به گزارش راهبرد معاصر؛ روزنامه نیویورک تایمز، در گزارشی تفصیلی با عنوان "تاریخ سری فشار برای حمله به ایران" ابعادی ناگفته از تلاش فشرده رژیم صهیونیستی برای اقناع امریکا به حمله علیه تاسیسات هسته ای را فاش می کند. نویسندگان این گزارش رونن برگمن (دبیر دفتر تل آویو روزنامه) و مارک مزتی (از نویسندگان ارشد روزنامه در واشنگتن) هستند. آن ها طی این گزارش طولانی، ضمن بررسی سیر روابط رژیم صهیونیستی با دولت های بوش، اوباما و ترامپ، با مصاحبه مقامات اسرائیلی و امریکایی دولت گذشته و فعلی، ابعادی از واقعیت های سیاسی روابط میان آن ها را به شکلی پوشش می دهد که تاکنون گفته نشده است. شبیه سازی عملیاتی امریکا برای حمله به تاسیسات هسته ای، مخالفت نظامیان امریکایی و صهیونیست با حمله علیه ایران، جاسوسی پهپادی از ایران از طریق آذربایجان و اختلافات شدید شخص نتانیاهو با اوباما و کری، از جمله مسائلی است که تاکنون گفته نشده و در این گزارش ذکری از آن آمده است. در ادامه، ترجمه کامل این گزارش مهم ارائه می گردد.
آنچه در این گزارش می خوانید:
جولای 2017، کاخ سفید در مقابل یک مسئله چالش برانگیز قرار داشت. ترامپ کارزاری تشکیل داده بود که متعهد می شد تا از توافق هستهای "وحشتناک" اوباما با ایران بیرون بیاید ولی اعضای برجسته ای در کابینه وی بر او فشار می آوردند که به جای از بین بردن کامل توافق، وارد فرایند بازمذاکره برای توافقی قوی تر شود. تا آن وقت این نیروها توانسته بودند ترامپ را در توافق نگه دارند.
آن زمان هنوز نیروهای ضد خروج از برجام در دولت مشغول بودند. استفن بنن، مشاور موثر رئیس جمهور، نقش آفرینی میکرد ولی جان بولتون با طراحی استراتژی جدیدی در قبال ایران روی کار آمد تا توافق را نابود کند. بولتون، سفیر اسبق امریکا در سازمان ملل و تحلیلگر فاکس نیوز بود و در دولت ترامپ هیچ نقش رسمی نداشت. اما در نگاه بنن، نظرات بولتون از بیرون، پشتوانه ای برای تفکرات ترامپ در خصوص نابودی برجام فراهم می ساخت.
بولتون در دولت جورج بوش پسر یکی از ارشدترین مشاورین امنیت ملی و از معماران تغییر رژیم در عراق محسوب می شد. او نه تنها خواهان بیرون آمدن از برجام بود بلکه تاکید میکرد که نظام ایران هم باید برانداخته شود. اوایل جولای 2017 همان سال، نامبرده در جمع سازمان تبعیدی مجاهدین خلق در پاریس سخن گفت. او در آن جلسه عقاید خود را بازگو کرد که طبق آن، تنها سیاست امریکایی کافی، تغییر رژیم در ایران خواهد بود. وقتی متعهد شد که دو سال دیگر نظام ایران از بین می رود "و ما در اینجا جشن خواهیم گرفت"، جمعیت را به تشویق واداشت.
سندی که بولتون به درخواست بنن تنظیم کرد بیش از آن که یک استراتژی واقعی باشد، بازار گرمی برای اقناع اداره ترامپ به خروج از توافق بود. در این سند چندان توجهی به روز پس از خروج از برجام نمی شد. دیدگاه های بولتون چندان مخفی هم نبود. او در یادداشتی در 2015، نوشت: «اگر دیپلماسی امریکایی کنار رفت، اسرائیل باید ایران را بمباران کند».
می 2018، تنها چند هفته پس از تکیه زدن بولتون بر کرسی مشاور امنیت ملی، ترامپ از توافق خارج شد و هدایت بحران "آهسته" را کلید زد. ژوئن امسال، حملاتی علیه چند نفت کش در دریای عمان انجام شد و ایالات متحده انگشت اتهام را به سوی ایران گرفت. در جولای بریتانیا یک نفت کش ایرانی را نزدیک جبل الطارق توقیف کرد و ایران در مقابل نفت کش زیر پرچم بریتانیا را در خلیج فارس کنار کشید. آژانس های جاسوسی امریکا نسبت به حملات قریب الوقوع بازوهای نیابتی ایران هشدار دادند و اسرائیل طی تابستان چندین حمله علیه مواضع آن ها در عراق، سوریه و لبنان ترتیب داد. طبیعی ترین برونداد عقب رفت امریکا از توافق هستهای، اعلام عدم پایبندی به این توافق از سوی ایران بوده است. تصمیمی که میتواند تهران را دوباره به سوی ذخیره سازی اورانیوم با غنای بالا کند و این مواد لازم برای ساخت بمب هستهای است.
می 2018، تنها چند هفته پس از تکیه زدن بولتون بر کرسی مشاور امنیت ملی، ترامپ از توافق خارج شد و هدایت بحران "آهسته" را کلید زد
رئیس جمهور و مشاورانش تمام اقدامات ایران را شاهدی بر "عدم پایبندی به روح توافق" خوانده اما این بحرانی قابل پیش بینی بود. سیا یک سال پیش از خروج ترامپ از توافق، مسئول انجام پروژه ای در رابطه با واکنش های احتمالی ایران به نقض برجام از سوی امریکا شد. نتیجه گیری آن ساده بود: عناصر "تندرو" احتمالا قوت می گیرند و "میانه رو" ها به حاشیه رانده می شوند. همچنین ممکن است ایران کانال های دیپلماتیک را قطع کند و در خلیج فارس، عراق یا هر جای دیگر خاورمیانه حملهای ترتیب دهد.
ایلان گلدنبرگ، از مسئولین بلندپایه پنتاگون در دوره اوباما، به "سه بلوف" در دوره پیش از توافق هستهای نقبی می زند. اسرائیل می خواست جهان باور کند که به برنامه هستهای ایران حمله خواهد کرد (ولی تا امروز این ذهنیت را عملی نکرده). ایران می خواست جهان باور کند میتواند به سلاح هستهای دست یابد (که تا امروز به چنین سویی خیز بر نداشته). امریکا می خواست جهان باور کند که آماده است برای جلوگیری از دستیابی ایران به بمب، نیروی نظامی به کار گیرد (سرانجام ناچار نشد که این را نشان دهد). هر سه گام هایی برای معتبر کردن تهدید ها برداشتند و هیچ یک نمیدانست دیگری تا کجا پیش می آید.
نقض توافق از سوی ترامپ بازی پوکر را زنده کرده. این بار رئیس جمهور دنبال قدرت بیشتر امریکاست ولی همزمان در میدان عمل، از استفاده آن پرهیز میکند و این، اوضاع را بیش از پیش بینی ها، متزلزل ساخته.
اسرائیل می خواست جهان باور کند که به برنامه هستهای ایران حمله خواهد کرد (ولی تا امروز این ذهنیت را عملی نکرده). ایران می خواست جهان باور کند میتواند به سلاح هستهای دست یابد (که تا امروز به چنین سویی خیز بر نداشته). امریکا می خواست جهان باور کند که آماده است برای جلوگیری از دستیابی ایران به بمب، نیروی نظامی به کار گیرد (سرانجام ناچار نشد که این را نشان دهد). هر سه گام هایی برای معتبر کردن تهدید ها برداشتند و هیچ یک نمیدانست دیگری تا کجا پیش می آید.
جواد ظریف در سخنرانی جولای استکهلم گفت: «ترامپ نمیتواند انتظار داشته باشد که خود غیر قابل پیش بینی باشد و بقیه قابل پیش بینی. قابل پیشینی نبودن، واکنشی مشابه در پی خواهد داشت و این خصوصیت، آشوب ساز است».
بنظر هدف اولیه ترامپ این است که اقتصاد ایران را به حدی خراب کند که رهبرانش مجبور به مذاکره توافق هستهای و و دست کشیدن از حمایت حزب الله و سایر گروه های نیابتی شوند. قماری است که باید تا نوامبر 2020 جواب دهد.
این ها همه برای حمایت از هدف بزرگتری است که مشاوران رئیس جمهور مد نظر دارند. این مشاوران از نخستوزیر نتانیاهو تا دولت های عربی خلیج فارس را در بر می گیرد. هدف بزرگتر همان تجدید صف آرایی خاورمیانه به شکلی است که اسرائیل و ملل سنی منتخب، بر ایران (بزرگترین دولت حائز حداکثر شیعه) برتری یابند. چنین دیدگاهی کاملا با طرح اوباما تفاوت دارد که همزمان به تعهد دور نگه داشتن ایران از سلاح هستهای، حاضر به پذیرش این کشور به عنوان وزنه تعادلی در مقابل نفوذ منطقه ای عربستان بود. اوباما تصریح داشت: «دو کشور مجبورند منطقه را با هم شریک شوند». برخی مشاوران ترامپ اظهارات اوباما را چنین تعبیر کردند: «ما تصمیم گرفته ایم به جای این که با ایران در حالتی که از آن توقع داریم توافق کنیم، با آن در حالتی که هست توافق کنیم».
نزدیک ترین افراد اوباما در روزهای اول ریاست جمهوری اش تاکید کردهاند سیاست او طرحی چند وجهی برای صلح سازی در خاورمیانه بود ه است. تام دونیلون، مشاور امنیت ملی اوباما از 2010 تا 2013، اظهار داشت: «ما از جنگی بیهوده و گیج کننده جلوگیری کردیم. ایران را پای میز مذاکره آوردیم و زمان و فضا برای مذاکرات ساختیم و به توافق کنترل تسلیحاتی بی سابقه و موفق رسیدیم.. باز داشتن ایران از دستیابی به بمب هستهای و فراهم کردن زمینه نظارت بی سابقه از فعالیت های هستهای اش، در چهارچوب منافع ملی امریکاست».
