مردم نباید نظام را مقصر گرانی ها بدانند-راهبرد معاصر
رئیس‌جمهور فردا به مصر می‌رود تاجگردون: ۱۱ میلیارد دلار برای کالا‌های اساسی تخصیص یافت  بودجه ۱۴۰۴ به شورای نگهبان ارسال شد استاندار تهران: تعطیلی‌ها روزانه اعلام می‌شوند ربیعی: رئیس‌جمهور قانون حجاب و عفاف را در دستورکار شورای امنیت ملی قرار داد وکیل پرونده «کنسرت فرضی»: بازداشت پرستو احمدی در مازندران سخنگوی دولت: افزایش دو یا سه برابری بودجه نیرو‌های مسلح صحّت ندارد امام جمعه موقت تهران: هدف رژیم صهیونیستی از نیل تا فرات است / جامعه جهانی برای توقف این رژیم به پا خیزد  واکنش صمصامی به گران سازی نرخ ارز؛ وزیر اقتصاد استیضاح شود + عکس اطلاعیه سپاه: شبکه ضد امنیت ملی در قزوین متلاشی شد بیانیه سپاه / آغاز دورانی نوین از پروسه شکست دشمنان امت اسلامی و غلبه جبهه مقاومت بر توطئه ترکیبی جبهه باطل سخنگوی دولت: اغلب بنزین تولیدی کشور مطابق با استانداردهای یورو ۴ است ابراهیم‌پور: مطالبات معلمان بازنشسته نیمه دوم ۱۴۰۰ در سال آینده پرداخت می‌شود آملی لاریجانی: در مجمع با شفافیت مخالف نیستیم، اشکال ما مساله خروج مجلس از حدود اختیارات خود بود صبح ۲۱ آذر؛ سخنرانی مهم رهبر انقلاب درباره تحولات منطقه

مردم نباید نظام را مقصر گرانی ها بدانند

محمدحسن قدیری ابیانه، صاحب‌نظر حوزه مدیریت استراتژیک می‌گوید مردم خودشان دولتمردانشان را انتخاب کرده‌اند و نباید فرافکنی کرده و نظام را عامل نقصان‌های شرایط موجود بدانند.
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۵ - ۱۲ بهمن ۱۳۹۷ - 2019 February 01
کد خبر: ۳۸۹۷

به گزارش راهبرد معاصر ، محمدحسن قدیری ابیانه دارای دکترای مدیریت استراتژیک است و سفیر اسبق ایران در مکزیک و استرالیا بوده. «سبک اقتصادی و فرهنگی زندگی» و «زن در اسلام و غرب» برخی از آثار منتشر شده اوست.

پس از چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی وقتی به وضعیت فرهنگ عمومی، عدالت، اخلاق، آزادی معنویت و... به عنوان آرمانهای آن انقلابی که همواره هم «انقلاب فرهنگی» نامیده شده، نگاه می‌کنیم، به نظر می‌رسد که وضعیت ما تا وضعیت مطلوب فاصله بسیار زیادی دارد. این مسئله را آمارهایی که در کشور خودمان هم منتشر می‌شوند تصدیق می‌کنند و دیگر نمی‌توان به راحتی گفت توهمی هستند که توسط رسانه‌های معاند و دشمنان القا می‌شوند. اساساً چرا جامعه ما تا این اندازه از آرمانهای اصلی انقلاب فاصله گرفته و به چنین وضعیتی دچار شده‌ است و موانع تحقق آن آرمانهای چه بوده است؟

ما حدیث داریم که اگر فقر از در وارد شود ایمان از پنجره بیرون می‌رود؛ بنابراین دلایل اقتصادی می‌تواند در وضعیت فرهنگی و ایمانی ما مؤثر باشد؛ اما یک بحث «واقعیت وضعیت اقتصادی» است، یک بحث هم «تصور عمومی از وضعیت اقتصادی و مشکلات و فقر» است. باید این دو را تفکیک کرد. یکی از کارهایی که جوامع و دولت‌های غربی انجام می‌دهند، این است که روی سه محور خیلی تأکید دارند: اول اینکه می‌دانند «احساس آزادی» خیلی مهم‌تر از «وجود خود آزادی» است. دم اینکه «احساس امنیت» را مهمتر از «خود امنیت» می‌دانند و سوم اینکه می‌دانند «احساس برخورداری» مهم‌تر از «خود برخورداری» است.

