به گزارش راهبرد معاصر، ایران در سوگ شهید سپهبد سلیمانی عزیز و «انتقام سخت»، خواست قاطبه مردم است. این خشم ملی، خواب را از چشم دشمنان ما ربوده است. وحشت دشمن را می توان از آماده باش بی نظیر آمریکا و همه متحدانش نه در سطح منطقه بلکه تقریبا درهمه عالم دید. اما دشمن می نشیند تا ما انتقام بگیریم!؟ قطعا پاسخ منفی است وآنها می کوشند پیش و بیش از بازدارندگی نظامی، تیغ انتقام را در میدان افکار عمومی کُند کنند.اما چگونه!؟
دو گانههای «جنگ و صلح»، «دو قطبی اقتصادی» و « وزنکشی اقدامات طرفین» راهکارهای موثر دشمن برای انحراف افکار عمومی است.
در دوگانه نخست، آنها می کوشند مردم را از یک جنگ فراگیر بترسانند و اینگونه وانمود کنند که اگر ایران اقدامی کند، درگیر جنگی وسیع و همه جانبه با آمریکا خواهد شد. تئوریزه کردن این دوگانه سالهاست که کلید خورده و در پیچهای تاریخی گذشته دور و نزدیک اثراتی را هم بر سیاستهای کلی و جزئی کشور گذاشته است. پناه بردن به آمریکا و متحدینش در جریان جنگ اقتصادی دهه هشتاد و نود شمسی که با برجام شکل عینی پیدا کرد، جدیدترین نتیجهی این استراتژی شکست خورده است. بعد از شهادت سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی، وادادههای بزدلی که تا پیش از این با ترساندن مردم ایران از شبح جنگ و خونریزی، مردم را به برجام و اف ای تی اف و امثال اینها دعوت میکردند، امروز هم بعد از شهادت شهید سپهبد سلیمانی به دست تروریستهای آمریکایی بیکار ننشستهاند و با ترساندن مردم از عواقب انتقامگیری از آمریکای جنایتکار، دم از مذاکره میزنند!
نامه 66 نفر از اصلاحطلبان تندرو و واکنشهای توییتری که این روزها داشتهاند در همین پازل است. در این نامه آمده است: « ما مسؤلان کشورمان را به پرهیز از افتادن در دامی که جنگسالاران امریکایی و اسرائیلی برای ایجاد اختلال در روند طبیعی تحولات در ایران و گسترش بیثباتی و ناامنی در منطقه و فروش سلاح بیشتر پهن کردهاند، دعوت میکنیم و از آنها میخواهیم با این جنایت مصیبتبار، هوشیارانه و همهجانبه مواجه شوند و حفظ امنیت عمومی و ملی و نیز آبادانی و رفاه ملت را بر هر موضوع دیگری اولویت دهند» !
در تبیین این نامه، «مصطفی تاجزاده» از محکومین امنیتی فتنه 88 در صفحه توییترش نوشت:
وی تلاش کرده است تا واکنش نظامی و جنایتکارانه آمریکا با یک «اقدام حقوقی» پاسخ داده شود. در حالی که علاوه بر دیگرمعاهدههای بینالمللی که آمریکا یک طرف آن بوده و توسط خود او نقض شده است، در همین تجربه اخیر برجام، آمریکا به سادگی از معاهده خارج شد و توافق را به هم زد. حال آنکه در تمام استانداردهای جهانی دیپلماتیک و نظامی-امنیتی، پاسخ یک اقدام نظامی قطعا باید از همان جنس باشد.
«شهابالدین بیمقدار» نماینده اصلاحطلب تبریز هم در پاسخ به این سوال که بهترین پاسخ به جنایت آمریکا چیست، عنوان کرده است: « پیشنهاد من، خویشتن داری و مذاکره بین ایران و آمریکا است» !
«بیمقدار» همچنین گفته است: « امیدوارم جنگی بین دو کشور رخ ندهد، زیرا پیروزی در برابر آمریکا و هم پیمانانش یعنی انگلیس و فرانسه کاری سخت به نظر میرسد» !
در روز واقعه شهادت شهید سپهبد سلیمانی، دریاسالار «لرد وست» فرمانده سابق نیروی دریایی انگلستان با اشاره به ترور شهید سپهبد سلیمانی گفت: «در شرایط کنونی میتوان این اقدام را به ترور «احمد شاه مسعود» در افعانستان تشبیه کرد. همانگونه که «سازمان سیا» با ترور احمد شاه مسعود زمینه حمله آمريكا به افغانستان را هموار نمود، با ترور شهید سپهبد قاسم سلیمانی زمینه تهاجم نظامي به ایران را آماده نموده است.»