خروج ترامپ از توافق همراه شد با اتفاقاتی که طی چند ماه اخیر، نگرانی ها را برانگیخته است. نه تنها نگرانی از اقدام نظامی امریکا جدی تر شده بلکه احتمالا محاسبه اشتباه و غفلت از همه طرف ها بالا رفته است. یک حمله به ایران، ولو به صورت محدود، میتواند به آشوبی فراگیر در نتیجه تلافی بازوهای نیابتی آن ضد نیروهای امریکایی در منطقه خلیج، حملات شدیدتر علیه کشتی های تجاری و سر به آسمان کشیدن قیمت نفت، موج حملات حزب الله علیه اسرائیل و حملات سایبری ضد غرب و نهایتا ضربه به تعداد بیشتری از نیروهای امریکایی در هر جایی که ایران نفوذ دارد، بیانجامد.
داستان چگونگی آغاز این بحران در حال جوشش، از جهات متعددی داستان پیچیدگی روابط امریکا با اسرائیل است. ماجرایی که هیچگاه کاملا گفته نشده است. این داستان جنگی است که کمی منحرف شده، توافقی تسلیحاتی پشت سر اسرائیل، دو متحد کلیدی از یکدیگر جاسوسی می کنند و برای شکل دادن به سیاست خارجی امریکا با هم رقابت می کنند. مصاحبه با ده ها مقام اروپایی، امریکایی و اسرائیلی طی چند ماه، از جزئیات تکان دهنده ای خبر میدهد که سال 2012، اسرائیل تا چه حد به حمله نظامی به ایران نزدیک شده بود. جدیت این موضوع به حدی بود که دولت اوباما برنامههای نظامی احتیاطی خود را برای چنین حملهای طراحی کرد. یکی از این برنامهها تخریب کامل یکی از تاسیسات هستهای ایران با بمبی 30 هزار پوندی بود که در صحرای غربی امریکا انجام شد. امریکا اسرائیل را هنگام رصد هوایی ایران، می پایید. ماهواره های امریکایی عکس هایی از پهپادهای اسرائیلی به پرواز در آمده از پایگاهی در آذربایجان می گرفتند.
نتانیاهو اخیرا گوی سبقت را از دیوید بن گوریون به عنوان طولانی ترین نخستوزیر اسرائیل ربوده ولی همچنان برای بقا در این سمت می جنگد تا در 17 سپتامبر، رای بیاورد. اکنون شماری از مخالفان وی همان کسانی هستند که مخالف فشار او برای حمله به ایران در چند سال پیش بودند. صرفنظر از این که نتیجه انتخابات چه خواهد بود، عرصه بحران کنونی ایرانی میتواند به سرعت تغییر چهره دهد. ترامپ در حاشیه نشست گروه هفت از احتمال ملاقات با حسن روحانی گفت. این باعث شد برخی مسئولین اسرائیلی در محافل خصوصی، ترامپ را گزینه ای بدانند که به اشتباه روی آن امید بسته شد. البته نتانیاهو حداقل در ظاهر، جای نگرانی نمی بیند. طی مصاحبه ای در آگوست، در دفتر کارش در قدس، اذعان داشته ممکن است ترامپ هم نظیر اوباما به جای جنگ بخواهد به توافقی با ایران بر سر برنامه هستهای برسد. البته او در ادامه افزود: «اما این بار ما توانایی بسیار بیشتری برای اعمال نفوذ داریم».
نتانیاهو اخیرا گوی سبقت را از دیوید بن گوریون به عنوان طولانی ترین نخستوزیر اسرائیل ربوده ولی همچنان برای بقا در این سمت می جنگد تا در 17 سپتامبر، رای بیاورد. اکنون شماری از مخالفان وی همان کسانی هستند که مخالف فشار او برای حمله به ایران در چند سال پیش بودند.
خوش رقصی کامل متقابل
اولین بار که برنامه مخفی غنی سازی اورانیوم ایران به گوش عموم رسید، تابستان 2002 بود. همان وقت که امریکا مهیای جنگ با عراق می شد. سرویس های اطلاعاتی غربی متوجه شدند که دانشمندان در تاسیستات هستهای نطنز بدنبال غنی سازی اورانیوم هستند.
یافته های این پرونده به گروهی وابسته به مجاهدین خلق درز یافت و سپس از سوی این سازمان در کنفرانس خبری در واشنگتن برملا شد. بوش که در آن برهه درگیر جنگ عراق بود گزینه مذاکره همراه با تحریم را در خصوص پرونده هستهای ایران برگزید. برای بسیاری از مسئولین اسرائیلی، انتشار این اسناد یک نتیجه گیری آن ها را تقویت کرد: امریکا به کشور اشتباهی حمله کرده است.
رهبران اسرائیلی با آمدن محمود احمدی نژاد حتی نگران تر شد. احمدی نژاد فورا دیدگاه های خود در رابطه با اسرائیل را با لحنی هولناک مطرح کرد. او خواستار محو این بازیگر شده بود و کشتار یهودی ها توسط نازی ها را افسانه می خواند. وی حمایت ها از حزب الله و حماس را افزایش داد و آنطور که تحلیلگران اسرائیلی و امریکایی توافق دارند، برنامه هستهای را تسریع بخشید. در اسرائیلی که "بازماندگان هلوکاست" آن را ساختند، جا افتاد که ایران یک تهدید وجودی است.
رژیم اسرائیل در آن وقت لحظات پر ابهامی پشت سر می گذاشت. در ژانویه 2006، آریل شارون، نخستوزیر اسرائیل دچار سکته مغزی شد و پا در زندگی نباتی گذاشت. معاون او ایهود اولمرت که قصد داشت جایش بنشیند، منابع و اختیارات کامل به موساد داد تا در برنامه ای محرمانه برنامه هستهای ایران را نابود کند یا به عقب بیندازد. در 2007، ایهود باراک وزیر دفاع اولمرت شد و کتبا به ژنرال های ارتش دستور داد تا طرحی برای حمله گسترده به ایران تهیه کنند. اما اولمرت معتقد بود که در مورد تهدید ایران زیادی غلو شده. آن طور که خود او اکنون میگوید، موضعش این بود: «اسرائیل نباید عملیات نظامی را مدیریت کند حتی اگر بداند که ایران واقعا به دنبال رسیدن به بمب است. درست مثل پاکستان، بمب نمیتواند کاری کند. اسرائیل میتواند با بودن یک ایران با بمب هستهای، به مسیر خود ادامه دهد».
نتانیاهو اما در راس حزب محافظه کار لیکود، موضع کاملا متفاوتی گرفت. او دبیرستان و کالج خود را در امریکا گذرانده بود و از موسسه تکنولوژی ماساچوست، مدرک تجارت داشت و در گروه مشاوره بوستون کار میکرد. در آن جا با میت رامنی دوست شد. طی دوره اول نخستوزیری اش (1996-1999) در جمع اعضای کنگره تاکید کرد که تنها ایالات متحده میتواند جلوی "پیامدهای فاجعه بار" یک ایران با سلاح هستهای را بگیرد.
حالا رهبر لیکود بار دیگر نزدیک ترین متحدان اسرائیل را در مقابل با آن چه اوزی آراد (یکی از مشاوران نزدیک سابق نتانیاهو) "جنگ صلیبی شخصی علیه تهدید ایران" می داند، به خط میکند. نتانیاهو در کنفرانس سالانه "کمیته امریکایی مسائل عمومی اسرائیل" (ایپک) در 2007 خواستار تحریم بیشتر ایران شد. او حتی با دیک چنی (معاون رئیس جمهور وقت) ملاقات کرد و به گفته آراد، هشدار داد که اگر غرب نتواند تهدید واقعی و معتبر نظامی ارائه کند، ایران قطعا به بمب خواهد رسید.
چنی گزینه درستی بود که به او چنین حرفهایی زده شود. مدیریت پنتاگون و البته رئیس جمهور در آن روز کمتر علاقه ای به یک جنگ پیشدستانه دیگر داشت. اما چنی مانند بولتون، همواره دیدگاه گسترده تر داشته و دائما تا دوره دوم بوش خواهان اقدام نظامی علیه ایران بود.
در یک جلسه با حضور بوش در می 2008، دیک چنی با رابرت گیتس (وزیر دفاع) وارد مشاجره شد. به عقیده گیتس حمله امریکا یا اسرائیل به ایران باعث تقویت "تندروها" و صف بستن ملت پشت سر نظام می شد؛ بنابراین عاقلانه نبود. گیتس معتقد بود که باید به اولمرت با صراحت تمام و قاطعیت گفته شود که اسرائیل نباید دست به حمله یکجانبه بزند. چنی با تمام این موارد مخالف بود و می گفت حمله به ایران ضروری است و کاخ سفید اگر خود دست به کار نمیشود، باید اسرائیل را برای این کار بپزد. گیتس در خاطرات خود افکار چنی را چنین بازتاب میدهد: «بیست سال دیگر اگر یک ایران مسلح به بمب اتم باشد، مردم می گویند که دولت بوش می توانست جلوی آن را بگیرد».
در همان ماه بوش برای آخرین بار به عنوان رئیس جمهور امریکا به قدس سفر کرد. اولمرت در جلسهای که در خانه خودش ترتیب داد، جاسوسان امریکایی و اسرائیلی را گرد هم آورد تا اطلاعاتشان از ایران را به طور خصوصی، به اشتراک گذارند. به گفته منبعی که خود در جریان مکالمات این جلسه بوده، اولمرت وارد شد و گفت: «بیایید پرونده ها را برای هم باز کنیم و با هم شفاف باشیم». بوش موافقت کرد. این تصمیم باعث همکاریهای اطلاعاتی بسیار بیشتری میان دو طرف شد. چیزی که یکی از نزدیکان سابق اولمرت آن را "خوش رقصی متقابل" نامید. این همکاریها در عملیاتی طی بازی های المپیک به اوج رسید وقتی یک بدافزار رایانه ای حامل ویروس استاکس نت، برای خرابکاری در تاسیسات هستهای ایران به کار گرفته شد. این راه پیشی برای محدودسازی ایران بود.
