به گزارش راهبرد معاصر متون ادبی کلاسیک گذر سالها و سرد و گرم روزگار را دیده و تلخ و شیرین روزگار را چشیدهاند. ادیبان و کاتبانی این متون را برای حفظ آنها رونویسی کرده که برخی امانتدار بوده و برخی هم طبعآزمایی کرده و بیتی را به فراخور زمان و مکان به متن اصلی اضافه کردهاند، بیت الحاقیای که در تاروپود این میراث عجین شده و ما در موقعیتهای مختلف دست به دامان آنها شدهایم بدون اینکه در اصالتشان و یا منسوب بودن به شاعر و نویسنده مطرح تردید داشته باشیم، حتی گاه در مقابل پذیرفتن استدلالهای علمی بدون اندکی ظن و گمان مقاومت کرده و میکنیم.
شاید بارها و بارها در مقابل کلمات نامأنوسی که برخی از کاربران فضای مجازی استفاده میکنند، برای یادآوری رنج فردوسی برای حفظ زبان فارسی، این میراث مشترک، از بیت «بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردن بدین پارسی» استفاده شده و یا برای بیان از جان گذشتن برای وطن، بیت «چو ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد» را به کار برده و تأکید کردهایم «به قول فردوسی». اما انتساب این بیتها به فردوسی با ظن و گمانهایی همراه است. صفحهای منسوب به محمدرضا شفیعی کدکنی، جعلی بودن این بیتها را در فضای مجازی مطرح کرد.
ایسنا هم این تردید را با شاهنامهپژوهان در میان گذاشت و نظرات آنها را جویا شد. در ادامه مروری خواهیم داشت بر این ماجرا و دیدگاهها:
ابوالفضل خطیبی، شاهنامهپژوه و استاد زبان و ادبیات فارسی معتقد است در شاهنامه بیش از هر کتاب دیگری دخل و تصرف شده و کاتبان و شاهنامهخوانها بیتها را متناسب با ذوق خودشان تغییر میدادند و به آن اضافه میکردند. این بیتها گاهی بسیار هنرمندانه است و برای محقق این حوزه در بسیاری موارد، تشخیص اینکه این بیت سروده فردوسی باشد یا شخص دیگری دشوار است.
سعید حمیدیان، پژوهشگر و استاد زبان و ادبیات فارسی، هم در این رابطه به فاصله میان حیات فردوسی و قدیمیترین نسخه موجود از شاهنامه اشاره میکند و میگوید: فردوسی اوایل قرن پنجم فوت شد و چند سالی را که در قرن پنجم زندگی میکرده مصادف با روزهای پیری و ناداری و وضع خراب مالی و بیماریهای مختلف و سستی دست و پا بوده است. در واقع اصل شاهنامه در قرن چهارم شکل گرفته است، اما وقتی به قدیمیترین نسخهای که از شاهنامه به جا مانده، مراجعه میکنیم یک نسخه لندن مورخ ۶۷۵ قمری بوده، حدود نزدیک به سه قرن بین فوت فردوسی تا قدیمیترین نسخه خطی که ما در دسترس داریم، فاصله بوده است. در حدود دو سه قرن ممکن است خیلی بلاها سر یک متن بیاید.
مراجعه به قدیمیترین نسخههای بهجامانده و توجه به ساختار بیتها از نکاتی است که شاهنامهپژوهان برای اصالت بیتها به کار میبرند؛ کلیدواژهای که بر رد انتساب یکی از این بیتها مطرح میشود، واژه عجم است که به گفته شاهنامهپژوهان این بیت در نسخههای قدیمی نبوده و اولین نسخههای «شاهنامه» که این بیت را نقل کردهاند متعلق به سده هشتم و نهم هستند. میشود گفت از میانه سده هشتم به بعد این بیت به نسخهای از شاهنامه راه پیدا کرده و متعاقبا در نسخههای دیگری نیز دیده شده. تا انتهای قرن نهم، نسخههایی که این بیت را دارند بسیار انگشتشمارند اما از قرن دهم به بعد این بیت در نسخههای شاهنامه فراوان دیده شده و در زبان خاص و عام افتاده است.