در این شرایط شما کاری می‌کنید که اگر کسی آزادی ندارد، احساس نکند آزادی ندارد، اگر امنیت ندارد احسان نکند که امنیت ندارد و اگر فقیر است، احساس نکند که فقیر است. چون عدم احساس آزادی، امنیت و برخورداری، خطرناک‌تر از نبودن اصل آزادی، برخورداری و امنیت است. به همین منظور رسانه‌های گروهی غربی در این زمینه سیاست‌های دولتشان را همراهی می‌کنند. مثلاً در آتش‌‍‌سوزی کالیفرنیا، شما حتی یک عکس از جسد سوخته یک آمریکایی را ندیدید و در هیچ جا هم به نمایش درنیامد. در حالی ‌که رسانه‌های ما برعکس این هستند، یعنی درصد القای فقر، نبود آزادی و فقدان امنیت هستند. اخبار حوادث تلخ در ایران با بزرگ کردن در رسانه‌ها به‌صورت تیتر اصلی درمی‌آیند و به آن احساس دامن می‌زنند. این در حالی است ‌که امنیتی موجود ایران است، با امنیتی که در آمریکا یا اروپاست، قابل‌مقایسه نیست. ایران خیلی امن‌تر لز بسیاری کشورهایی است که ادعا می‌شود امن هستند.

اگر بخواهم مثالی از آن عدم احساس محرومیت و فقر در غرب بزنم که جزء سیاست‌های رسانه‌ای غرب است، همین شلوارهای جین یا لی پاره است. شلوار لی جنسی است که محکم و بادوام است و به عنوان لباس کار استفاده می‌شود. این لباسها اگر چه دیرتر پاره می‌شود، اما بالأخره پاره می‌شود و کشاورزان یا کارگرانی بودند که وقتی شلوارشان پاره می‌شد و پول نداشتند بروند شلوار نو بخرند، آنها برای اینکه این‌ها احساس فقر و محرومیت نکنند، سعی کردند پوشیدن شلوار پاره را به‌صورت مد جلوه دهند و هزینه‌هایی را به هنرپیشه‌ها ‌پرداختند تا این شلوارها را به تن کنند و بابت این تبلیغات هم کلی هم پول گرفتند. از اینها عکس گرفتند و پخش کردند تا شلوار پاره مد جلوه کند و آن فردی که فقیر است و ندارد شلوار نو بخرد، از پوشیدن شلوار لی پاره احساس فقر و محرومیت نکند. متأسفانه یک عده غرب‌زده در ایران و در برخی از جوامع هم فکر می‌کنند چون غربی‌ها شلوار پاره دارند، این مد است و زیبا است و حتی شلوارهای نو می‌خرند و پاره می‌کنند یا شلوار پاره را گران‌تر می‌خرند؛ بدون اینکه بدانند آن سیاست در راستای چه بوده است.

تصور می‌شود که یک جنبش انقلابی، صرفاً جنبش مطالبه‌گری است، نه جنبش مسئولیت‌پذیری. در این وضعیت همه «دستِ بگیر» دارند، نه اینکه مثلا از دیگران دستگیری کنند. این تصورات غلط باعث شده عده‌ای اشکال را صرفاً در مدیریت‌ها یا در نظام یا حتی در اسلام ببینند.

مثال دیگر در بحث احساس آزادی این است که وقتی بخواهند با یک نفر و گروهی برخورد کنند، نمی‌گویند با شما برخورد می‌کنیم، چون از نظر سیاسی با ما مخالف هستید، بلکه از جهات دیگری آنها را محدود و سرکوب می‌کنند. مثلاً در جنبش وال‌استریت در آمریکا که به جنبش ۹۹ درصد، ۱ درصد موسوم شد، وقتی جوانان آمدند جلوی وال‌استریت تجمع کردند، اولاً این‌ها شهرداری را فرستادند و گفتند که شما دارید چمن‌ها را له می‌کنید و این بی‌قانوی و بی‌نظمی است. وقتی با این شیوه نتوانستند تجمع اعتراضی را به هم بزنند پلیس راهنمایی و رانندگی‌شان آمد و به خاطر بی‌نظمی در تردد و ترافیک با آنها برخورد کرد. باز وقتی مردم نرفتند در مرحله آخر ارتش را فرستادند و با شدیدترین رفتار خشونت‌آمیز با معترضان برخورد کردند. این برخوردها را این روزها در پاریس هم می‌بینیم، فقط وقتی خشونت علنی به کار می‌گیرند که نتوانند اعتراضات را کنترل کنند. بنابراین به نوعی پشت شعار آزادی پنهان می‌شوند و یا از اسم آزادی سوء‌استفاده می‌شود، شدیدترین سرکوب‌ها صورت می‌گیرد ولی همه تلاششان را می‌کنند که «احساس آزادی» از بین نرود. مثلاً بارها اتفاق افتاده که به جای اینکه کسی را به خاطر مخالفت سیاسی با دولت و حاکمیت بگیرند می‌روند کمی مواد مخدر در ماشین یا خانه طرف جاسازی می‌کنند، بعد می‌روند آن را کشف می‌کنند و آن ششخص را به جرم داشتن مواد مخدر می‌گیرند. یا با دوربین‌های مخصوص جاسوسی، عکس اسناد سِّری را می‌گیرند و در خانه آن شخص کار می‌گذارند و کشف می‌کنند و او را به جرم جاسوسی می‌گیرند. با همه این‌ها، در نهایت در بسیاری از مواقع هم روی خشن خود را در برخورد با تجمعات اعتراضی نشان می‌دهند و حاضر هستند دست به هر جنایتی بزنند.