بعد از این مقایسه مضحک و بیمنطق بود که اصلاحطلبان تندرو و امضاکنندگان بیانیه 66 نفره به تقویت ادعاهای «لرد وست» و تبعیت از خط رسانهای او پرداختند. سوال این است که اصلا چرا خط رسانهای اصلاحطلبان و انگلیس باید مشترک باشد و بالاخره حد جدا کردن مسیر اصلاح طلبان از دشمن کجاست؟ چه تفاوتی است بین حرفی که از دهان فرمانده نیروی دریایی انگلیس شنیده میشود و مسیری که امثال «مصطفی تاجزاده» و «شهابالدین بیمقدار، نماینده مجلس شورای اسلامی» پیگیری میکنند؟
هرچند برخی اصلاحطلبان غربگرای حامی برجام و تصویب FATF حداقل در این زمان سکوت اختیار کرده اند، اما ظاهرا برخی دیگر از افراد این جریان آنقدر غرق افکار غرب گرایی و غرب هراسی شدهاند که حاضر نیستند لحظهای به حفظ عزت و شرافت هم فکر کنند. این دسته از سیاستمداران بخواهند یا نه، ملت ایران از خون سردار آسمانیشان نخواهند گذشت و برای تحقق وعده «انتقام سخت» لحظه شماری میکنند و خبر تلختر آن است که دشمنان عزت ایرانی باید بدانند که پیروز نهایی این نبرد، جبهه مقاومت و حق است.
حقیقت این است که آمریکا به هیچ وجه توان و جرات ورود به یک جنگ فراگیر با ایران را ندارد. علت هم واضح است، جنگ از روی ناو بیمعنی است و عملیات نظامی، مختصات خاص خود را دارد. یکی از مهمترین آنها، عقبه زمینی برای یک جنگ تمام عیار است. هرچند آمریکا در کشورهای اطراف ما پایگاه هایی دارد، اما کدام کشور حاضر است پله حمله به ایران شود و دیگر بار تجربه صدام را برخود هموار کند!؟ آنها که وحشت جنگ گسترده را تزریق می کنند، عامدانه میکوشند توان نظامی ایران را نادیده بگیرند ودر مقابل، توان دشمن را بزرگنمایی کنند و این مهم را فراموش کنند که هزاران سرباز آمریکایی در منطقه و کنار گوش محور مقاومت حضور دارند و این یعنی دوستداران ایران می توانند به جای اقدام در یک نقطه خاص، شبح وحشت و کابوس مرگ را در پاکستان، هند، عراق، افغانستان، قزاقستان ،امارات متحده عربی و... بگسترانند و ضرب شست خود را غافلگیرانه به آنها نشان دهند.
در چنین شرایطی، آمریکا جرات ورود به یک نبرد بی پایان را ندارد. نگاهی به منازعات داخلی آمریکا هم موید این موضوع است. فراموش نکنیم که همه این لافها درباره اسرائیل هم گفته میشد اما دیدیم که علیرغم حمایت همهجانبه آمریکا و ادعای شکستناپذیری ارتش آنها، در آخرین رویارویی با حزب الله لبنان، تنها یازده روز تاب آورد و بعد، ذلیلانه برای آتش بس واسطه فرستادند.
در دوگانه دوم، آنها می کوشند مردم را از یک شکست اقتصادی بزرگ بترسانند و اینگونه وانمود کننند که اگر ایران اقدامی بکند، افزایش نرخ دلار و سقوط ارزش سهام و کاهش ارزش ریال واقع خواهد شد و برای زمینه سازی، نوکران و عمالشان را به موج سازی در بازاراقتصادی وادار خواهند کرد.
در محاسبه اقتصادی اگر دولتمردان و سیاستگذاران دقیق عمل کنند و تحرک و هوشیاری لازم را داشته باشند، نه تنها اتفاقی نخواهد افتاد بلکه برعکس، با حفظ اقتدار ملی، ارزش پول ایران و و ارزش دارایی مردم بیشتر هم خواهد شد.