ابوالفضل خطیبی در این رابطه میگوید: از نظر نسخهشناسی درباره بیت «بسی رنج بردم در این سال سی» باید بگویم استاد خالقی ۱۵ نسخه را که از معتبرترین و کهنترین نسخههای شاهنامه هستند، مبنای کار خود قرار داده و بهترین و معتبرترین نسخه «شاهنامه» را تصحیح کرده است؛ از میان ۱۵ نسخه فقط در ۴ نسخه این بیت را داریم، یعنی در ۱۱ نسخه دیگر نیست. به لحاظ سبکشناسی نیز یک اشکال در این بیت وجود دارد و آن لفظ «عجم» درباره ایرانیان است. کاری نداریم که به لحاظ لغوی این واژه، واژه موهنی است، به هر حال به کار میرود و فردوسی و دیگران هم به کار بردهاند اما کمتر. در سراسر شاهنامه سه بار لفظ «عجم» به کار رفته آن هم در تقابل با «عرب». اما در جاهای دیگر شاهنامه به جای عجم صدها بار از ایران، ایرانیان و آزادگان استفاده شده و فقط ۳ بار لفظ عجم به کار رفته است. مصحح از این لحاظ هم مشکوک میشود. میتوان گفت به لحاظ نسخهشناسی و سبکشناسی این بیت تاحدی مشکوک است و احتمال میدهیم سروده فردوسی نباشد اما احتمال کمتر هم هست که ممکن است علیرغم همه اینها، سروده فردوسی باشد.
میرجلالالدین کزازی، شاهنامهپژوه، نویسنده و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی دراینباره میگوید: راست این است که درباره بیت «بسی رنج بردم در این سال سی» نمیتوان بُرّا و بیچند و چون داوری کرد؛ بدین پرسش پاسخ داد که بیتی است نژاده و بنآور، سرودۀ استاد فرزانه توس یا بیتی که برنویسی که با زبان و شیوه سخنوری در شاهنامه آشنا بوده است، سروده است و بر آن برافزوده است. بیت آنچنان که گفته شد از دید سَختگی و سُتواری میتواند در پیوسته آن فرزانه فَرّمند باشد. اگر کسانی در گمان میافتند که این بیت از فردوسی نیست برپایه واژه عجم است که در آن به کار برده شده است.
فریدون جنیدی،˓ شاهنامهپژوه و استاد زبانهای باستانی میگوید: این بیت به چند دلیل از آن فردوسی نیست؛ دلیل نخست اینکه «سال سی» در زبان فارسی نادرست است، قانون زبان فارسی این دو واژه را پس و پیش درست میداند و درست آن «سی سال» است. عجم لقبی است که اعراب به ما دادهاند به معنای گنگ، بیخرد و لال، چطور ممکن است نماد بزرگ فرهنگ ایران، فردوسی، ایرانیان را عجم بنامد؟
فرزاد قائمی، استاد دانشگاه و شاهنامهپژوه هم تأکید میکند: این بیت به دو دلیل قطعا سروده فردوسی نیست؛ اولا عدم وجود آن در نسخ کهن و معتبر شاهنامه و ثانیا وجود واژه «عجم» در این بیت. این واژه در زبان عربی اصالتا به معنای گنگ و لال است و در مقابل عرب به کار میرود، عرب به معنای زبانآور و فصیح است. در حقیقت اعراب با توجه به تعصبی که به زبان خود داشتند، از هرکس که به زبانی غیر عربی صحبت میکرد، با این تعبیر یاد میکردند اما با توجه به برخورد نزدیک ایرانیان و اعراب به ویژه بعد از اسلام، واژه عجم بیشتر برای ایرانیان به کار رفت تا جایی که به تدریج به معنای ایرانی در فارسی و عربی جایگزین شد، تا حدی که از سدههای ششم و هفتم به بعد واژه عجم در حالی به معنای ایرانی به کار میرفت که دیگر جنبه تحقیرآمیز گذشته خود را از دست داده بود و شاعری که این بیت را سروده قطعا با چنین ذهنی به واژه عجم نگاه میکرده و در بیتی که بیت پارسیگرایانه و ایرانگرایانهای است، از این واژه استفاده کرده است. ولی احتمالا در روزگار فردوسی هنوز خواص به معنای منفی این واژه وقوف داشتند و به همین جهت فردوسی این واژه را در شاهنامه حتی یکبار استفاده نکرده و میتوان آن را در میان ابیات الحاقی پیدا کرد و قطعا این بیت نیز سروده فردوسی نیست.
