به گزارش راهبرد معاصر ، «تصور کنید که یک پهپاد ایران هنگام پرواز بر فراز فلوریدا یا در نزدیکی ساحل آن سرنگون میشد. آن موقع ما آمریکاییها به جای آنکه درباره موقعیت مکانی آن پهپاد صحبت کنیم از اینکه چطور این پهپاد ۷۰۰۰۰ مایل دورتر از ایران به اینجا آمده، شوکه میشدیم. اما وقتی روز ۲۰ ژوئن ایران یک پهپاد آمریکایی را پس از نزدیک شدن به حریم سرزمینی (طبق گفته پنتاگون) یا نقض حریم هواییاش (طبق گفته تهران) سرنگون کرد هیچکس این سوال را نپرسید که آیا حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس توجیهی دارد یا خیر؟»
این جملات را پایگاه «نیشن» امروز در بخش آغازین یک گزارش علمی با موضوع اینکه «رسانههای آمریکا چطور از ایران سیاهنمایی میکنند» نوشته است.
نیشن در ادامه به قلم «گئو
رگی شوپاک»، کارشناس مسائل رسانهای در یک دانشگاه کانادایی مینویسد: «دقیقتر این است که بگوییم آمریکا علیه ایران تهدید است تا عکس این قضیه. به هر حال، این دولت آمریکا است که در حال ضربه زدن به اقتصاد ایران از طریق تحریمهایی است که دسترسی این کشور به غذا و دارو را محدود میکند.»
طبق این گزارش، رسانهها با خلق گزینشی حافظه سیاسی و از طریق حذف حقایق اقدام به تحریف واقعیتها میکنند. چه کسی در غرب ماجرای پرواز ۶۵۵ ایرانایر را به خاطر دارد؟ روز ۳ جولای ۱۹۸۸، ناو یواساس وینسنس هنگام گشتزنی در آبهای سرزمینی ایران، یک فروند هواپیمای مسافربری ایران با ۲۹۰ مسافر را سرنگون کرد. ایالات متحده، ابتدا از پذیرفتن مسئولیت این حادثه سرباز زد، بعد ادعا کرد وینسنس در آبهای بینالمللی بوده و در نهایت هم ادعا کرد که هواپیمای ایرباس ایران به نحوی تهدیدآمیز در حال کم کردن ارتفاع به سمت ناو بوده است. ایالات متحده بعداً اعتراف کرد که این ادعاها هر دو نادرست هستند و ضمن «ابراز تأسف عمیق» ۶۱.۸ میلیون دلار به خانوادههای قربانیان غرامت داد.
با آنکه ماجرای پرواز ۶۵۵ به زودی به فراموشی سپرده شد (البته نه در ایران) حادثه مشابه دیگری برای مدتهای مدید در حافظه غربیها باقی ماند. روز ۱ سپتامبر ۱۹۸۳، یک هواپیمای سوخو-۱۵ شوروی یک هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ کره که با ۲۶۹ مسافر از نیویورک عازم سئول بود را سرنگون کرد. این هواپیمای خطوط هوایی کره تصادفاً از مسیر خود منحرف شده و شبهنگام وارد حریم هوایی شوروی شده بود. کرملین گفت که این هواپیمای مسافربری را با هواپیمای جاسوسی اشتباه گرفته است.
پایگاه نیشن مینویسد این دو حادثه، فرصتی برای یک آزمایش علمی فراهم میکنند: تفاوت در نحوه برخورد با هواپیمای کره و هواپیمای مسافربری ایرانایر مقیاسی دقیق از زیربنای ایدئولوژیک رسانههای غربی، به خصوص رسانههای آمریکایی به دست میهد.
۲ سپتامبر ۱۹۸۳، روزنامه آمریکایی نیویورکتایمز برای سرمقاله خود عنوان «قتل در آسمان» را انتخاب کرد و نوشت هیچ توجیه قابل درکی برای اینکه کشوری یک هواپیمای بیخطر را سرنگون کند وجود ندارد. همین روزنامه، ۵ سال بعد وقتی که آمریکا هواپیمای مسافربری ایران را سرنگون کرد برای توجیه اقدام آمریکا آسمان و ریسمان به هم بافت. نیویورکتایمز در آن زمان نوشت: «با آنکه این رویداد هراسناک است، به هیچ عنوان اتفاق نبود. بر اساس شواهدی که الان در دست است دشوار است بتوان فهمید نیروی دریایی آمریکا چه کاری میتوانست برای اجتناب از آن انجام دهد.»