حاج قاسم، نماد غرور ملی
در دوگانه سوم، آنها می کوشند در یک محاسبه ظاهرا منطقی، این دوگانه را ایجاد کنند که جان یک فرد(حتی اگر قاسم سلیمانی باشد) در مقابل جان یک ملت ارزشی ندارد و نباید بخاطر انتقام خون او، یک ملت را به کشتن داد!
این محاسبه از اساس غلط است. هرچند حاج قاسم واقعا یک ملت بود، اما او به معنی واقعی قهرمان امت اسلام و بلکه قهرمان مستضعفان بود. اینجا اساسا بحث انتقام گیری شخصی نیست ( که شخص او هم برای ما از جان عزیزتر بود) بلکه ضربه آنها به نماد غرور و عزت امت ما بود. اینجا دوراهی بزرگی است. یا باید خفت و خواری را بپذیریم که در این صورت باید پیدرپی منتظر گستاخیهای بیشتر آنها در ترور بزرگان و قهرمانانمان باشیم، یا غیورانه از عزتنفس و کیان خود دفاع کنیم و ثابت کنیم که بیشه از شیران شرزه خالی نیست.
پایه و مایه همه این سه استدلال، القاء ترس و وحشت است و تاکید بر اینکه ما در برابر آنها در موضع ضعف هستیم!
بیایید به مثالی در نقض این ادعاها بپردازیم. تصور کنید اگر ایران پاسخ توقیف نفتکش گریس-1 از سوی نیروی دریایی ارتش انگلستان را با متوقف کردن استناایمپرو نمیداد یا تجاوز به حریم هوایی خود توسط پهباد گلوبالهاوک را بیپاسخ میگذاشت، امروز کشور با چه شرایطی مواجه بود؟ در کنار این موارد نمیتوان منکر آن شد که حاج قاسم برای امنیت جامعه ایرانی ارزشی نمادین داشت. مردم امنیت خود را علاوهبر مدافعانحرم که در بیرون از مرزها، کشور را از تهدیدات داعش حفظ کردند، تا حد زیادی مرهون تلاشهای شهید سپهبد سلیمانی میدانند؛ کسی که سالها با حضور میدانی و فرماندهی محور مقاومت، توطئههای زیادی را علیه ایران خنثی کرد و نگذاشت جنایاتی که در سوریه و عراق رخ داد در خیابانهای تهران، اصفهان، تبریز، اهواز، مشهد و... تکرار شود. بیپاسخ گذاشتن ترور چنین شخصیتی که قاطبه مردم ایران آن را نماد تامین امنیت خود میدانند و تقریبا در همه نظرسنجیها او را بهعنوان یکی از محبوبترین شخصیتهای نظام معرفی میکنند در داخل نیز تبعات ناخوشایندی خواهد داشت و میتواند بهنوعی موجب سرخوردگی و افت اعتمادبهنفس ملی شود. در چنین شرایطی احتمالا تشدید فشارهای اقتصادی یکی از در دسترسترین گزینهها برای آمریکا و متحدانش خواهد بود. در نگاه آنها ایرانی که ترور بلندپایهترین فرمانده نظامی خود در محور مقاومت را بیپاسخ میگذارد، احتمالا برای تکانههای اقتصادی و جنگ ارزی و... نیز پاسخ و تدبیر درخوری نخواهد داشت و چه چیزی از این بهتر برای ترامپ و رفقا؟ فشار بیشتر و مقاومت کمتر، روشنترین پیامی است که انفعال ایران در پاسخ به ترور شهید سپهبد سلیمانی به بیرون مخابره میکند؛ پیامی که میتواند فارغ از حوزه امنیت، در سایر حوزهها نیز از سوی دشمن بهکارگیری شود.