سعید حمیدیان هم با رد انتساب این بیت به شاهنامه به وجود واژه عجم اشاره میکند.
اما قدمعلی سرامی، پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی و عضو هیئت امنای بنیاد فردوسی نگاه دیگری دارد و بیان میکند: بارها گفتهام هیچ دلیلی وجود ندارد که این بیت برای فردوسی نباشد زیرا هیچ نسخهای متعلق به قرن چهارم و زمانی که فردوسی زندگی میکرده، نداریم، همه نسخهها دهها سال بعد از سرودن «شاهنامه» تخطیط شدهاند بنابراین نمیتوانیم اعتبار صددرصدی به هیچکدام از آنها بدهیم زیرا با زمان سرایش فرق دارند و به خط سراینده هم نیستند. میماند اینکه به حال و هوای ذهنیت اثر فردوسی و به حال و هوای سبکشناسی شعرش نگاه کنیم. در روزگار جدید اتفاقهایی افتاده و برخی برای اینکه از یکسری چیزها بدشان میآید به فردوسی و ایران باستان رو آورده و کاسه داغتر از آش شدهاند!
بیت دیگری که به لحاظ شهرت کم از «بسی رنج بردم...» ندارد، بیت «چو ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یکتن مباد» است. شاهنامهپژوهان معتقدند این بیت هم از فردوسی است و هم از آن او نیست! بیت برای فردوسی است چون با ساختار ذهنی فردوسی همخوانی دارد، برای او نیست چون در شاهنامه به این ترتیب نیانده و مصرع دوم آن را افراطی میخوانند.
ابوالفضل خطیبی در اینباره میگوید: این بیت در صد سال اخیر بر سرِ زبانها افتاده و بسیار باشکوه و استوار و پر از شور میهنپرستانه است و به لحاظ ملیگرایی بسیار اهمیت دارد؛ این بیت را باید با بیت بعدی که بر سر زبانهاست، با هم بررسی کرد: «چو ایران نباشد تن من مباد/ بر این بوم و بر زنده یک تن مباد/ همه سر به سر تن به کشتن دهیم/ از آن به که کشور به دشمن دهیم»؛ اگر این دو بیت را به همین ترتیب در نظر بگیریم، در هیچکدام از نسخهها و چاپهای شاهنامه، متقدم یا متأخر، معتبر یا نامعتبر وجود ندارد؛ مصرع اول «چو ایران نباشد تن من مباد» سروده فردوسی است منتها با کمی تغییر. این مصرع به صورتِ «نباشد به ایران تن من مباد» در داستان رستم و سهراب دیده میشود، مصرع دوم، یعنی «بدین بوم و بر زنده یک تن مباد» در هیچ جای شاهنامه نیست و سروده شخصی است که این بیتها را به این شکل پشت سر هم قرار داده است. آن شخص احتمالاً حبیبالله نوبخت شیرازی، نمایندۀ مجلس و بسیار ملیگرا بوده است. با تحقیقاتی که من داشتم این چهار بیت را به این شکل آقای نوبخت ترتیب داده و مصرع دوم را هم خودش سروده است. بیت بعدی «همه سر به سر تن به کشتن دهیم/ از آن به که کشور به دشمن دهیم» از جای دیگر شاهنامه است و جالب آنکه اصلا این بیت مربوط به ایرانیان نیست؛ زمانی که رستم به سراپرده افراسیاب هجوم میبرد، افراسیاب فرار میکند، سرداران و پهلوانان به افراسیاب میگویند چرا ترسیدهای و باید مقاومت و از شهر و کشور و مردمان خود دفاع کنیم. این بیت از زبان پهلوانان تورانی به افراسیاب است و دشمن در این بیت یعنی «ایران». آنها میگویند بهتر است خودمان کشته شویم تا اینکه فرار کنیم و کشور را به ایرانیان بدهیم. این بیت از فردوسی است، منتها در جایی دیگر و داستانی دیگر. درونمایۀ این بیت به راستی استوار و سرشار از شور میهندوستانه و احساسات وطنپرستانه است، کلیت این چهار بیت تراوشات ذهنی فردوسی است، منتها پذیرفتن آن با این شروط است. نمیتوانیم صددرصد بگوییم این دو بیت سرودۀ فردوسی هست یا نیست.