اما بوش به سرعت در جریان راه دیگر نیز قرار گرفت. او طی حضورش در قدس، یک شب توسط اولمرت به شامی در محل اقامت نخستوزیر دعوت شد. در این جلسه اعضای امنیتی کابینه شامل باراک هم بودند. باراک همچون چنی مواضع بسیار تندی ضد ایران داشت. آنطور که اولمرت داستان را نقل میکند، او و بوش بعد از شام کمی قدم زدند و روی صندلی های چرمی لم دادند. در اینجا به بوش خبر میدهد که باراک حرفهایی دارد که می خواهد بزند. طبق خاطرات اولمرت، بوش بی میل نشان داد و گفت: «درک می کنم که برای شما از نظر سیاسی مهم است که بگذارید بیاید ولی موضع من در قبال مسئله ایران را می دانید. من بی پرده مخالف حمله هستم».
اولمرت پافشاری کرد. بوش سرانجام راضی شد و باراک زود وارد اتاق شد و سیگار بدست، ارائه منسجمی در مورد تهدید ایران داد. بوش فریاد کشید: «ژنرال باراک، می دانی معنی "نه" چیست؟ نه یعنی نه». البته باراک این خاطرات را به شکل دیگری به یاد می آورد. در روایت باراک پس از ارائه، بوش رو به اولمرت به باراک اشاره میکند و میگوید :« این مرد من را می ترساند». جالب آن که یکی از سخنگویان بوش گفته رئیس جمهور سابق هیچ یک از این گفتگوها را به خاطر نمیآورد».
باراک امروز با در نظر گرفتن آن جلسه میگوید که موضع بوش تا حدودی بی ربط بوده زیرا «هشدارش برای ما چندان تفاوتی ایجاد نمیکرد چون تا آخر 2008، هیچ طرح جدی و محتملی برای حمله به ایران نداشتیم... ما میدانستیم که هر چه بخواهد اتفاق بیفتد، در دوره رئیس جمهور دیگری خواهد بود».
اوباما خود بخشی از مشکل است
نتانیاهو دوره دوم نخستوزیری خود را درست چند ماه پس از ورود اوباما به کاخ سفید در 2009 آغاز کرد. به رغم برخی اختلافات ایدئولوژیک، نتانیاهو به دلایلی باور داشت که جمهور جدید امریکا شاید شریک مصمم تری برای مقابله با ایران باشد. هرچند اوباما اوایل با مخالفتش با جنگ عراق مورد توجه قرار گرفت ولی متناوبا در کارزار انتخاباتی خود تهدید ایران را برجسته می ساخت و به حاضران ایپک در ژوئن 2008 تاکید کرده بود تهدید به اقدام نظامی را برای حمایت از امریکا و متحدش اسرائیل، روی میز نگه خواهد داشت.
در اولین ملاقات میان این دو در کاخ سفید، می 2009، دستیاران مضطرب بیرون اتاق بیضی نشسته بودند و دو رهبر به تنهایی گفتگو میکردند. برخی گمان داشتند طی این جلسه، نخستوزیر با تجربه و زرنگ اسرائیل در حال ارائه حقایق سخت امنیت اسرائیل و فلسطین به رئیس جمهور جوان است. اما وقتی در باز شد، بنظر می رسید که این نتانیاهوست که شوکه شده. آراد چنین نقل میکند: «نخستوزیر هیچ نمی گفت ولی کاملا برافروخته بود». چند ساعت گذشت تا نتانیاهو لب باز کرد و به اطرافیان گفت که اوباما به او تاخته و همزمان عاجزانه درخواست کرده (البته طبیعی است نتانیاهو درخواستی را عاجزانه ببیند)، شهرک سازی کرانه باختری را فورا متوقف کند و "حتی یک آجر دیگر" هم در آینده به آن اضافه نکند. به گفته آراد اوباما در آن جلسه از مسیر دیگری که برساخته روایت فلسطینی بود، وارد شد و با استفاده از لفظ "حتی یک آجر دیگر" نشان داد که با کل ماجرا مخالف است (البته یک منبع آگاه کاخ سفید که در جریان این نشست بوده گفته که این عبارت در حرفهای اوباما نبود).
رابطه میان دو حکومت در سطح کابینه گرم تر بود. نتانیاهو، آراد را به عنوان مشاور امنیت ملی آورده بود و او روابط مستقیم با همتای امریکایی خود، ژنرال جیمز جونز و پس از او، دونیلون برقرار و در مورد برنامه هستهای ایران بحث کرد. مسئولین امریکایی و اسرائیلی به صورت منظم، شخصا با یکدیگر ملاقات داشتند و جلسات ویدئو کنفرانس هم در شمار بیشتری برقرار بود. دولت اوباما بر سری بودن کامل این جلسات اصرار داشت و مسئله فوری در آن ها، از پیش تعیین شده بود: ادامه ساخت تاسیسات هستهای به صورت مخفیانه که در عمق یک کوه نزدیک شهر مقدس ایران، قم حفر شده است.
نیروگاه سوخت هستهای فوردو در آوریل 2008 توسط یک منبع که برای اطلاعات بریتانیا کار میکرد، کشف شد. این آژانس اطلاعات اولیه و ابتدایی را از نیروگاه مزبور، به آژانس های جاسوسی اسرائیل و امریکا داد. بر خلاف نطنز، فوردو بسیار کوچک تر از آن بود که مقدار قابل استفاده ای از سوخت هستهای صلح آمیز تولید کند. به همین خاطر احتمال ساخت آن برای رسیدن به بمب هستهای تقویت می شد.
نیروگاه سوخت هستهای فوردو در آوریل 2008 توسط یک منبع که برای اطلاعات بریتانیا کار میکرد، کشف شد. این آژانس اطلاعات اولیه و ابتدایی را از نیروگاه مزبور، به آژانس های جاسوسی اسرائیل و امریکا داد.
مسئولین امریکایی و اسرائیلی اکنون با این حقیقت مواجه شده بودند که عملیات های خرابکاری محرمانه ضد تلاش های هستهای ایران، نتوانسته این کشور را متوقف کند. دیدگاه اسرائیلی که از سوی باراک پیش می رفت، تقریبا ساده بود: «فرصت جهان رو به اتمام است و ایران در حال نزدیک شدن به "منطقه امن" است که در آن، برنامه هستهای بسیار پیش رفته تا جایی که هر گونه ریسکی برای متوقف کردن آن، به حدی کم اثر باشد که ارزش امتحان آن از بین برود». بمب های سنگر شکن امریکا که میتواند در تاسیسات زیر زمین رخنه کند شاید مورد خوبی می بود ولی امریکا به اسرائیل گفته بود که برای عملیاتی کردن آن باید صبر کند. باراک معتقد بود که اسرائیل در شرایط خوبی نیست که بخواهد صبر کند. برخی تحلیلگران امریکایی تاکتیک باراک را به "وجین" تشبیه کردند که اگر بخواهد عملی شود، باید بارها و بارها تکرار گردد. اما گویی باراک به این خاطر چنین اظهاراتی را مطرح کرد تا امریکا را وادار به برداشتن گام اول کند. خود او گفت: «ما نمیتوانیم کاری را که شما می کنید، انجام دهیم. پس باید زودتر اقدام نماییم». دنیس راس، مسئول طرح ایران در شورای امنیت ملی در دوره اول اوباما، تاکید کرد: «ما گفته های باراک را به طرحی برای فشار بر خود تفسیر کردیم».
این شد که گروهی از مسئولین امریکایی در دوره اول اوباما به سوی اسرائیل پرواز کردند تا نتانیاهو و باراک را قانع کنند که امریکا مشکل را جدی می گیرد ولی قائل به نزدیک بودن ایران به بمب نیست. وندی شرمن، یکی از مسئولین بلندپایه سیاست خارجی دولت اوباما در این سفر نوشته: «پیام ما این بود که نگرانی شما را درک می کنیم ولی لطفا جنگ راه نیدازید چون بعدش از ما خواهید خواست که پشت سرتان وارد شویم».
یکی از اولین کسانی که قصد چنین سفری کرد، رابرت گیتس بود که اوباما از او خواست در پنتاگون بماند. او در جولای 2009 به اسرائیل رسید، درست چند هفته بعد از نا آرامی های تهران که با جنبش سبز و هزاران معترض پیش می رفت. دولت ایران شکننده بنظر میآمد. نتانیاهو گفت گیتس را قانع ساخته که حمله نظامی به ایران بیش از عقب راندن برنامه هستهایاش جواب میدهد. به عقیده نتانیاهو چنین حملهای میتوانست به براندازی نظام ایران منجر شود. آنطور که گیتس نقل میکند، نتانیاهو افزوده پاسخ ایران محدود خواهد بود. گیتس اما نپذیرفت. او میگوید که نتانیاهو با نگاه به سوابق گذشته، گمراه شده بود. شاید عراق بمباران راکتور هستهای اوسیراک در 1981 را بی پاسخ گذاشت، شاید سوریه هیچ اقدامی در قبال حملات اسرائیل به تاسیسات مشکوک خود در 2007 نکرد اما ایران بسیار با عراق و سوریه فرق داشت. گیتس با صراحت منظورش را رساند: ایران کشوری قدرتمند، با گروه های نیابتی و نظامی توانمند نظیر حزب الله است که می توانند درست در مرز با اسرائیل، خطرات جدی ایجاد کنند.