خون بهناحق ریختهشده شهید سپهبد سلیمانی چنان شوری در خلق عالم بهپا کرده که مطالبه خونخواهی و انتقام را نه از جانب تنها دوستان، که حتی از جانب کسانی که شاید چهرههای نزدیک به جمهوری اسلامی ایران نیز محسوب نشوند به گوش میرساند. حتی اگر از جایگاه و اهمیت شهادت سردار سپهبد قاسم سلیمانی توسط جنایتکاران آمریکایی بهعنوان یک چهره مهم، موثر و کاریزماتیک جمهوری اسلامی بگذریم، نباید فراموش کرد که ایالات متحده در جنایتی بیسابقه بهصورت علنی به ترور یکی از ارکان و شخصیتهای کشوری دیگر اقدام کرده است. این جنایت تروریستی حتی توسط قوانین آمریکایینوشت نیز محکوم است و از اینرو انتقام و اقدام متقابل ایران حتی به جهت بازدارندگی و برای جلوگیری از جنگافروزی و جنایات بیش از پیش دشمنان، باید اقدامی قاطع و بهعبارتی انتقامی سخت باشد. اگرچه آمریکاییها که حالا با این جنایت آشکار، دیگر حتی میان مردم خود نیز حق به جانب نیستند، سعی دارند خونخواهی از این جنایت را معادل جنگافروزی ترسیم کرده و برخی کاسبان ترس داخلی نیز بر این فرضیه ساختگی میدمند. در حالی که بدیهی است عدم اقدام قاطع از سوی جمهوری اسلامی ایران و عدم واکنشی در اندازه جنایت آمریکا، بیتردید محملی برای جنایات بیش از پیش دشمنان را فراهم خواهد کرد؛ گزارهای که پیش از این در مقاطع مختلف نیز آزموده شده است و عقل سلیم آزمودنش را خطایی نابخشودنی میداند.
یکی از مسائلی که بهعنوان آینه تمامنما امروز پیش چشمان همگان قرار دارد، بحث مذاکرات هستهای است. چه در دهه 80 که هر زمان کوتاه آمدیم زیادهخواهیها بیشتر شد و چه امروز و در توافق هستهای موسوم به برجام! توافقی که تیرماه 94 امضا و از دیماه همان سال بهصورت رسمی اعمال شد. ایران طبق آن توافق تعداد سانتریفیوژها و درصد غنیسازی را کاهش داد و قلب رآکتور اراک نیز با سیمان پر شد. برابر گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی جمهوری اسلامی ایران به تمامی تعهدات خود عمل کرد ولی از میان 1+5 ، آمریکا که از برجام خارج و عزمش را برای تحریمهای گسترده ایران جزم کرده و سه کشور اروپایی باقیمانده در برجام نیز که تاکنون به قول دیپلماتهای کشورمان نخواستند یا نتوانستند به تعهدات خود عمل کنند. از سوی دیگر هم هرچند وقت یکبار شاهد اظهاراتی زیادهخواهانه از سوی آنان هستیم و گاهی از برجام موشکی سخن میگویند و گاهی از ضرورت برجام منطقهای! کار به اینجا رسیده که حتی اینستاگرام نیز میگوید موظف به رعایت قوانین تحریم آمریکا علیه ایران است تا بیش از پیش اثبات شود راهبرد لبخند در برابر دشمنان راه بهجایی نخواهد برد. از سوی دیگر در مقاطع مختلف شاهد بودیم که اقدامات قاطع و البته بههنگام چگونه دست دشمنان را از زیادهخواهی قطع کرده است. حتی در همان مذاکرات هستهای نیز زمانی که به غنیسازی 20 درصد رسیدیم توان مذاکره برد-برد را پیدا کردیم اگرچه باز نیز بازی را واگذار کردیم.
بامداد روز پنجشنبه 30 خرداد ۹۸، پهپاد فوقپیشرفته جاسوسی گلوبالهاوک از پایگاهی آمریکایی در نزدیکی ابوظبی امارات به پرواز درآمد و وارد مرزهای هوایی کشورمان شد. نقض مرزهای کشورمان از دید چشمان تیزبین پدافند هوافضای جمهوری اسلامی مغفول نماند و توسط سامانه پدافندی سوم خرداد سرنگون شد. سردار حاجیزاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران نیز تاکید کرد در چندین مرحله به این پهپاد تذکر داده شده بود و زمانی که بهرغم تاکیدات از آبهای سرزمینی ما خارج نشد مورد هدف پدافند هوایی جمهوری اسلامی قرار گرفت و سرنگون شد؛ چراکه همانگونه که بارها تاکید شده امنیت خطقرمز ماست و نخواهیم گذاشت سرزمینمان جولانگاه دشمنان باشد.
مجله آمریکایی تایم در این خصوص به نقل از «ایمی زگارت» ، عضو ارشد اندیشکده «موسسه هوور» و «موسسه مطالعات بینالملل فریمن اسپوگلی» در دانشگاه استنفورد مهمترین قدرت دفاعی این پهپاد آمریکایی را ارتفاع پرواز آن دانسته بود و تاکید کرد: «گلوبالهاوک در ارتفاع بسیار بالایی پرواز میکند، بنابراین اینکه ایرانیها توانستهاند آن را هدف قرار دهند نشان میدهد ظرفیتهای واقعا چشمگیری دارند. سرنگونی این پهپاد بهنوعی یک مکانیسم برای ارسال این پیام به آمریکاست که ایران از آنچه احتمالا تصور میکردیم، قدرتمندتر است».