فرزاد قائمی هم درباره این بیت اینگونه روایت میکند: در داستان «رستم و سهراب» هجیر فرزند گودرز مرزبان مرز میان ایران و توران است و وقتی پهلوان تورانی ناشناس که بعد مشخص میشود سهراب فرزند رستم است به ایران حمله میکند، به جنگ او میرود و از او به سختی شکست میخورد. سهراب ابتدا قصد کشتن او را دارد اما هجیر زِنهار طلب میکند و امان میخواهد. سهراب به شرط دادن اطلاعات از سپاه ایران او را زنده نگه میدارد. وعده سهراب و هجیر در یکی از صحنههای معروف شاهنامه محقق میشود. وقتی سپاه ایران پیرامون دژ سفید، دژ مرزی ایران و توران، که در تصرف سهراب است اردو زده، سهراب از هجیر میخواهد تا هویت بخشهای مختلف این سپاه را بر او آشکار کند. اهمیت این بخش از این حیث است که ما شکل قرار گرفتن سراپردههای متفاوت و پرچمهای آنها و آرایشهای نظامی سپاه ایران را با جزئیات شگفتانگیزی میبینیم. در این صحنه هجیر تمام جزئیات را با صحت به سهراب گزارش میکند الا یک بخش، آن بخش از اردوگاه مربوط به رستم است، زیرا رستم مهمترین پهلوان ایران است و کسی که احتمالا با سهراب پنجه در پنجه درمیافکند. با وجود اصرار سهراب برای شناختن هویت رستم، هجیر از آشکار کردن هویت او سر باز میزند و او را پهلوانی چینی که نامش را نمیداند، معرفی میکند. هجیر دلیل پنهان کردن واقعیت را در درون خود اینگونه تعبیر میکند که سهراب دنبال رستم است تا با انبوهی از سپاهیان او را دوره کنند و به ناجوانمردی او را بکشند. به زبان امروز نگران ترور رستم است و با وجود اینکه سهراب او را تهدید میکند که اگر حقیقت را از او پنهان کند، جانش را میگیرد، هجیر با خود میگوید نمیتوانم در ازای جانم، رستم را که ستون ایران است به خطر بیندازم، دیگر جان من و همه خاندانم چه ارزشی دارد؟ در واقع سه بیت است که به این مضمون اشاره میکند و ابیات را هجیر در ذهن خود بیان میکند و در این ابیات فردوسی ما را مهمان ذهن یک شخصیت کرده و دلیل هجیر را برای پنهان نگهداشتن حقیقت بر سهراب بازگو میکند. ابیات اینگونه است «اگر من شوم کشته بر دست اوی/ نگردد سیه روز چون آب جوی/ چو گودرز و هفتاد پور گزین/ همه پهلوانان با آفرین/ نباشد به ایران تن من مباد/ چنین دارم از موبد پاک یاد» (بر مبنای تصحیح «شاهنامه» خالقی مطلق، جلد ۲، ص ۶۶، شماره ابیات ۵۹۷ تا ۵۹۹) چنانچه واضح است، بیت آخر، با بیت پیشین موقوفالمعانی و مقدمه دستکاری و ساختن بیت مشهور شده است.