رابطه میان اوباما و نتانیاهو باز هم دچار تنش بود. مایکل اورن، سفیر اسرائیل نزد واشنگتن در آن زمان، به یاد می آورد که نتانیاهو گفت: «اوباما بخشی از مشکل است نه راه حل». روابط ناآرام میان دو طرف برای همه آشکار شد. آراد در خاطراتش آورده هنگامی که در معیت نتانیاهو راهی واشنگتن بوده (2010)، جو بایدن معاون رئیس جمهور آراد را در آغوش کشید و با لبخند گفت: «فقط یادت باشد که من بهترین دوست لعنتی تو در اینجا هستم».
یک مسئله بسیار پیچیده
اوباما احتمال یک حمله ناگهانی اسرائیل را جدی انگاشت. ماهواره های امریکایی پهپادهای اسرائیل را از آذربایجان رصد میکردند که با پرواز به جنوب، از مرز ایران می گذشتند و عکس های با جزئیات کامل از تاسیسات هستهای می گرفتند. فرماندهان نظامی حدس می زدند که اسرائیل یا ماهی را برای حمله انتخاب میکند که خورشید بالای بالا، یا پایین پایین باشد (در گرمترین یا سردترین ماه سال) یا سالی را بر می گزیند که طوفان شن بیشتر باشد تا کمتر از سوی پدافند هوایی ایران رهگیری شود. طراحان نظامی شبیه سازی هایی انجام دادند تا ببینند واکنش ایران به حمله اسرائیل چطور خواهد بود و پاسخ امریکا بایستی چگونه باشد. نتیجه شبیه سازی بسیار ملالت بار بود: حملات اسرائیلی تنها کمی ایران را از برنامه هستهای عقب می انداخت و امریکا هم هنوز از یک جنگ در خاورمیانه خلاص نشده، به جنگی دیگر وارد می شد.
در نهایت کاخ سفید تصمیم گرفت که در صورت یک حمله پیشدستانه توسط اسرائیل، وارد درگیری نشود. اگر واقعا اسرائیل دست به چنین حملهای می زد، پنتاگون کمک هایی میکرد اما کاملا در مسیر آن نمی ایستاد. در همین زمان، اوباما در سایه سکوت خبری، دستور ساخت یک زرادخانه امریکایی در خلیج فارس داد. اگر اسرائیل می خواست جنگی آغاز کند، بهتر است نیروهای مورد نیاز امریکا در منطقه از پیش اعزام شده باشند زیرا در غیر اینصورت، ایران اعزام نیروها را همکاری با اسرائیل تلقی میکند. به این ترتیب ناوشکن ها، ناوهای هواپیما بر از تنگه هرمز گذشتند، F-22 در امارات مستقر شد و سامانه پاتریوت علاوه بر امارات به متحدان دیگر در خلیج رسید. برخی از این گسیل داشتن ها در رسانه، عادی و برای حمایت از ماموریت ها در عراق و افغانستان عنوان شد. یکی از مسئولین دولت اوباما گفته :«ما نمی خواستیم اسرائیلی ها به اشتباه این گسیل نیرو را چراغ سبز ببینند».
آن موقع مسئولین امریکایی نمیدانستند نتانیاهو نخواست یا نتوانست گزینه حمله را انتخاب کند و اصلا از چنین سناریویی دست کشیده. مسئله به حدی اهمیت داشت که حتی بالاترین سطوح تصمیم گیری اسرائیل را درگیر خود کرده بود. در نوامبر 2010، نتانیاهو و باراک در مرکز موساد با رئیس ادامه امنیت، جلسهای خصوصی پیرامون طرح دقیق حمله ایران داشتند. به نقل از باراک، این بحث فورا به مشاجره کشید وقتی ژنرال گابی اشکنازی، به حاضران گفت برغم پیشرفت های زیاد، نیروهای ارتش اسرائیل هنوز به ظرفیت عملیاتی واقعی برای چنین طرحی نرسیده اند. باراک می افزاید: «اظهارات اشکنازی خوش بینی ها به این حمله را از بین برد. وقتی او میگوید که ظرفیت عملیاتی نیست، راهی نمی ماند. به فرض اگر بخواهی مقابله کنی می توانی او را اخراج کنی ولی نمی توانی دستور حمله بدهی!».
در نوامبر 2010، نتانیاهو و باراک در مرکز موساد با رئیس ادامه امنیت، جلسهای خصوصی پیرامون طرح دقیق حمله ایران داشتند. به نقل از باراک، این بحث فورا به مشاجره کشید وقتی ژنرال گابی اشکنازی، به حاضران گفت برغم پیشرفت های زیاد، نیروهای ارتش اسرائیل هنوز به ظرفیت عملیاتی واقعی برای چنین طرحی نرسیده اند.
نفر بعدی که در جلسه حرف زد، میر داگان، رئیس موساد طی سالیان سال و هدایتگر جنگ پنهان علیه ایران است. او از میانه دهه 90 سمت امنیتی داشت به ضدیت با ایران شهره بود. نامبرده به نتانیاهو و باراک گفت کارزار نظامی حماقت است و میتواند تمامی دستاوردهای جنگ پنهان را بر باد دهد. داگان کمپین حمله را طرح دو سیاستمدار خیره سر میدانست که برای جلب حمایت عمومی در انتخابات بعد آن را طرح کردهاند.
یوال دیسکین، رئیس شین بت، سرویس اطلاعات داخلی اسرائیل هم با حمله مخالفت داشت. به این ترتیب بعید است که باراک و نتانیاهو از مشاوره های مشاوران خود خوششان آمده باشد ولی قدرتی برای رد آن نداشتند. دیسکین به آن دو گفت: «بدون تائید دولت وارد جنگ شوید». نتانیاهو مجبور به عقب نشینی شد.
اینجا بود که نخستوزیر اسرائیل به مشاوران برجسته خود بسیار مشکوک شد. او اکنون داگان را متهم میکند که طرح حمله را به سیا درز داده «با این هدف که آن را از کار بیندازد». خیانتی که از دیدگاه نتانیاهو "یقینا غیرقابل توجیه" است. ظرف یک سال، داگان، اشکنازی، دیسکین و آراد، هیچکدام در پست های خود نبودند. اگر برکناری این افراد با هدف همساز کردن کابینه بوده باشد، باید گفت نتانیاهو خیلی زود به در بسته خورد. بسیاری دیگر در دولت، شامل بنی گاتز (جانشین اشکنازی)، به شهادت سه مسئول شریک در فرایند تصمیم سازی آن موقع، با حمله مخالفت کرد. بنظر گانتز که اکنون برای نخستوزیری در رقابت با نتانیاهوست «حتی آنان که اطلاعات را ندیدهاند، میدانند که مسئله در صورت به حساب آوردن سایر کشورها، بسیار پیچیده است. مسئله ای استراتژیک در بالاترین حد».
فرصتمان رو به اتمام بود
فشارهای بی امان نتانیاهو بر اوباما شاید پیامدی ناخواسته داشت. رئیس جمهور امریکا{اوباما} با اطلاعات اندک در مورد اقدامات احتمالی اسرائیل، بیشتر پیگیر مذاکرات مخفیانه با ایران شد. در نگاه او برجام قرار بود که میراث اصلی سیاست خارجی او باشد. برجام برای وی تنها یک توافق نبود بلکه چهارچوبی برای ثبات منطقه بود؛ راهی برای حل معضلی که بوش با حمله 2003 بوجود آورد. برای نتانیاهو اما این توافق اوج خیانت به حساب می آمد. نزدیک ترین متحد اسرائیل بدون اطلاع او و پشت سرش با بدترین دشمنش مذاکره میکند.
ئیس جمهور امریکا{اوباما} با اطلاعات اندک در مورد اقدامات احتمالی اسرائیل، بیشتر پیگیر مذاکرات مخفیانه با ایران شد. در نگاه او برجام قرار بود که میراث اصلی سیاست خارجی او باشد. برجام برای وی تنها یک توافق نبود بلکه چهارچوبی برای ثبات منطقه بود؛ راهی برای حل معضلی که بوش با حمله 2003 بوجود آورد. برای نتانیاهو اما این توافق اوج خیانت به حساب می آمد.
گام اولیه برای مذاکرات محرمانه اواخر 2010 برداشته شد. دنیس راس و پونیت تالوار، دو مشاور ارشد دولت اوباما در یک هواپیمای معمولی به سمت مسقط رفتند. سلطان قابوس وساطت کرده بود تا چند امریکایی که در ایران به اتهام جاسوسی بازداشت شده بودند، آزاد شوند. با این سفر، عمان یک در پشتی برای مذاکرات بیشتر باز کرد. راس و تالوار، در یکی از قصرهای سلطان قابوس، نامهای از اوباما به وی دادند که باید فقط و فقط به شخص آیت الله خامنه ای می رسید. ایالات متحده فکر میکرد شانسی برای رسیدن به توافقی صلح آمیز بر سر مسئله هستهای باشد اما همزمان برای اقدام نظامی در صورت رد گزینه دیپلماسی از سوی ایران آماده بود. واشنگتن آماده بود تا هستهای صلح آمیز برای ایران را بپذیرد ولی هرگونه اهداف نظامی از برنامه هستهای را غیر قابل تحمل میدانست.
اوباما مدت ها بر این باور بود که امید به توافق هستهای وجود دارد و کاخ سفید از مدتی قبل، تحریم های تنبیهی وضع کرده بود تا تهران را وادار به مذاکره کند. از سوی دیگر برخی مسئولین دولت پیشین معتقدند که افق عملیات نظامی اسرائیل به تحرک دیپلماتیک قوت بخشید. راس در این باره میگوید: «بدون شک، فشار اسرائیل بر تصمیم ما برای آغاز مذاکرات موثر بود. اگر کاری نمیکردیم که معادله عوض شود، اسرائیلی ها داشتند به سوی اقدام نظامی می رفتند». ایلان گلدنبرگ، سر تیم وقت برنامه ایران پنتاگون هم گفته :«ما احساس کردیم که فرصت رو به اتمام است».
