ماجرای اولین مداحی بلبل خمینی (ره) در محضر امام امت-راهبرد معاصر

ماجرای اولین مداحی بلبل خمینی (ره) در محضر امام امت

حاج صادق آهنگران را رسانه های بعثی بلبل خمینی می نامیدند، لفظی که خود نیز به آن افتخار می نماید. حاج صادق در گفتگویی تفصیلی از اولین مداحی اش در حضور امام راحل (ره) سخن می گوید.
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۵ - ۲۴ شهريور ۱۳۹۸ - 2019 September 15
کد خبر: ۲۲۳۱۹

به گزارش راهبرد معاصر؛ حاج صادق آهنگران را می توان مشهورترین مداح دهه ی اول انقلاب و دفاع مقدس قلمداد نمود. مداحی که صداها و نوایش همچنان و پس از گذشت دهه ها از پایان جنگ شورانگیز و شنیدنی است.

 

در زمان جنگ، رادیوی عراق به او لقب "بلبل خمینی" داده بود، لقبی که حاج صادق نه تنها از آن شرمش نمی آید بلکه به آن افتخار می کند. صدای زنگ دار و آسمانی حاج صادق آهنگران، بی شک یکی از خاطرات جاودانی دفاع مقدس است.

 

تسنیم در ایام عزاداری اباعبدالله به سراغ حاج صادق آهنگران رفته و به گفتگویی تفصیلی با او پرداخته است. در ادامه اهم گفته‌های آهنگران را می‌خوانید:

 

  • مداحی در جبهه‌های جنگ در دوران دفاع مقدس سابقه قبلی داشت. پیش از آنکه در این عرصه وارد شوم، در شهر دزفول و اهواز در مسجدها و حسینیه‌ها مداحی می‌کردم و به همین دلیل مردم تا اندازه‌ای نسبت به من شناخت پیدا کرده بودند و می‌دانستند مداح اهل بیت علیهم السلام هستم.

 

  • زمانی امام خمینی(ره) با عشایر عرب در دشت آزادگان دیداری داشتند که ماجرای مفصلی هم دارد. آن موقع صدام ملعون اعلام کرده بود عرب‌های استان خوزستان از رژیم بعث عراق حمایت می‌کنند و رابطه خوبی با امام خمینی(ره) و جمهوری اسلامی ایران ندارند. در این جریان افرادی مانند شهید حسین علم‌الهدی این موضوع را جا انداختند که چنین شایعه‌ای از سوی صدام به هیچ وجه صحت ندارد و گمان غلطی است، بر همین اساس سعی کرد عشایر قوم عرب را دور هم جمع کند تا آن‌ها ملاقاتی با امام خمینی(ره) داشته باشند، هرچند که کار سخت و مشکلی بود اما به‌خوبی انجام شد. به هر حال تعداد زیادی از عرب‌های خوزستان زبان فارسی را به‌درستی متوجه نمی‌شدند و بعضی از آن‌ها هم حتی شهرها را ندیده بودند چون مدت‌ها در دشت‌ها زندگی می‌کردند. در جریان همین اتفاقات و برنامه‌ها بود که با آقای معلمی آشنا شدم و این آشنایی زمینه سرودن متن مداحی‌های بعدی شد.

 

  • اوایل جنگ یعنی حدود سال 59 بود که طی یک دوره جهاد سازندگی و سپاه پاسداران با یکدیگر ادغام شدند و در همان زمان بود که با پسر آقای معلمی به‌نام سیف‌الله معلمی آشنا شدم. البته او آن موقع جزء اساتید قرآن بود. او که می‌دانست من در جبهه‌ها مداحی می‌کنم، پیشنهاد داد تا پدرش برای جبهه‌ها شعرهایی بسراید و من آن‌ها را بین رزمنده‌ها بخوانم.

 

  • همان شبی که شعرهای آقای معلمی به دستم رسید به هویزه رفتم و بعد از نماز مغرب و عشاء بین عشایر این مرثیه‌ها را خواندم. جالب اینکه آن‌قدر مردم تحت تأثیر قرار گرفته بودند که حتی بعد از تمام شدن مرثیه باز هم گریه می‌کردند. آن شب شهید علم‌الهدی نبود. وقتی او برگشت شهید محمدعلی حکیم این ماجرا را برای او تعریف کرد و او هم به من پیشنهاد داد و گفت "می‌توانی همین مرثیه و شعرها را در مقابل امام خمینی بخوانی؟". باور نمی‌کردم بتوانم به حضور امام برسم چه رسد به اینکه در محضر ایشان مداحی و مرثیه‌خوانی کنم. اما شهید علم‌الهدی این برنامه‌ها را فراهم کرد.