مجله نیوزویک آمریکا نیز شاهین ادعایی جهانی آمریکاییها را از گرانترین و بزرگترین پهپادهای این کشور خوانده بود که تا به حال توسط هیچکس شکار نشده و حالا با سامانه بومی ایرانیها این اتفاق افتاده است. ایالات متحده که از یکسو عملیات جاسوسیاش را ناکام و از سوی دیگر آبروی نداشتهاش را بر باد رفته میدید ابتدا سعی کرد با بلوف جنگافروزی و ترسیم سایه جنگ بر سر ایران، افکارعمومی را از اقدام بههنگام جمهوری اسلامی منحرف کند. اگرچه رشادت و توان نظامی جمهوری اسلامی ایران خیلی زود ایالات متحده و رئیسجمهور سبکسرش را مجبور به عقبنشینی کرد و از سوی دیگر پهپاد جاسوسی و نقض آشکار حریم هوایی و دریایی جمهوری اسلامی ایران توسط ایالات متحده آمریکا بار دیگر امیال مغرضانه حاکمان این کشور را بیش از پیش آشکار کرد.در موردی دیگر سیزدهم تیرماه 98 نفتکش ایرانی گریس-1 که بعدها به نام آدریان دریا خوانده شد، بهصورت غیرقانونی توسط نیروی دریایی انگلستان در جبلالطارق توقیف شد، مقامات جمهوری اسلامی این اقدام را بهصراحت دزدی دریایی خواندند و تاکید کردند این اقدام بیپاسخ نخواهد ماند. از اینرو در ۲۷ تیرماه نقض قوانین بینالمللی توسط نفتکش انگلیسی استنا ایمپرو هنگام عبور از تنگه هرمز از دید سپاه پاسداران مغفول نماند و این نفتکش توقیف شد. رسانههای غربی ابتدا سعی کردند پروپاگاندای رسانهای خود را روی احتمال درگیری نظامی متمرکز کنند و از سوی دیگر عدهای از فعالان سیاسی داخلی نیز همچون همیشه با ایجاد دوگانه کاذب جنگ و صلح بر چشمپوشی از نقض آشکار قوانین بینالمللی توسط نفتکش انگلیسی تاکید داشتند. اگرچه اقدام بههنگام و قاطع جمهوری اسلامی ایران باعث شد علاوهبر آزادسازی ابرنفتکش ایرانی، خطونشانها برای سایر نفتکشهای جمهوری اسلامی نیز به پایان برسد.
نمونهای دیگر از عقبنشینی آشکار دشمنان هنگام دریافت پاسخ قاطع را میتوان در واکنش به حمله نظامی صهیونستها به پایگاه تیفور جستوجو کرد. به روایت سردار سلامی، فرماندهکل سپاه پاسداران وقتی صهیونیستها در فروردین 97 پایگاه تیفور سوریه را بمباران کرده و تعدادی جوان را به شهادت رساندند تصور داشتند پاسخی دریافت نمیکنند و فکر میکردند پشتیبانی آمریکا و انگلیس میتواند جبهه مقاومت را در ارعاب فرو برد و فکر کردند کسی پاسخ نمیدهد. تا آنجاکه تاکید داشتند «اگر پاسخ دهید نظام سوریه را پایان میدهیم اما در جولان پاسخ داده شد و دهها فروند موشک پرواز کرد و پیغام داده شد اگر پاسخ دهید قلب تلآویو را با خاک یکسان میکنیم و خفه شدند و از آن روز هیچ غلطی نکردند».
