به گزارش راهبرد معاصر؛ از همین اول توافق کنیم که بیهیچ وسواسی و عذابوجدانی نادیده بگیریم قشونکشیها و هیاهوهای افرادی که تلاش دارند خود را نماینده وضعیتِ «اصولگرا-اصلاحطلب دیگه تموم ماجرا» جا بزنند؛ این گزاره نامربوط در توضیح آرایش انتخابات کنونی کمکی نمیکند هیچ، گمراهکننده هم هست.
چون عبور از دو جریان اصلی، نامی موقت برای وضعیتی خاص بود که اکنون دیگر موضوعیت ندارد؛ وضعیتی که نتیجه فشار حداکثری و طرح عقیمِ آمریکا برای انهدام ساختار اجتماعی و سیاسی ایران بود. در چنان شرایطی سراب سرنگونی برای براندازها پدیدار شده بود و هلهلهکنان این گزاره را تکرار میکردند.
برخلاف تصور، انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ ایران منطقا نباید تفاوت چندانی با انتخابات گذشته داشته باشد، چرا؟ چون علیرغم کشاکشها، پیروزیها و عقبنشینیها، هنوز جدالِ نیروهای درگیر در انقلاب بزرگ اسلامی ۵۷ (و حتی دیرینهتر، عاملانِ انقلاب مشروطه) تعیین تکلیف نشده است؛ جدال بر سر این است که نظام برآمده از زلزله ۵۷، نوع رابطهاش با غرب چگونه باید باشد؟ انقلابی و سربلند یا «شهروندِ سربهزیرِ نظم جهانی».
از قضا انتخابات ریاستجمهوری، آوردگاه اصلیِ نیروهای متخاصمِ عرصه سیاست ایران است؛ جریانهای سیاسی با تمام توشوتوانشان به عرصه میآیند و به راحتی میدان را برای حریف خالی نمیکنند؛ نیروهایی که شاید و با اغماض بسیار تا اطلاع ثانوی عنوان کلی و نادقیق «اصولگرا و اصلاحطلب» همچنان برای نامیدن آنها معتبر باشد و اگر بخواهیم دقیقتر شویم، شاید عناوینی چون «مقاومت و استحالهطلب» برای نامیدن این دو جریان مناسبتر باشد.
به اعتبار آنچه در بالا گفته شد، در انتخابات ۱۴۰۰ هم تحت هر شرایطی، منطقاً باید دوقطبی اصولگرا و اصلاحطلب ( یا مقاومت و استحالهطلب) شکل بگیرد. اما نماینده این دو جریان چه کسانی هستند و اینکه چه شخصیتهایی میتوانند این دو جریان را بهتر نمایندگی کنند و فضا را دوقطبی کنند.
در جریان اصولگرایی گویا تکلیف روشن شده و آقای رئیسی نماینده این جریان است. اما اگر نیاید وضعیت پیچیده میشود و باید دید از میان گزینههای موجود کدام یک کفایت نمایندگیِ اصولگراها را دارد.
اما جریان اصلاحطلب، انگار هنوز تکلیفش مشخص نیست. بخش زیادی از این بلاتکلیفی به تغییر شرایط در منطقه و جهان به ضررِ اصلاحطلبها، عملکرد دولت مستقر، و از همه مهمتر شکستِ سنگین پروژه برجام برمیگردد که گفتمان این جریان را نامربوط و غیرجذاب کرده است.
تاکنون فرد قابلی را نمیشناسیم که توانِ نمایندگی وضعیت کنونی اصلاحطلبان را داشته باشد. لاریجانی؟ آقای لاریجانی کسی مانند رضایی، غرضی، مطهری و دیگران نیست که فقط بیاید که آمده باشد.
در ساختار قدرت کنونی ایران، علی لاریجانی با تیزهوشی و فراست زیاد توانسته به وزنهای بسیار سنگین تبدیل شود و هماکنون خود را در قدوقواره نمایندگی یکی از این دو جریان اصلی عرصه سیاست ایران میداند. اینکه لاریجانی میتواند همزمان نماینده دو جریان باشد، خود موضوعی جذاب برای تحلیل و تحقیق بیشتر است.
کوتاه سخن اینکه اگر رئیسی را نماینده جریان اصولگرا در انتخابات بدانیم، لاریجانی باید نماینده قطب مخالف باشد، و تنها در این صورت است که حضور همزمان لاریجانی و رئیسی معنادار میشود؛ لاریجانی تنها در صورت یک سرِ دوقطبی ۱۴۰۰ و برای پیروزی وارد گود میشود.
اما سوال این است آیا لاریجانی تن به نمایندگی قطب اصلاحطلب خواهد داد؟ آیا با توجه به نشانههای بازی خطرناک و #ظریفِ اصلاحطلبان در انتخابات پیشرو، این خطر را میپذیرد که با نظام سیاسی زاویه پیدا کند؟
آرایش انتخابات ۱۴۰۰ در نهایت به هر شکلی که درآید، «منطقا» نباید رئیسی و لاریجانی همزمان در گود رقابتها باشند و جریان اصلاحطلب نیز نماینده خود را داشته باشد.
هر چند تا ساعت ۱۸ روز شنبه تصویر آرایش انتخابات ۱۴۰۰ روشنتر خواهد شد، اما با توجه به آنچه گفته شد میتوان این خطر را پذیرفت و تأکید کرد که یکی از دو نفر آقایان رئیسی و لاریجانی ثبتنام خواهد کرد و یا در روز رأیگیری تنها یکی از آنها در عرصه رقابتها خواهد ماند، مگر اینکه لاریجانی بخواهد تصمیم جدی و خطرناکی برای آینده سیاسی خود بگیرد./ باشگاه خبرنگاران