 

  • وقتی قرار شد شعرها را در جماران و در برابر امام بخوانم حس خیلی خوبی داشتم. البته شعرها را خیلی راحت خواندم و مشکلی نداشتم. اما آن موقع نمی‌دانستم در آن فضا دوربین قرار دارد و برنامه فیلم‌برداری می‌شود. شاید اگر می‌دانستم در خواندنم تأثیر می‌گذاشت ولی من که نمی‌دانستم شعرها را به‌خوبی خواندم و مجلس گرم شد. این برنامه به‌قدری استقبال شد که گویا مردم درخواست بازپخش داده بودند و چند بار از تلویزیون پخش شد.

 

  • خیلی خوشحال بودم که توانسته بودم شور و حال جبهه‌ها و رشادت را میان مردم منتشر کنم و آن حس‌وحال را به مردم منتقل کنم. جالب اینکه مردم هم خیلی لذت می‌بردند. از آن زمان فهمیدم که در زندگی‌ام مسیر جدیدی باز شده و آن مداحی اهل بیت علیهم السلام و مرثیه و ایجاد شور مبارزاتی است، بر این اساس بود که خدای متعال لطف کرد و هشت سال جنگ تحمیلی در جبهه‌ها و میان رزمنده‌های مخلص و پاکباخته حضور داشتم و مداحی می‌کردم.

 

  • اوایل در عملیات هم شرکت می‌کردم اما بعدها آقای محسن رضایی، آقای رشید و آقای شمخانی که جزء فرمانده‌های ما بودند اجازه نمی‌دادند در شب عملیات حضور داشته باشم. آن دوران شوق شهادت را داشتیم اما به هر حال آن‌ها فرماندهان من بودند و تشخیص داده بودند باید بیشتر به مداحی برای رزمنده‌ها بپردازم و من هم تبعیت می‌کردم.

 

  • آن زمان قالب هیئتی مشخص و سازمان‌دهی‌شده‌ای نداشتیم. رزمنده‌ها در روزهای محرم به‌خصوص روز تاسوعا و روز عاشورا دور هم جمع می‌شدند، مداحی می‌کردیم و آن‌ها سینه می‌زدند، آن‌قدر هم مخلص بودند که اکثراً در شب عاشورا اذن شهادت را از حضرت سیدالشهدا علیه السلام می‌گرفتند و به شهادت می‌رسیدند.

 

  • روضه‌های جبهه بسیار مخلصانه برگزار می‌شد، چون جوان‌ها و نوجوان‌ها در سنگرها خود را نزدیک به شهادت احساس می‌کردند و خالص‌ترین و ناب‌ترین لحظه‌های عمرشان را داشتند، همین هم بود که این طور در برابر دشمنان جهانی مقاومت می‌کردند و نیروی ایمان آن‌ها هر روز و هر لحظه محکم‌تر و قوی‌تر از گذشته می‌شد. آن‌ها بهترین مخاطبانی بودند که هر مداحی می‌تواند در روضه‌ها و مداحی‌های خود داشته باشد، چون سوز دلشان آتشی بود که به مداح نفس می‌داد و دم می‌گرفت، اشک‌هایشان هم برای حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها خالصانه بود، انگار که در صحنه عاشورا بودند و واقعاً از جان خود برای دفاع از دین خدا مایه می‌گذاشتند.

 

  • یک سال ماه محرم بود و ما در شب تاسوعا در دزفول بودیم. آن موقع به‌دلیل موشک‌بارانی که در دزفول شده بود، شهر را از مردم و زن و بچه‌ها خالی کرده بودند. هرچند که عزاداری‌ها در شهر دزفول زبانزد خاص و عام بود اما آن سال شب‌های محرم بسیار ساکت بود، چون مردمی نبودند که عزاداری کنند. شب تاسوعا با شهید حسین علم‌الهدی بودیم و از اینکه شهر خلوت و ساکت است دلگیر شده بودیم. تصمیم گرفتیم خودمان دسته عزاداری راه بیندازیم و برای امام شهیدمان عزاداری کنیم. تعداد ما کمتر از انگشت‌های دست بود ولی با وجود این، تصمیممان را گرفته بودیم و به امام حسین علیه السلام توسل کردیم. دسته مختصری راه انداختیم و بین کوچه‌های ساکت دزفول راه می‌رفتیم. من مداحی می‌کردم و بقیه بچه‌ها سینه می‌زدند و تکرار می‌کردند. کم‌کم مردمی که در خانه‌ها مانده بودند بیرون آمدند و به ما پیوستند. آن‌قدر جمعیت آمد که من روی دوش یکی از دوستان رفتم و مداحی کردم. همین اتفاق‌ها زمینه تشکیل هیئت ثارالله شد و بعدها در تهران هم هیئت رزمندگان مرکزی را تشکیل دادیم.
ارسال نظر
تحلیل های برگزیده
آخرین اخبار