بقیه اعضای دولت اوباما مخالف این نظر هستند. ند پرایز، سخنگوی امنیت ملی دولت اوباما میگوید «فشار دیپلماتیک اوباما برای حل و فصل برنامه هستهای ایران، بسیار پیش از اقدامات نتانیاهو آغاز شده بود... حتی مدت ها پیش از آن که نتانیاهو دوباره نخستوزیر شود. اوباما به عنوان یک کاندیدا در 2007 قول داد به صورت دیپلماتیک به توافقی نظیر برجام دست یابد».
اوباما تصمیم داشت که به اسرائیل و سایر متحدان امریکا چیزی در رابطه با مذاکرات محرمانه نگوید. مسئولین دولت او نگران بودند که در صورت درز هر گونه اطلاعاتی پیرامون یک مذاکره محرمانه با تهران، اسرائیلی ها با لو دادن کامل محتویات آن، راه هر گونه توافق را ببندند. یکی از مسئولین بلندپایه دولت اوباما اظهار داشت: «این ریسک بزرگی داشت. اعتماد دو رهبر در این نقطه بسیار ضربه خورد. نوعی تشکیک بوجود آمد که نتانیاهو یا اطرافیانش در قبال کسب اطلاعات مذاکرات چه واکنشی نشان خواهند داد».
مسئله محرمانه ماندن مذاکره با ایران چنان از نگاه مسئولین دولت اوباما مهلک بود که بسیاری از آن ها اصلا تمایل به گفتگوی رسمی در رابطه با آن ندارند. برخی بر این باور بودند روابط اوباما-نتانیاهو به حدی سرد شد که دیگر اعتمادی به نخستوزیر وجود نداشت. البته این استراتژی جواب داد: مذاکرات تا آن جایی مخفیانه ماند که پخته شد و با ورود به فاز رسمی، برجام بدست آمد». برخی دیگر می گویند که محرمانه ماندن مذاکرات باعث ایجاد بی اعتمادی بیهودهای شد که از اوباما چهره ای غیرقابل اعتماد به تصویر کشید. وندی شرمن میگوید این یک مناظره جدی در دولت بوده و خود او خواهان زودتر به نتیجه رسیدن شده است.
مسئله محرمانه ماندن مذاکره با ایران چنان از نگاه مسئولین دولت اوباما مهلک بود که بسیاری از آن ها اصلا تمایل به گفتگوی رسمی در رابطه با آن ندارند. برخی بر این باور بودند روابط اوباما-نتانیاهو به حدی سرد شد که دیگر اعتمادی به نخستوزیر وجود نداشت. البته این استراتژی جواب داد: مذاکرات تا آن جایی مخفیانه ماند که پخته شد و با ورود به فاز رسمی، برجام بدست آمد».
در هر حال اسرائیلی ها فهمیدند. میانه سال 2012، اطلاعات اسرائیل داده هایی از مذاکره محرمانه میان اوباما و مسئولین ایرانی را به نتانیاهو رساند. کمی پس از این خبر، یاکوو آمیدرور، جانشین آراد به عنوان مشاور امنیت ملی در دولت نتانیاهو که سال 2011 روی کار آمد، در تقابل با دن شاپیرو، سفیر اوباما، پرسید که اخبار درست است یا نه. شاپیرو که خود در جریان مذاکرات محرمانه نبود، گفت دروغ است اما تعریف میکند اندکی پس از این جلسه، یکی از همکاران در واشنگتن او را به کناری کشیده و گفته «نباید در مورد چیزی که به تو گفته شد، چیزی بگویی».
شاپیرو امروز به نتیجه رسیده که محرمانه نگه داشتن مذاکرات اشتباه بود. به گفته وی «باید در نظر داشته باشیم که آن ها به هر حال می فهمند و بهتر این است که همیشه خودمان به آن ها بگوییم... نگرانی کسانی را که می ترسیدند اسرائیل اطلاعات را لو دهد می فهمم ولی ارتباطات ما با آن ها در این حوزه بسیار حیاتی بود. اگر در جریان بودم، به شدت فشار می آوردم تا به آن ها اطلاع داده شود». آمیدرور تا امروز از این ماجرا عصبانی است و میگوید: «ما رابطه شفاف و صادقانه ای با امریکایی ها داشتیم. همه چیز بسیار خوب پیش می رفت تا مشخص شد که برخی مسائل از ما پوشیده می شود. مذاکره کنندگان امریکایی ما را نزدیک نقطه هدف فروختند».
نتانیاهو اما مینویسد که وقتی جریان مذاکرات محرمانه به اطلاعش رسید اصلا غافلگیر نشده «چون اوباما از کارزار انتخاباتی اش تاکید داشت که خواهان توافق با ایران و کوباست.. علم امریکایی ها بر این که ما توانایی و آمادگی حمله به ایران را داشتیم باعث شد وارد موضوع ایران شوند... آن ها میدانستند که همزمان با افزایش تحریم ها، اسرائیل هم به حمله نزدیک تر می شود». اما یکی از مامورین اطلاعاتی اسرائیلی نظری مخالف نتانیاهو دارد و معتقد است تهدیدات نتانیاهو باعث شد اوباما زودتر وارد مذاکره شود در حالیکه اگر دیرتر وارد می شد، تحریم ها بیشتر فشار می آورد و امکان دستیابی به توافقی بهتر وجود داشت «او با کاری که کرد، توافقی را پیش انداخت که بعدا مجبور شد علیهش بجنگد».
اقدامی کاملا غیردوستانه
تابستان 2012 ماهواره جاسوسی امریکایی، یک دسته پهپاد اسرائیلی را شناسایی کرد که در حال پرواز به سوی ایران بودند به شکلی که در دقایق اول، نوعی حمله به نظر می رسید. از یک سال قبلش، رهبران اسرائیلی بارها پیام هایی در رابطه با احتمال حمله به ایران می فرستادند. آن ها تاکید داشتند هرگاه تصمیم بگیرند، هشدار جدی به واشنگتن نخواهند داد و هیچ شانسی برای منصرف کردن آن ها وجود نخواهد داشت. یکی از مسئولین امنیتی سابق اسرائیل در نگاه به آن سال ها مینویسد که تنها در زمان آن عملیات پهپادی بود که باور کرد نخستوزیر در حمله به ایران جدی است.
تنش های میان امریکا و اسرائیل برای ماه ها رو به ازدیاد می رفت. دسامبر 2011، اوباما و باراک طی کنفرانس "اتحادیه اصلاح یهود" در مریلند با یکدیگر ملاقات کردند. به گفته باراک، اوباما خواستار صبر شد و ضمانت داد تا ایالات متحده در صورت لزوم قاطعانه اقدام کند. واکنش وزیر دفاع اسرائیل سرد بود. باراک اظهار داشت: «من تو را باور دارم اما می دانم که در آن وقت، بر مبنای منافع امریکا تصمیم خواهی گرفت و حیرانیم که این منافع در آن موقع در چه جهت خواهد بود». اوباما به باراک خاطر نشان میکند که فرماندهان اسرائیلی هم مخالف این حمله هستند و باراک پاسخ داد: «نظر آن ها محترم است ولی آخر کار، تصمیم حمله با ژنرال ها نیست.. وقتی آن ها بالای خود می بینند، نگاهشان به ما می افتد (شخص باراک و نتانیاهو) ولی وقتی ما سرمان را بالا می گیریم، فقط آسمان را می بینیم».
چند هفته بعد باراک با لئون پانتا تماس گرفت که به تازگی به جای گیتس آمده بود. او خبر داد اسرائیل رزمایش سالانه بهار خود در خاکش را به عقب انداخته است. در این رزمایش صدها نیروی امریکایی شرکت می کنند. باراک به پانتا اظهار داشت که در آن موقع، حضور امریکایی ها در آن تعداد، در خاک اسرائیل خطرساز خواهد بود. پانتا پرسید: «می خواهید حمله کنید؟» باراک صراحت نداشت ولی رد نکرد که شاید حملهای در برنامه باشد. او مدعی شد: «به تصمیم نهایی نرسیده ایم اما نمی خواهیم فعلا گزینه ها را محدود نگه داریم و صریح بگویم، برگزاری رزمایش ما را با مشکل مواجه میکند». پانتا برای این که نگرانی های اسرائیل را پایین بیاورد، فراتر از ضمانت اوباما به دور نگه داشتن ایران از دستیابی به سلاح هستهای، باراک را شخصا به دفتر کارش آورد و یک ویدئوی فوق سری را به او نشان داد. در صحرایی در جنوب غربی امریکا، ماکتی درست شبیه تاسیسات هستهای فردو ساخته شده بود و در ویدئو، یک بمب 30 هزار پوندی سنگر شکن روی آن انداخته شد. ماکت کاملا نابود شد و باراک هم بسیار هیجان زده.
کاخ سفید همچنین کوشید مسئولی عالی رتبه را هر چند هفته به اسرائیل بفرستد که منبع اطلاع دهنده، آن را "ناظر نتانیاهو" می نامد. او به مسائل زیادی می پرداخت اما موضوع اصلی جلسات در راستای کاهش گزینه های نتانیاهو برای زمان حمله بود. شاپیرو مینویسد: «برای یک مسئول اسرائیلی مراجعت مداوم مسئول بلندپایه امریکایی بدین معنی بود که میدانستی با حس فریب خوردن از دیگرانی که در دفتر تو نشسته اند، قادر به حمله نخواهی بود».