به هر حال حرفم این است که ما در این زمینه متأسفانه به‌عکس عمل می‌کنیم و مدام همه را فقیر و زیرخط فقر جلوه می‌دهیم و جامعه‌مان را جامعه‌ای بدون هیچ‌گونه آزادی و پر از محدودیت جلوه می‌دهیم و به یک ناامنی روانی محرومیت و محدودیت فراگیر دامن می‌زنیم.

موافقم که احساس عدم امنیت، عدم آزادی و عدم برخورداری در جامعه ما وجود دارد، اما معتقدم که این احساس‌ها چندان هم مبتنی بر توهم نیست، یعنی فقط امور ذهنی نیستند، بلکه برآیند عواملی در بیرون هستند که این وضعیت روانی را شکل می‌دهند. یکی از مهمترین این عوامل وجود نوعی بی‌عدالتی و طبقاتی شدن برخورداری از امکانات است که به این احساس‌ها دامن می‌زند. یعنی مثلا طبقات پایین احساس می‌کنند آزادی و برخورداری و امنیت فقط برای قشر خاصی از جامعه است و این باعث می‌شود همواره احساس عدم برخورداری از آزادی و امنیت و امکانات مالی و معیشیتی و فرهنگی داشته باشند. در چنین فضایی همان طبقه پائین یا متوسط هر قدر هم برخوردار از آزادی و امکانات و امنیت باشد، وقتی همواره خود را با طبقه بالای جامعه که بواسطه رانت و رابطه، از میزان بیشتری از آزادی و امنیت و امکانات برخوردار است، مقایسه می‌کند، تصور می‌کند که از او دریغ شده و اصطلاحاً سرش کلاه رفته است. بنابراین به نظر می‌رسد که نوعی تشخیص بی‌عدالتی و توزیع نامناسب آزادی، امنیت و برخورداری در جامعه به این احساس دامن زده است. موافقید؟

من معتقدم همین مسئله هم در حقیقت یک «احساسِ» بی‌عدالتی در جامعه است که به‌شدت رایج شده و بسیار هم جو سنگینی ایجاد کرده است.

یعنی فقط احساس بی‌عدالتی وجود دارد؟ خود بی‌عدالتی چطور؟

بی‌عدالتی‌هایی هم در جامعه داریم، ولی تصورم این است که احساس بی‌عدالتی، گاهی ده‌ها و حتی هزاران برابر واقعیت است. بگذارید با یم نمونه بحث را دنبال کنم. ما یک کشور نفت‌خیز و ثروتمندی محسوب می‌شویم و مردم توقع دارند با وجود این ثروت مشکلاتی مثل فقر، مسکن، معیشت، درمان، رفاه، اشتغال و... را که امروز داریم، نداشته باشیم. بله ما عضو مهم اوپک هستیم و درآمدهای نفتی‌ای که خیلی از کشورها ندارند؛ علاوه بر نفت، گاز و معادن و مالیات و گمرک و عوارض و جریمه‌ها و... هم هستند و این سؤال در ذهن‌ها مطرح است که چرا با وجود این‌همه درآمد، ما این‌همه مشکل اقتصادی داریم. ما جلسات متعددی در سراسر کشور و با حضور اقشار مختلف داشتم و سعی کردم این سؤال را پاسخ بدهم. تصور مردم این است ایران این‌قدر درآمد دارد که بتواند نیازهای همه مردم را برآورده کند. حتی تصور می‌شود فقط اگر درآمدهای نفتی درست هزینه می‌شد، این مشکلات برای مردم به وجود نمی‌آمد.