تروریستهایی که شنبه 31 شهریورماه 97 همزمان با رژه نیروهای مسلح بهسوی مردم و نیروهای نظامی در اهواز شلیک کرده بودند، بامداد دوشنبه 9 مهر 97 کرمانشاه را میزبان موشکهای بومی دیدند تا مطمئن شوند اگر یکی بزنند 10 تا خواهند خورد و خیال خام تجاوز به خاک مقدس سرزمین ایران را از سر بیرون کنند. عملیات «ضربت محرم»، پاسخ مقتدرانه موشکهای بومی بالستیک ذوالفقار و قیام به تروریستها بود. این تروریستهای تحت حمایت آمریکا در منطقه موسوم به شرق فرات (البوکمال و دیرالزور کشور سوریه) مورد ضربه موشکی و پهپادی جمهوری اسلامی قرار گرفتند و طی این عملیات، سرکردگان جنایت تروریستی اهواز و فرماندهان داعش کشته یا زخمی شدند. اقدام ایران از آنجایی اهمیت بیشتری مییافت که این منطقه تحت تسلط ارتش آمریکاست و همین موضوع بالش نرمی را زیر سر تروریستها نهاده بود. از طرف دیگر مهم این بود که پهپادهای جمهوری اسلامی با عبور از یکی، دو کشور خود را به این مناطق رسانده و موشکهای بومی ایران با طی مسافت طولانی چنین دقیق هدف را نشانه گرفته بودند. از این رو است که تسلیحات دفاعی ایران خار در چشم دشمنان شده و مانعی بزرگ در راه دسترسی به امیال شومشان. ملت ایران در برابر حمله تروریستی گروهک داعش به مجلس شورای اسلامی و اقدامات تروریستی در اطراف حرم امامخمینی(ره) که منجر به شهادت حدود 20 نفر و زخمیشدن 52 نفر از هممیهنانمان شد نیز خواهان خونخواهی و انتقام بودند.
از دشمنانی که جرات کرده بودند و گمان میکردند امنیت جمهوری اسلامی را میتوانند با خدشه مواجه کنند. آن زمان نیز عدهای در برابر داغ ملت لب میگزیدند و دوگانه کاذب جنگ و صلح بهراه انداختند و نجوای ضرورت فراموشی آنچه بر سرمان آمده سر دادند. اگرچه آن روز نیز بدیهی بود که دشمنان با حمله به بهارستان در حال امکانسنجی هستند، امکانسنجی برهم زدن امنیت جمهوری اسلامی ایران؛ البته رشتههای خام خیال شومشان با موشکهای بالستیک قیام و ذوالفقار طی عملیات «لیلهالقدر» پاسخ داده شد و تروریستهای داعشی بیش از پیش فهمیدند که به اتکای والدان آمریکاییشان نخواهند توانست به امنیت جمهوری اسلامی ایران دستدرازی کنند. البته باید در نظر داشت که اقدام و انتقام سخت ایران لزوما اقدامی فوری نخواهد بود ولی بهدور از هر گونه احساس و با سنجیدن تمامی جوانب، حتما باید قاطع باشد.
حزبالله لبنان در اوایل دهه 1980 تشکیل شده است و در سال 1983 طی یک عملیات استهشادی علیه مقر تفنگداران نیروی دریایی آمریکا در بیروت ۲۴۱ نظامی آمریکایی و ۵۸ نظامی فرانسوی را به هلاکت رسانده است. این اقدام حزبالله لبنان در یکی از سختترین شرایط منطقهای و داخلی توسط این گروه انجام شد. در آن زمان تنها پنج سال از انقلاب اسلامی ایران گذشته بود و ایران درگیر جنگی با رژیم صدام بود و همچنین تنها چهارسال از اولین صحبتها برای تشکیل اولیه حزبالله لبنان سپری شده بود. علاوه بر این موارد لبنان نیز در میانه جنگ داخلی خود (1990-1975) قرار داشت و از طرفی دیگر جنوب این کشور تا بیروت تحت اشغال رژیم صهیونیستی بود. ضربهای که در چنین شرایطی حزبالله لبنان به آمریکا وارد آورد باعث شد این کشور همراه متحدان خود به سرعت لبنان را تخلیه کنند. حزبالله پس از این اقدام 18 سال جنگی فرسایشی را علیه رژیم صهیونیستی به راه انداخت. رژیم صهیونیستی که در سال 1982 جنوب لبنان را اشغال کرده بود در آخرین روزهای قرن بیستم از لبنان فرار کرد و حتی نتوانست برخی تجهیزات خود را به درون سرزمینهای اشغالی بازگرداند. شکستهای سال 2006 رژیم صهیونیستی از حزبالله در کنار پیروزیهای شگرف نیروهای این گروه در جنگ سوریه بهطور کامل و غیرقابل تحریفی تواناییهای نظامی بیبدیل حزبالله را نشان میدهد. حزبالله لبنان با چنین پیشینهای روز گذشته به صراحت اعلام کرد بهعنوان یکی از اضلاع محور مقاومت دست به حملاتی انتقامجویانه علیه آمریکا خواهد زد.