اما در پشت صحنه اسرائیلی ها واقعا برای حمله آماده می شدند. سرویس های نظامی و اطلاعاتی آن ها آخرین آمادگی ها را برای حمله یا شاید جنگ پس از آن، آماده میکردند. مایکل اورن، سفیر وقت در واشنگتن به یاد می آورد: «من هر شب که به رختخواب می رفتم، البته اگر می رفتم، موبایلم را نزدیکم می گذاشتم و آماده بودم از اسرائیل به من زنگ بزنند تا مستقیم به کاخ سفید بروم و به آن ها بگویم که ما حمله کردیم. شاید هم آن ها از منابعشان مستقیما از سی ان ان خبر دار می شدند».
چنین حملهای که حالا خیلی بیشتر از آن چه که رسانه ها بازتاب می دادند، نزدیک شده بود می توانست تعدی آشکار در روابط با ایالات متحده یا حداقل دولت اوباما به حساب آید. به موازات نزدیک شدن اوباما به موعد انتخابات جدید، برخی در کاخ سفید معتقد بودند حمله به ایران بیش از آن که به خاطر مواجهه با یک تهدید مستقیم و جدی باشد، برای منافع سیاسی نتانیاهو است. نتانیاهو در انتخابات 2012 از میت رامنی، رقیب اوباما و دوست خود در کالج بوستون حمایت میکرد. ران درمر، نزدیکترین مشاور سیاسی نتانیاهو با ستاد رامنی ارتباط داشت. این ترس وجود داشت که نتانیاهو نه فقط برای کشاندن اوباما به میدان، بلکه برای کمک به رامنی دست به حمله بزند (درمر اکنون سفیر امریکا در اسرائیل است).
ه موازات نزدیک شدن اوباما به موعد انتخابات جدید، برخی در کاخ سفید معتقد بودند حمله به ایران بیش از آن که به خاطر مواجهه با یک تهدید مستقیم و جدی باشد، برای منافع سیاسی نتانیاهو است. نتانیاهو در انتخابات 2012 از میت رامنی، رقیب اوباما و دوست خود در کالج بوستون حمایت میکرد. ران درمر، نزدیکترین مشاور سیاسی نتانیاهو با ستاد رامنی ارتباط داشت. این ترس وجود داشت که نتانیاهو نه فقط برای کشاندن اوباما به میدان، بلکه برای کمک به رامنی دست به حمله بزند
شاپیرو مینویسد: «قطعا از ذهن ما گذشته که شاید اسرائیل در فاز نهایی انتخابات امریکا دست به حمله بزند. چنین نگرانی وقتی قوت میگرفت که اسرائیل ممکن بود به این باور برسد که می توان ایالات متحده را ناچار بر حمایت کند در غیر اینصورت، اوباما متهم به رها کردن اسرائیل در موقع خطر می شد».
بنا به اظهارات مقامات پیشین امریکا، تام دونیلون مقامات سیا و پنتاگون را برای جلسهای دو روزه به کاخ سفید فراخواند. محور جلسه آمادگی برای هر موقعیتی بود که امریکا در آن بخواهد پس از حملات اسرائیل، پاسخ دهد. ژنرال جیمز متیس، فرمانده وقت سنتکام هم به صورت جداگانه از سیا خواست مکان لانچرهای ایرانی را مشخص کنند تا در صورت کشاندن واشنگتن به جنگ توسط اسرائیل، جزو اولین نقاط هدف باشند. (دونیلون و متیس هیچ یک حاضر به گفتگو در رابطه با فرایند طراحی نشند).
پانتا و دونیلون سفرهای فوری به قدس داشتند تا با نتانیاهو و باراک صحبت کنند. شاپیرو به یاد می آورد: «بسیار برایمان مهم بود که این پیام را برسانیم در حین تلاش ما برای همکاری بر سر ایران، استفاده سیاسی از موضوع اقدامی بسیار غیردوستانه تلقی خواهد شد». نتانیاهو اما امتناع کرد که قولی بدهد.
برخی مسئولین سابق اسرائیلی و امریکایی بر این عقیده اند که نتانیاهو به سادگی استراتژی فشار حداکثری خود را اعمال میکرد تا اوباما را به سوی حمله مستقیم یا تحریم های اقتصادی شدیدتر سوق دهد اما هرگز قصد اعزام جنگنده اسرائیلی یا کوماندو برای حمله به ایران نداشت. دنیس راس به خاطر می آورد که مخالفتهای زیادی در موساد و ارتش اسرائیل با حمله احتمالی علیه ایران می شد: «فکر نمی کنم آن ها دست به حمله نزدند چون نظامیانشان نخواستند».
یکی از مسئولین امنیتی برجسته در سال های گذشته اسرائیل، از تردید نتانیاهو و باراک در مورد انجام حمله پرده برداشت. او خبر داد: «آن ها از شنیدن بحث حمله به وجد می آمدند ولی از درون خواهان آن نبودند زیرا درک میکردند که پایانش مبهم است». با تمام این اوصاف نتانیاهو اصرار دارد که تهدید به حمله بلوف نبوده و به همین خاطر امریکایی ها به درستی از آن نگران شدند. او مدعی است «تنها به خاطر نداشتن اکثریت در کابینه دست به حمله نزدم اگر اکثریت با من بود، بی شک آن را انجام می دادم».
در همین حین با یک اتفاق، تنش ها در کابینه بسیار شدت گرفت. باراک چند هفته پیش از انتخابات 2012، طی سفری به ایالات متحده، با راهم امانوئل از مقامات دولت اوباما خصوصی صحبت کرد. وقتی بحث به ایران رسید، امانوئل بسیار رک شد: «نتانیاهو و باراک کاملا سیاست های امریکا را غلط فهمیدند. نباید تصور کنند اوباما به رهبران اسرائیل اجازه میدهد که به او گزینه ای دیکته کنند». به زودی گزارشی از سفارت در واشنگتن پیرامون این مکالمه، به دست نتانیاهو رسید. در این گزارش همچنین آمده بود که باراک از طغیان کرده و به امریکایی ها گفته "نتانیاهو دیوانه" را از جنگ با ایران نگه می دارد. آمیدرور یونی کورن، رئیس دفتر باراک را خواند و به خاطر عدم گزارش ملاقات با امانوئل، را به باد انتقاد گرفت. نتانیاهو سپس در تلویزیون باراک را به سخره گرفت و افزود او به امریکا می رود تا نقش میانجی ناجی را بازی کند. باراک به تندی پاسخ داد برای کاهش تنش ها به امریکا رفته و تلویحا نتانیاهو را متهم به آسیب رسانی در روابط اسرائیل با نزدیکترین متحدش کرد. هرچند هیچ مدرک محکمی برای اثبات این که باراک ضد نتانیاهو حرف زده بدست نیامد اما این اتفاقات، اتحاد طولانی میان آن دو را به هم زد. باراک دیگر حامی حمله نبود. آنطور که خودش میگوید، دلیل این چرخش گفتگوها با امانوئل نبود بلکه مسئله بر سر زمان بندی غلط بود. «روشن شده بود که حمله بیشتر و بیشتر پیچیده می شد.. مسئله حمله دیگر منتفی به حساب می آمد. حمله به تنهایی یک چیز است و کشاندن امریکا به تقابلی که خواهان شرکت در آن نیست، چیز بسیار متفاوت دیگر».
مسئله پیچیده است
زمزمه ابقای اوباما در دور دوم ریاست جمهوری تاثیر اندکی در بهبود روابط ایالات متحده و اسرائیل داشت. اوضاع وقتی رو به وخامت گذاشت که جان کری، در راه رفتن به ژنو برای مذاکره با ایران، جهت توقفی کوتاه وارد فرودگاه بن گوریون شد (8 نوامبر 2013). طبق خاطرات دستیاران نتانیاهو و کری، نخستوزیر در سالن استراحت بر سر وزیر خارجه فریاد می کشید و عصبانی بود که چرا واشنگتن از قول و قرارهایی که در مورد هر گونه توافق با ایران، به اسرائیل داده بود پا پس کشیده است. بعدا وقتی از نتانیاهو در این مورد پرسیدند پاسخ داد :«صدایم را بالا نبردم».
با پیشرفت مذاکرات، اوباما شخصا چندین ساعت با نخستوزیر تلفنی صحبت میکرد تا او را در جریان جزئیات توافق قرار دهد. ولی آسیبی که نباید، در روابط دو طرف وارد شده بود. اوباما بسیار به برآورد پنتاگون معتقد بود: حمله اسرائیل به ایران میتواند باعث از سر گیری غنی سازی ظرف یک یا دو سال شود و توافق هستهای پیشنهادی میتواند یک دهه یا بیشتر فعالیت هستهای را متوقف کند و پس از آن برای همیشه جلوی دستیابی به بمب هستهای را بگیرد. اما نتانیاهو این برآورد را قبول نداشت. به نقل از فیلیپ گوردون، یکی از مسئولین شورای امنیت ملی وقت، شاهد بوده که اوباما و نتانیاهو طی تماسی تلفنی بحث میکردند و نخستوزیر به صراحت تاکید داشته در حال برنامه ریزی برای لابی گری در کنگره به منظور نابودی توافق است. اوباما پاسخ داد «نمی توانی این بازی را ببری».
اوباما بسیار به برآورد پنتاگون معتقد بود: حمله اسرائیل به ایران میتواند باعث از سر گیری غنی سازی ظرف یک یا دو سال شود و توافق هستهای پیشنهادی میتواند یک دهه یا بیشتر فعالیت هستهای را متوقف کند و پس از آن برای همیشه جلوی دستیابی به بمب هستهای را بگیرد. اما نتانیاهو این برآورد را قبول نداشت.
