران تعیین نخست وزیر، 3 ماه را در نوردیده و هنوز هیچ کس موفق نشده جانشین عادل عبدالمهدی شود. با تمام این اوصاف، مسئله نبود نخست وزیر و به خصوص خلاء قدرت پس از آن، آن میزان پیامدهای بلند مدت و کوتاه مدت دارد که هیچکس نخواهد آن را به باد فراموشی بسپارد. در واقع مشخص است که نمی توان به کشوری بدون نخست وزیر با بسترهای سیاسی و اجتماعی عراق امیدی داشت؛ بنابراین بازی تعیین نخست وزیر همچنان در جریان است و به نتیجه نرسیده است.
در این میان اما معضلی که به تازگی بروز کرده و جنبه های خطرناکی به خود گرفته، این است که رقابت بر سر تعیین نخست وزیر از انحصار بیت شیعی خارج شده. در ماجرای رای اعتماد به کابینه محمد توفیق علاوی، شاهد بودیم که به دلیل شکاف قدرت در بیت شیعی، بیت سنی و کردی توانستند نقشی پر رنگ ایفا کنند و در واقع سرنوشت ماجرا را تعیین نمایند. این در حالیست که کمتر از 2 ماه قبل از همین، لایحه اخراج نظامیان خارجی با حضور قاطبه شیعه در پارلمان قانونا تصویب شد. پس اگر بیت شیعی منسجم عمل کند، نخست وزیر حتی با وجود مخالفت دو بیت دیگر می تواند کار خود را آغاز نماید.
خطرناک ترین جنبه این فک انحصار در این است که نقش شخصیتی نظیر برهم صالح در تعیین نخست وزیر بسیار پر رنگ شده است. به حدی پر رنگ که او اکنون به خود حق می دهد مثلا نامزد معرفی شده از سوی کتله اکبر را معرفی نکند (ماجرای عدم معرفی اسعد العیدانی).
حالا گویا با وجود تشکیل هیئتی 7 نفره از احزاب و ائتلاف های اصلی شیعی جهت تعیین تکلیف نخست وزیر، نتیجه مطلوب حاصل نشده است. این خبر را نبیل الطرفی، نماینده سائرون در هیئت 7 نفره داده؛ در حالیکه شمارش معکوس برای تعیین نعیم السهیل به عنوان نخست وزیر آغاز شده بود، اما ناگهان خبر الطرفی آب پاکی را روی دست همه ریخت.
آن چه که بیش از هر چیز نگران کننده شده، جدی تر شدن نام "مصطفی الکاظمی" به عنوان نامزد نخست وزیری است. اما او چه کسی است؟ چرا نخست وزیری او به احتمال زیاد به ضرر ایران خواهد شد؟ به عبارت دقیق تر، چرا مصطفی الکاظمی نامطلوب ترین گزینه برای نخست وزیری در عراق است؟
مصطفی الکاظمی کیست؟
مصطفى عبد اللطيف مشتت معروف به مصطفی الکاظمی را نمی توان چندان درست و دقیق شناخت. این مسئله به عدم ظهور و بروز جدی وی در فضای عمومی و رسانه ای ربط دارد. او سال ها یک معارض در تبعید بوده که هیچ فعالیت جدی و بارز در احزاب معارض صدام نداشته؛ بنابراین بحث دریافت اطلاعات از او پیش از سال 2003 به کلی منتفی است.
تحقیقات ما نشان داده او زاده 1967 (حدود 52 سال) در بغداد، محله کاظمیه است. گویا در دوره صدام به عنوان یک معارض به خارج پناهنده شده. کشور مقصد سوئد بوده. برخی نقل ها می گویند او تابعیت سوئدی دارد ولی برخی دیگر منکر دو تابعیتی بودن وی هستند. الکاظمی با دختر مهدی العلاق ازدواج کرد. مهدی العلاق یکی از بزرگان حزب الدعوه بوده است. شاید همین وصلت خانوادگی سرآغاز همکاری وی با حزب در دهه 1980 بوده باشد؛ همکاری که گویا محدود به همان دهه مانده. اما ارتباط وی با الدعوه نه تنها کم نشد بلکه پس از سقوط صدام و با روی کار آمدن نوری المالکی و ریاست دفتر نخست وزیری او از سوی العلاق، ارتباط الکاظمی با الدعوه قوی تر هم شد. تا جایی که بر اساس گزارش "العربی الجدید" از همان زمان تاکنون، الکاظمی در شهرکی زندگی می کند که متعلق به اعضای الدعوه است. مهدی العلاق، نه تنها رئیس دفتر نخست وزیری در دوره نوری المالکی بود، بلکه در دوره العبادی هم در همین سمت باقی ماند.
اما پس از 2003، الکاظمی به مرور فعالیت هایی کرد که باعث شد سرنخ هایی از وی در فضای رسانه ای بدست آید. او از حامیان حمله امریکا به عراق بوده. به دلیل این که در زمینه های سیاسی و حقوق بشری قلم فرسائی های زیادی داشت، کم کم جذب فعالیت های تحلیلی شد؛ فعالیت هایی که عمدتا هیچگاه علنی نشدند. تحلیل های علنی او محدود به پایگاه خبری المانیتور امریکا بوده. او از 2002 تا 2015، شمار اندکی مطلب در این پایگاه منتشر کرده؛
سابقه فعالیت رسانه ای در المانیتور، زمینه ای برای پیوند الکاظمی به برهم صالح شد. در سال 2007، الکاظمی سردبیر مجله "الاسبوعیه" شد. مجله ای که صاحب امتیازش، برهم صالح، رئیس جمهور کنونی عراق بود. انتصابی که بعید است بدون قرابت فکری و عملی دو شخصیت صورت گرفته باشد.