نیویورکتایمز بعد از سرنگونی هواپیمای مسافربری ایران از خوانندگانش خواست «خودتان را جای کاپیتان راجرز قرار دهید (ویلیام راجرز که دستور شلیک به هواپیمای ایران را صادر کرد). دشوار است بتوان او را بابت تصمیم گرفتن برای حمله به این هواپیمای مشکوک مقصر کرد.» این روزنامه علاوه بر این تلاش کرد هر دو طرف را مقصر حادثه جلوه دهد: «ایران هم بابت اینکه به هواپیمای مسافربریاش دستور نداده از مناطق جنگی دور شود مقصر است»
«رابرت انتمن»، دانشمند علوم سیاسی در تحقیقی که سال ۱۹۹۱ منتشر کرد خاطرنشان میکند که در حادثه مربوط به سرنگونی هواپیمای کره، رسانههای آمریکایی روی «ورشکستگی اخلاقی و تقصیرات شوروی» متمرکز شدند. در حادثه هواپیمای ایران، آنها تلاش کردند ماجرا را اینکه چه کسی مقصر است دور کرده و اذهان را روی پیچیدگی کار با فناوریهای نظامی متمرکز کنند.
این برخورد نامتوازن را میتوان در اهمیتی که رسانهها برای موضوع قائل شدند، گزینشهای واژگانی و نحوه توصیف قربانیان هم مشاهده کرد. در دو هفته بعد از سرنگونی دو هواپیما، رسانههای آمریکایی بیشتر به مسئله هواپیمای کرهای پرداختهاند تا هواپیمای ایران. آمارها نشان میدهند رسانههای نیویورکتایمز و نیوزویک ۵۵ صفحه برای هواپیمای کرهای مطلب نوشتند، در حالی که مطالب اختصاص داده شده به هواپیمای ایرانایر، ۲۰ صفحه بود. علاوه بر این، آنها برای هواپیماهای کرهای از تیترهایی مانند «قتلعام در آسمان»، «جنایت در آسمان» و «چرا مسکو این کار را انجام داد» استفاده کردند.
اما وقتی که موشکی که هواپیما را سرنگون کرد آمریکایی شد، لحن این رسانهها تغییر کرد: دیگر سخنی از جنایت یا عامدانه بودن آن نبود. آنها از افعال مجهول برای روایت حادثه استفاده کردند، مثل اینکه این جنایت اصلاً کسی نداشت که آن را مرتکب شده باشد. مثلا نیوزویک در تیتر خود نوشت: «چرا این حادثه رخ داد؟» نیویورکتایمز جلد صفحه اولش را به سفر به مریخ اختصاص داد و در صفحات میانیاش نوشت: «در خلیج [فارس] چه اتفاقی افتاد؟»
برای هواپیمای کرهای، متداولترین واژگان انتخابشده توسط روزنامههای واشنگتنپست و نیویورکتایمز «به طرز بیرحمانه، وحشیانه، عامدانه، جنایتکارانه» بود، در حالی که آنها برای سرنگونی هواپیمای ایران از واژگانی مانند «به اشتباه، غمانگیز، مرگبار، قابل درک، موجه» استفاده کردند. آنها برای قربانیان هواپیماهای کرهای از عباراتی مانند «انسانهای بیگناه»، «۲۶۹ روایت تلخ» و «عزیزان» استفاده کردند، اما برای سرنشینهای هواپیمای سرنگونشده ایران به عباراتی مانند «مسافران»، «سرنشینها» و «کسانی که فوت کردند» بسنده کردند.
پایگاه نیشن نوشته این نوع «نوشتارهای روباتیک» درست به اندازه گفتن دروغهای آشکار در تحریف اطلاعات نقش دارند. تنفر از ایران و میدان دادن به جدیدترین دروغهای پنتاگون به اکتساب جایگاه در صنعت رسانههای آمریکا یا حفظ آن کمک میکند. نیشن نوشته «ریچارد کوهن»، روزنامهنگار واشنگتنپست بعد از آنکه ادعا کرد «ایرانیها مثل ماست دروغ میگویند» (۹ مارس ۲۰۰۹) به حاشیه رانده نشد، «برت استفانز»، که توافق هستهای با ایران را «توافقنامهای بدتر از مونیخ» توصیف کرد (والاستریتژورنال، ۲۶ نوامبر ۲۰۱۳)، اما به ستوننویس پرنفوذ نیویورکتایمز تبدیل شد. تنها بعد از قتل و تکه تکه کردن جسد «جمال خاشقچی»، روزنامهنگار واشنگتنپست توسط حکومت عربستان سعودی بود که آهنگ چاپلوسی از این رژیم در رسانههای آمریکا قدری کند شده است.
منبع : فارس