اواخر ژانویه 2015 شایعاتی به گوش گوردون و سایر مسئولین کاخ سفید رسید که اول گمان نمیکردند صحت داشته باشد: نتانیاهو دعوت شده تا سخنرانی برای زیر سوال بردن توافق هستهای پیش رو داشته باشد. گوردون فورا ایمیلی به درمر، سفیر اسرائیل می زند. پاسخ درمر در قالب رمز چنین بود: «مسئله پیچیده است». شاپیرو وقتی خبر سخنرانی برنامه ریزی شده را از سخنگوی کنگره شنید، به شدت برآشفت و آن را "مشتی به شکم" امریکا خواند که سخت ترین لحظه دوره سفارتش را رقم زده است. او به یوسی کوهن، مشاور امنیت ملی وقت و رئیس موساد بعد، تماس گرفت و کوهن پاسخ داد: من هم وقتی متوجه شدم که تو فهمیدی. البته سخنرانی نتانیاهو نتوانست کنگره را قانع به رای علیه توافق کند و بسیاری اکنون در اسرائیل آن را یک حماقت می بینند. موشه یعلون، وزیر دفاع وقت کابینه نتانیاهو تاکید داشت «اسرائیل هرگز نباید در سیاست داخلی امریکا جانبداری کند. نتانیاهو خود را یک جمهوریخواه نشان داد و این اشتباه بود. سخنرانی وی در کنگره فرو کردن انگشت به چشم رئیس جمهور اوباما بود. من همه این ها را به نتانیاهو گفتم ولی پاسخ داد فراموشش کن؛ نمی دانی جریان چیست. او البته به گونه ای سخن می گفت که گویی هیچکس جز خودش و درمر امریکا را نمی فهمد».
نتانیاهو همچنان معتقد است کار درستی کرده به این خاطر که منتقدانش "یک راز بزرگ" در سیاست امریکا را نمی فهمند. به عقیده وی برخی از اعضای کابینه های قبلی و ژنرال ها می پندارند که ایالات متحده متشکل از مجموعه ای با وسعتی اندکی بیشتر از پنتاگون و کاخ سفید است اما اشتباه می کنند. در نگاه نتانیاهو افکار عمومی امریکا کلیدی است که می توان با آن روندهای این کشور را به نحو مطلوب شکل داد. او مدعی است: «طی 30 سال گذشته من مکررا در رسانه های امریکایی ظاهر شدم و با هزاران رهبر این کشور دیدار کردم. من حدی قابل اتکا از توانایی اثرگذاری بر افکار عمومی را ساختم و این مهم ترین چیز است: توانمندی گرداندن افکار عمومی امریکا علیه نظام ایران».
به رغم توانمندی اقناع نتانیاهو، حداقل در پرونده هستهای، او شکست خورد. امریکا و ایالات متحده در کنار آلمان، فرانسه، بریتانیا، روسیه و چین در 14 جولای 2015، توافق را امضا کردند. اوباما بعد از امضا به صراحت گفت: «با دیپلماسی رو در رو و سخت، نه حرف زدن در واشنگتن، رهبران قدرت های بزرگ جهان توانستند راهی موثر را پیش ببرند که در آن، ایران به دنبال سلاح هستهای نمی رود». در نگاه بسیاری توافق هستهای، سنگ بنای سیاست خارجی اوباما و میراث اصلی آن بود که با آن امکان ثبات سازی در منطقه وجود داشت. اما برای نتانیاهو این یک عقب نشینی بزرگ محسوب می شد که البته به هیچ وجه، دائمی نبود.
او هیچ وزن سیاسی در سیستم ندارد
دونالد ترامپ میراث دار توافقی بود که طبق برآورد آژانس های جاسوسی امریکا، در کل می توانست برنامه هستهای ایران را زیر نظر بگیرد. اما او همزمان میراث دار یک طرح نظامی برای حمله هم بود که طی دوره اوباما، به پالایش رسید.
درکمتر از دو هفته از سالروز امضای توافق، مایک فلین، مشاور امنیت ملی، از کاخ سفید به ایران در رابطه با آزمایش های موشکی و دست داشتن در حمله به ناو عربستانی هشدار داد. 12 روز بعد اما فلین کنار زده شد. ترامپ در اولین سخنرانی کنگره خود، تیری به ایران زد و اسرائیل را به آغوش کشید. «من همچنین تحریم های جدیدی روی نهادها و شخصیت های حامی برنامه موشکی بالستیک ایران وضع کردم و در اینجا بر اتحاد ناگسستنی با اسرائیل تاکید می کنم». جمعیت از تشویق به وجد آمد.
با گذشت مدتی، افرادی نظیر جیمز متیس و رکس تیلرسون بر سر توافق هستهای که معتقد بودند به رغم نقایص، به طور کلی به کار می آید و می توان با مذاکره با اروپایی ها، نواقصش را رفع کرد، از کابینه بیرون رانده شدند. جراد آرائود، سفیر فرانسه در امریکا مینویسد همسو با همکاران اروپایی اش بر این اعتقاد بود که ترامپ با وجود هیاهو کردن، از توافق بیرون نمی آید. «این حس وجود داشت که طبق معمول، همه سیاستمداران حین کارزار انتخاباتی با هنگامه روی کار آمدن، متفاوت هستند». اما تنش ها در جولای 2017 بالا گرفت. طی جلسهای در پنتاگون که یکی از افراد آگاه از آن نقل کرده، تیلرسون با ترامپ و بنن در افتاد که خروج از توافق با ایران عاقلانه نیست. بنن هم در نهایت گفت: «همه می دانیم که ترامپ از توافق خارج می شود».
تیلرسون در مارس 2018 اخراج شد و مک مستر، در همان ماه استعفا داد. متیس 9 ماه بعد. مایک پمپئو که از ابتدای حضور در کنگره به عنوان نماینده جمهوری خواه کانزاس، ضد ایرانی بوده، وزیر خارجه شد. او شاید رساترین صدا در دولت پیرامون ایران باشد. به جای مک مستر هم جان بولتون آمد که یک سال قبلتر، در استراتژی خود پیرامون ایران، به ترامپ گفته بود به وعده نابودی توافق هستهای عمل کند.
کاخ سفید حداقل در سطح رسمی، در محور تیلرسون گام بر می داشت و معتقد به خروج با مذاکره بود. برایان هوک، وکیلی که تیلرسون او را به وزارت خارجه آورد، با رهبران اروپایی در رابطه با یکی از دستورات ترامپ مذاکره میکرد: گسترش توافق به حوزه موشک بالستیک و گروه هایی نظیر حماس و حزب الله! تا آوریل مقامات اروپایی فکر میکردند که مذاکرات با هوک جواب میدهد و راه حل در افق مشخص است. پیش نویسی 5 صفحه ای بیرون آمد که در مجموع بر محدودیت برنامه موشکی ایران و نظارت سخت تر هستهای تاکید داشت. از سوی دیگر هوک دائما در واشنگتن گزارش می داد که به توافق رسیدن به اروپایی ها شدنی است. اما اروپایی ها کاملا علیه بازیگرانی نظیر نتانیاهو و دولت های عربی خلیج بودند. این بازیگران از طریق سفرای خود در واشنگتن فشار می آوردند که کاخ سفید از توافق خارج شود. برخی مسئولین آلمانی و فرانسوی اکنون فکر می کنند که کل فرایند مذاکره بازی بیش نبود. آرائود در همین راستا معتقد است: «همه ماجرا بی فایده بود چون ترامپ پشت آن قرار نداشت». بار دیگر سیاست بسته به یک شخص شد. آرائود می افزاید: «از بریان هوک خوشم می آید اما همانطور که حکومت فرانسه به جمع بندی رسید، او هیچ وزن سیاسی در سیستم ندارد» (هوک حاضر به مصاحبه برای مقاله حاضر نشد).
تیلرسون در مارس 2018 اخراج شد و مک مستر، در همان ماه استعفا داد. متیس 9 ماه بعد. مایک پمپئو که از ابتدای حضور در کنگره به عنوان نماینده جمهوری خواه کانزاس، ضد ایرانی بوده، وزیر خارجه شد. او شاید رساترین صدا در دولت پیرامون ایران باشد. به جای مک مستر هم جان بولتون آمد که یک سال قبلتر، در استراتژی خود پیرامون ایران، به ترامپ گفته بود به وعده نابودی توافق هستهای عمل کند.
مسئولین دولت ترامپ می گویند مذاکرات با حسن نیت انجام می شد اما پیشرفت کافی حاصل نشد تا جایی که ترامپ دکمه خروج را فشرد. یکی از مسئولین بلندپایه دولت نظر میدهد که گرچه رئیس جمهور احساس میکرد بزرگ منشانه برخورد میکند که چندین ماه اجازه داده اروپایی ها پیش بروند اما این به معنای عدم محدودیت در سخاوت نبود.
حتی وقتی که مذاکرات با طرف های اروپایی ادامه داشت، نتانیاهو داشت مسیر دیگری را طی میکرد. آنطور که بعدها گفته، در ژانویه 2018، یک عملیات بسیار مهم موساد برای دزدی ده ها تن اسناد، ویدئو و عکس از اطراف تهران انجام شد. اسناد ظاهرا تاریخی سری از تلاش ایران برای دستیابی بمب را بازگو میکردند. یوسی کوهن، رئیس موساد، در سخنرانی 2019 خود هدف از دزدی اسناد را فشار برای بازرسی سخت تر از ایران دانست. «این عملیات ما را قادر ساخت که به بازرسیان آژانس بین المللی انرژی اتمی اطلاع دهیم که ایرانی ها مواد هستهای خود را کجا پنهان می کنند. در پی آن این مواد نابود شدند».
اما فرصت های بزرگتر نتانیاهو در کودتای اطلاعاتی قرار داشت که می توانست ترامپ را نهایتا وادار به خروج از برجام کند. نتانیاهو خود تعریف میکند «ترامپ حتی پیش از انتخابات به من می گفت که توافق را بر هم می زند. من هم حرفش را باور داشتم. اما البته به دنبال راهی برایش بودم تا چنین تصمیمی را با توجیه بگیرد». مارس همان سال، نتانیاهو با ترامپ ملاقات شخصی داشت و نکات مهم آرشیو ربوده شده را به او نشان داد. خودش مدعی است که این نکات نشان می داد ایران دو دهه در مورد برنامه هستهای خود دروغ می گفته.