تمام زندگی شغلی قابل ردیابی الکاظمی در فضای رسانه ای تا سال 2016، محدود به تحلیلگری و نویسندگی بوده است. در این سال حیدرالعبادی در انتصابی غافلگیر کننده، به ناگاه الکاظمی که به ظاهر هیچ سابقه اطلاعاتی نداشت را به عنوان رئیس دستگاه اطلاعات "جهاز المخابرات" گماشت. انتصابی که در دوره عادل عبدالمهدی هم تغییر نیافت. برخی گزارش ها از نزدیکی الکاظمی به نخست وزیر مستعفی حکایت دارند.
چرا مصطفی الکاظمی گزینه مطلوبی برای نخست وزیری عراق نیست؟
رصد اخبار معدود مرتبط با الکاظمی نشان می دهد که برخی منابع از نزدیکی همزمان وی به ایران و امریکا خبر می دهند. در این میان گزارش های مربوط به نسبت خانوادگی (داماد) او با مهدی العلاق، از بزرگان حزب الدعوه و قطع همکاری وی با نیروهای امریکایی 3 سال پس از اشغال احتمالا باعث خوش خیالی برخی از سیاسیون ایرانی شده تا حدی که آن ها الکاظمی را هم گزینه ای قابل توافق با امریکا می دانند. اما با تعمیق در سوابق رسانه ای، تحلیلی و اطلاعاتی وی، می توان به سرنخ هایی دست یافت که فاصله و یا شاید حتی ضدیت الکاظمی با مقاومت را اثبات می کند.
اولا همکاری چندین ساله وی با المانیتور، پایگاه تحلیلی امریکایی که احتمالا ارتباطاتی با سیا هم دارد، نشان دهنده سطح گرایش وی به کاخ سفید است. این مطلب حتی اگر بخواهیم به روی برخی گزارشات در زمینه لو دادن اطلاعات به امریکایی تحت پوشش تحلیلگر المانیتور چشم بپوشیم، الکاظمی را می توان از نوشته های خودش در المانیتور بهتر شناخت. او در حداقل در 2 تحلیل از 6 تحلیلی که طی 13 سال برای المانیتور نوشته، تلویحا حشدالشعبی و مقاومت را به باد انتقاد گرفته و مدعی شده فعالیت های گروه های حشد باعث تعمیق شکاف ها در عراق می گردد.
دوم این که نزدیکی او به برهم صالح در سطحی که سردبیر مجله او شود، به ویژه در شرایط کنونی که رئیس جمهور عراق به شدت در پازل امریکا بازی می کند، نگرانی ها را افزون می کند. اگر گزاره امریکا دوستی الکاظمی صحیح باشد، نخست وزیری وی در کنار ریاست جمهوری برهم صالح و ریاست پارلمان الحلبوسی (که تا حدودی مرعوب امریکاست) برای مقاومت عملا از دست دادن کل میدان خواهد بود.
سوم این که انتصاب وی به عنوان رئیس جهاز المخابرات، موید بسیاری از گمانه زنی ها ضد اوست. اولا به چه منطقی می توان پذیرفت یک تحلیلگر و نویسنده صرف، ناگهان رئیس کل دستگاه اطلاعاتی دولت شود؟ پس گزارش ها در مورد جاسوسی وی برای امریکایی ها در قالب تحلیلگر المانیتور صحت داشته. ثانیا امریکایی ها مسلما برای ریاست او بر نهاد بی نهایت حساسی که صدر تا ذیلش را خودشان ساخته اند، چراغ سبز نشان داده اند و این هم موید اعتماد بالای واشنگتن به اوست.
مورد چهارم به تاکید کتائب حزب الله بر دست داشتن وی در ترور شهدای نصر بوده است. ابو علی العسکری، در پست های خود اولین روزهایی که احتمال نخست وزیری الکاظمی قوت گرفته بود، فاش کرد که او "متهم به دست داشتن" در ترور شهید ابومهدی المهندس و سلیمانی است. چند روز بعد او تاکید کرد اگر پیش از این در این رابطه شکی وجود داشت، اکنون یقین حاصل شده. اصولا نمی توان پذیرفته که کتائب حزب الله بدون دلیل بخواهد به الکاظمی هجمه بیاورد.
تمامی این موارد ما را به این جمع بندی می رساند که نخست وزیری مصطفی الکاظمی توازن قدرت در عراق را که تاکنون تا حد زیادی به سود مقاومت بوده، به کلی به سود امریکا خواهد کرد. البته این به معنای باختن قافیه نیست. مقاومت در عراق مسلما ریشه دوانده و قابل حذف نیست. در بدترین حالت روزهای اوایل شکل گیری حزب الله در لبنان این بار در عراق تکرار خواهد شد (هرچند بعید است اوضاع تا این حد وخیم شود) اما در مجموع، خلاء تصمیم گیری پس از شهادت سپهبد سلیمانی باعث شده قدرت چانه زنی ایران در سپهر سیاسی عراق به شدت افت کند؛ افتی که افرادی نظیر مصطفی الکاظمی را به یک قدمی نخست وزیری رسانده است.