این استاد دانشگاه ادامه میدهد: هجیر میگوید اگر نیای بزرگ من گودرز با هفتاد پسر و نوه و نبیرهاش که همه پهلوانان ستودنی هستند، قرار است نابود شوند، بگذار من نیز نباشم و تن من مباد و این دَستان را از موبد پاک به یاد دارم، گویا تمثیلی یا به زبان «شاهنامه» دَستانی را از زبان یک موبد یا روحانی دینی یاد میکند و مطابق این دَستان اگر کشور به خطر بیفتد، جان یک انسان در مقابلش چه ارزشی دارد. قطعا ابیات جنبه ملی دارد و کاربردشان هم در شاهنامه جنبه ملی دارد، هجیر در جایی جان خود را دارد به خطر میاندازد تا از کیان سرزمینش دفاع کند. علت این است، چون جان رستم به عنوان تنها سدی که در مقابل دشمن، یعنی سهراب است، به خطر میافتد، هجیر تصمیم میگیرد خودش را به خطر بیندازد و رستم را به خطر نیندازد. بیت کاملا ملی است و هویتطلبی در آن پررنگ است ولی جدا از داستان کاربرد ندارد. در نتیجه این بیت مطابق نظر یکی از شاهنامهپژوهان معاصر، ابوالفضل خطیبی احتمالا محصول دستکاری یکی از شاعران معاصر به نام نوبخت بوده و به این شکل تغییر پیدا کرده است؛ «نباشد به ایران تن من مباد» تبدیل شده به «چو ایران نباشد تن من مباد». مصرع دوم «بر این بوم و بر زنده یک تن مباد» هم با کلیت فضای شاهنامه در تناقض است. در ابیات فردوسی، یک نفر میگوید من بمیرم که بقیه حفظ شوند اما در این بیت شاعر میگوید، اگر ایران نباشد هم من نباشم و هم هیچ کدام از مردم، یعنی سرزمین بر مردم سرزمین رجحان داده شده است و این به هیچ وجه با وطندوستی مورد نظر فردوسی همخوان نیست و قطعا این بیت مشهور، بیت فردوسی نیست و مضمون آن هم از مضمونی که در ابیات فردوسی وجود دارد، فرسنگها فاصله گرفته است.
سعید حمیدیان نیز با بیان اینکه تردید دارد این بیت جعلی باشد میگوید: منطقا به نظر میآید مصرع دوم «چو ایران نباشد» ساختگی باشد؛ مصرع اول معقول و منطقی است و مشکلی نیست زیرا خیلیها میگویند اگر ایران نباشد بهتر است من هم نباشم. اما در مصرع دوم «بدین بوم و بر زنده یک تن مباد» را خیلی افراطی و غیرمنطقی میدانم زیرا مانند این است که ما از همه ساکنان کره زمین نیابت داریم بگوییم اگر ایران نباشد اصلا هیچ کسی وجود نداشته باشد. این طرز فکر افراطی یا به قول امروزیهای شوونیستی است.
کزازی هم درباره این بیت با بیان اینکه میتوان بیچند و چون گفت که این بیت در برنوشتههای شاهنامه به این شیوه نیامده است، میگوید: اگر این بیت را سروده فردوسی فرخنهاد بدانیم، سزاست. میتوانم گفت روان رخشان او، در مینوی برین از بازخوانی این بیت به وی شادمان خواهد بود، زیرا بیتی است که با شیوه سخنسرایی آن اوستادان اوستاد نیز با باورها و دیدگاههای وی یکسره سازگار است.
قدمعلی سرامی نیز مصرع دوم را شبههدار میخواند و توضیح میدهد: برخی از شاعران کوچکتر، ابیاتی را به نام او بگویند تا آن مفهوم را نامبردار کنند. این مسئله پیش میآید، آنها به این دلیل این ابیات را به نام شاعر بزرگ نامبردار میکنند که مردم بپذیرند اما معتقدم به جای اینکه بر الحاقی بودن بیتها تمرکز کنیم، بر این تمرکز کنیم که این بیتها عظمت فردوسی را بر ما نمایان میکند و میفهمیم شاعری بوده مورد قبول جامعه و برای اینکه برخی سخن خود را مقبول کنند و سخن خود را به دیگران بقبولانند، خود را ناگزیر میدانستند بگویند این را فردوسی.
همچنین محمدجعفر یاحقی، استاد دانشگاه درباره این بیت به خاطرهای اشاره میکند و میگوید: با چشمان خود دیدم و به گوش خودم شنیدم که مجتبی مینوی کتابچه شاهنامه در موزهها از انتشارات وزارت فرهنگ و هنر آن روز را که بر پشت آن به صورت سیاهمشق بیت «چو ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد» دهها بار تکرار شده بود، سر دست بالا گرفت و با خشمی مقدس پشت تریبون تالار اعلام کرد: بس کنید و این ابیات حرامزاده را از شاهنامهها بزدایید!/همشهری