وقتی اواخر آوریل نتانیاهو در تلویزیون از میوه های اسناد ربوده شده ادعایی پرده برداشت، رسانه ها از آن به عنوان تلاش دقیقه نودی نتانیاهو برای اثرگذاری بر تصمیم ترامپ یاد کردند. اما ترامپ از قبل کار خود را کرده بود. بنا بر گفته یکی از مسئولین آگاه کاخ سفید، پیش از پرده برداری از اسناد، چهار نفر برای آن هماهنگی کرده بودند. نتانیاهو و کوهن مسئول پرده برداری از آن، پمپئو مسئول اهمیت بخشی به اسناد و یافته ها و ترامپ مسئول بهانه قرار دادن اسناد به عنوان "نمایشگاهی" از دلایل لزوم خروج از توافق.
وقتی تصمیم گرفته شده بود، هنوز اروپایی ها با مذاکره به دنبال نجات توافق بودند. در 24 آوریل 2018، 6 روز پیش از پرده برداری تلویزیونی از اسناد و دو هفته پیش از اعلام خروج امریکا از توافق، ایمانوئل مکرون به عنوان اولین سفر ریاست جمهوری خود، به کاخ سفید رفت. گویا ترامپ از مکرون خوشش آمده بود. آن دو به همراه همسرانشان در آن روز یک درخت بلوط در حیاط کاخ سفید کاشتند. این درخت بلوط از منطقه بلئو وود، شرق پاریس آورده شده بود. جایی که نیروهایی امریکایی در جنگ جهانی اول، جریان جنگ را علیه آلمان چرخاندند. مکرون توئیت زد که این درخت یادآورد دوستی فرانسه و کاخ سفید خواهد بود که دو طرف به آن پایبندند. این درخت اکنون خشک شده است.
ترامپ به مکرون به عنوان اولین شنونده خبر گفت که امریکا از برجام خارج می شود. این خبر برای مکرون شوکه کننده بود اما به هر حال، او کمی تلاش کرد ترامپ را منصرف سازد. مکرون به ترامپ گفت که مذاکرات با هوک موفق بوده و یک گام بزرگ به پیش نزدیک است. طبق گزارش ها، در اینجا ترامپ با حالت گیجی که حاکی از عدم اطلاع وی از مذاکرات بود، پرسید: «بریان هوک کیست؟»
ترامپ مکرون را به اتاق بیضی برد و دو نفره با هم صحبت کردند. طبق گزارش یکی از مسئولین کاخ سفید ترامپ در این جلسه جدی شد و به مکرون به عنوان اولین شنونده خبر گفت که امریکا از برجام خارج می شود. این خبر برای مکرون شوکه کننده بود اما به هر حال، او کمی تلاش کرد ترامپ را منصرف سازد. مکرون به ترامپ گفت که مذاکرات با هوک موفق بوده و یک گام بزرگ به پیش نزدیک است. طبق گزارش ها، در اینجا ترامپ با حالت گیجی که حاکی از عدم اطلاع وی از مذاکرات بود، پرسید: «بریان هوک کیست؟»
یک ریسک بزرگ
عقب نشینی ترامپ از توافق، برنامه هستهای را به دوری باطل گرفتار کرد. تحریم های اقتصادی شدید در آوریل با هدف افت صادرات نفتی ایران اعلام شد. ظرف چند ماه مقابله به مثل های پنهانی شکل گرفت و کار به جایی رسید که نظامیان امریکایی در اواخر ژوئن، تنها چند ساعت با حمله به ایران فاصله داشتند. البته ترامپ آن ها را از چنین کاری نهی کرد و همین موضوع دلسردی ضد ایرانی ترین متحدان را در پی داشت. موساد در رابطه با بحران فعلی، هیچ شکی ندارد که مقصر کیست. یوسی کوهن در سخنرانی جولای خود گفت حملات اخیر در منطقه خلیج «بخشی از یک کارزار است و تنها با تائید رهبری ایران انجام می گیرد و اکثریت آن ها را سپاه پاسداران یا بازوهای نیابتی اش انجام می دهند».
کاخ سفید چنین می پندارد که فشار اقتصادی باعث می شود که جمهوری اسلامی ایران مجبور شود میان حمایت از گروه هایی چون حزب الله و حل کردن مشکلات اقتصادی مردم خود، یکی را برگزیند. اکنون برآورد دستگاه های اطلاعاتی امریکایی این است که حمایت مالی ایران از گروه های مسلح منطقه تا حد زیادی کم شده و این خبر خوبی برای رهبران عربستان و امارات است که طی دوره ترامپ، قدرت لابی آن ها در امریکا بالا رفته. اما هدف بزرگتر یعنی چینش مجدد قدرت در منطقه، تا حد زیادی دور بنظر می رسد.
بحران فعلی رهبران امریکا و اسرائیل را که به خود خیلی اعتماد دارند، به هم نزدیکتر کرده. نتانیاهو از روابط شخصی خود با ترامپ همچون ابزاری برای پیروزی در انتخابات تعریف میکند. ترامپ در اسرائیل بسیار محبوب است و کارزار نتانیاهو در حزب لیکود، با رونمایی از پورتره این دو در کنار هم، از رئیس جمهور واشنگتن دلبری کرده است. یکی از مسئولین بلندپایه سابق اسرائیل با لبخندی به لب اظهار داشت: «ترامپ تنها کسی است که میتواند نتانیاهو را در انتخابات شکست دهد». جالب آن که در گوشه دیگری از ساختمان حزب لیکود در تل آویو، پورتره نتانیاهو و پوتین قرار دارد.
لئون پانتا که روزگاری وزیر دفاع و مدیر سیا در دوره سردی روابط اوباما و نتانیاهو بوده، از خطر دیگری سخن میگوید:«اگر امریکا بخواهد هر چه اسرائیل خواست عمل کند، اهرم های ما از دست می رود. هدف اساسی ما باید حفاظت از منافع امنیتی خودمان باشد. چه چیز منافع ملی ماست؟ بله درست است که امریکا متحد و دوست اسرائیل است اما فکر می کنم همواره باید به منطقه از دید کلی نگریست تا صلح منطقه حفظ شود». در روزهای اخیر ترامپ حمایت از اسرائیل را معیاری برای یهودی سنجی کرده و گفته هر یهودی مخالف او، در حق اسرائیل و یهودیان خیانت میکند.
با تمام این تفاسیر، تصمیم لحظه آخری ترامپ برای توقف حمله به ایران در ژوئن باعث نگرانی تندروهای اسرائیلی و امریکایی شد: این یعنی رئیس جمهور به دنبال حل مشکل با ابزار نظامی نیست. این موضوع همچنین نگرانی امارات و عربستان را هم برانگیخته که نکند بار دیگر مجبور به تطبیق با ایالات متحده ای شوند که به دنبال توافق با ایران است. در نظر آن ها ترامپ موضع خود را در قبال ایران "نرم" کرده. هر دو این کشورها روزگاری با موضعی تندروانه در دولت لابی میکردند تا ترامپ از توافق خارج شود اما امارات اخیرا حضور نظامی در یمن را کم کرده و برای امنیت دریایی هیئتی به ایران فرستاده است.
تصمیم لحظه آخری ترامپ برای توقف حمله به ایران در ژوئن باعث نگرانی تندروهای اسرائیلی و امریکایی شد: این یعنی رئیس جمهور به دنبال حل مشکل با ابزار نظامی نیست. این موضوع همچنین نگرانی امارات و عربستان را هم برانگیخته که نکند بار دیگر مجبور به تطبیق با ایالات متحده ای شوند که به دنبال توافق با ایران است.
حالا بار دیگر، مثل یک دهه پیش، اسرائیلی ها گزینه حمله یکجانبه به ایران را بررسی می کنند. البته بر خلاف بوش و اوباما این بار آن ها فکر می کنند که ترامپ راه مشابهی نخواهد رفت. نتانیاهو اخیرا در منطقه عرض اندام میکند. به سوریه چندین حمله کرده و دامنه حملات را حتی به پایگاه های عراق هم رسانده. تهدید به جنگ میتواند یک بلوف یا مشوق انتخاباتی باشد اما تلاقی خطرناک منافع را هم به نمایش می گذارد. رئیس جمهور امریکایی که به استفاده از نیروی نظامی تمایل ندارد و نخستوزیر اسرائیلی که به دنبال مواجه شدن با کاری است که باید تمام شود. شاپیرو میگوید: «فکر می کنم احتمال چراغ سبز ترامپ به نتانیاهو برای حمله بسیار بیشتر باشد تا این که ترامپ خود بخواهد حمله کند. اما اگر اسرائیل چنان کند، ریسک بزرگی است».
یاکوف پری، از روسای پیشین شین بت، سال هاست که سخنان نتانیاهو پیرامون تهدید ایران با واژه های آخرالزمانی را دنبال میکند. او در تحقیقی مستند، به این نتیجه رسیده که نخستوزیر اسرائیل که بیش از یک دهه است قدرت را به دست گرفته، توانسته در تصمیم سازان امریکا برای ایران را به گمراهی بکشاند و هنوز به پایان کار خود نرسیده است. یاکوف نوشته: «وقتی نتانیاهو به تریبون کنست می آید، ما شرط بندی می کنیم که چند بار اسم ایران را می آورد. او اکنون با موفقیتش در قرار دادن موضوع ایران در صدر دستورکار جهانی، همه را مسحور میکند. ترامپ را عمیقا وارد کرده و کاری کرده که حرف هایش گوش شنوا دارند. او وانمود می کند پیامبری است که امروز را از قبل می دید».
*گزارش اندیشکده های خارجی توسط راهبرد معاصر نه تائید و نه رد می شود. صرفا جهت بهره برداری مخاطبان گرامی منتشر می شود.