اما مسئله این است که تصور مردم از درآمدهای نفتی، ده‌ها، صدها و گاهی هزار برابر واقعیت است و این ذهنیت غلط باعث پدید آمدن احساسی مبتنی بر ظلم و اجحاف در حق‌شان می‌شود. ببنید ما روزانه در شرایط غیرتحریم، حداکثر روزی ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه نفت صادر می‌کردیم. روزی ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه یعنی ماهی کمتر از یک بشکه به ازای هر ایرانی؛ یعنی ۸۵ صدم یک بشکه که باید هزینه‌های آن را هم کم کرد. در بودجه سال ۹۷ یعنی امسال، مبلغی که برای صادرات نفت، گاز و میعانات گازی پیش‌بینی شده است مبلغ ۹۶ هزار میلیارد تومان است؛ یعنی به ازای هر ایرانی ماهی ۱۰۰ هزار تومان. البته ۳ رقم از آن کسر شده است ۳۲% صندوق توسعه، ۳% مناطق نفت‌خیز و محروم و ۵/۱۴% سهم شرکت نفت که جمعاً ۵/۴۹% می‌شود. ۵/۵۰% آن ۹۶ هزار میلیارد تومان می‌شود. این مطابق پیش‌بینی بودجه است، ولی تصور مردم از درآمد نفت، ده‌ها و گاه صدها میلیون تومان به ازای هر نفر در ماه است و به خاطر همین اشتباه، تصور می‌کنند حکومت می‌تواند و باید همه نیازهای مردم را تأمین کند. این در حالی است که در بسیاری از کشورهای جهان مردم می‌دانند که خودشان باید نیازها و هزینه‌‎های کشور را تأمین کنند.

داستان این است که خیلی‌ها وضعیت ما را با وضعیت کشورهای عربی نفت‌خیز جنوب خلیج‌فارس مقایسه می‌کنند. یک محاسبه ساده با احتساب جمعیت و حجم صادرات این کشورها و ایران نشان می‌دهد میزان صادرات نفت به ازای هر تبعه کویت، قطر و امارات معادل بیش از ۱۰۰ سال صادرات نفت ما به ازای یک تبعه ایرانی است؛

اما منابع درآمد ایران به نفت، گاز و میعانات گازی محدود نمی‌شود. در بودجه سال جاری، برای بودجه عمومی شامل همه درآمدهای حکومت (شامل نفت، گاز، منابع گازی، پتروشیمی، معادل، مس، آهن، سنگ، طلا، مالیات، گمرک، عوارض، جریمه‌ها) به‌علاوه وام‌های داخلی و خارجی و واگذاری کارخانه‌ها و ۷۵% سود خالص شرکت‌های دولتی - اگر سودآور باشند – است. اینها مجموعاً بودجه عمومی را تشکیل می‌دهند که باید کلیه امورات کشور از جمله قوه مجریه، مقننه، قضائیه، نیروهای مسلح و... با آن اداره شود؛ این رقم به ازای هر ایرانی ماهیانه ۴۶۲ هزار تومان پیش‌بینی شده است که با تصور عمومی فرسنگ‌ها فاصله دارد.

بدین ترتیب همین تصورات غلط باعث شده در ذهنیت مردم ما باورهایی شکل بگیرد که به آن احساس بی‌عدالتی دامن می‌زند. این‌ باورها غلط هستند. همین تصورات غلط باعث شده که مردم فکر کنند حکومت باید نیازهای مردم را برآورده کند، در حالی که در جهان عکس این است. مردم ما تصور می‌کنند با اتکای به درآمدهای عمومی کشور و از جمله منابع نفت و امثالهم نیازهای مردم برآورده شدنی است! درحالی‌که اصلاً این‌گونه نیست. همین تصورات غلط باعث بروز تنبلی اجتماعی شده است، چون اگر افراد بدانند رفع نیازشان به کار و تلاش خودشان بستگی دارد، کار می‌کنند؛ اما اگر فکر کنند این درآمدها آن‌قدر زیاد است که نیازهای مردم برآورده‌شدنی است، صرفاً به مطالبه‌گری روی می‌آورند. به همین دلیل است که متأسفانه ما در زمینه فرهنگ کار و مصرف، جزء بدترین کشورها هستیم. تعطیلات ما بالاترین تعطیلات و ساعات مفید کاری ما جزء پایین‌ترها در جهان است و در زمینه اسراف نیز جزء مسرف‌ترین ملت‌های جهان هستیم! در حالی‌ که امام علی(ع) فرمودند «بهترین تفریح کار است»، اما باور عمومی در جامعه ما این است که «بهترین کار، تفریح است!». متأسفانه رسانه‌های ما هم تقریباً در همه فیلم‌های سینمایی و سریال‌ها، کار کردن را تحقیر و مصرف بی‌رویه را ترویج می‌کنند. مثلاً فیلم و سریالی نیست که از کار کردن به‌عنوان «سگ‎‌دو زدن»، «جان کندن»، «خر حمالی» و... اسم نبرند. در حالی که در اسلام کار عزت است و بر پرهیز از اسراف تأکیدات زیادی شده است، ولی ما جزء مسرف‌ترین ملت‌های جهان هستیم.

بر مبنای همین تصورات غلط از اندازه درآمدهای نفتی و... همه به شیوه‌ای غیرمعقول فقط مطالبه‌گر شده‌اند. مثلاً تصور می‌شود که یک جنبش انقلابی، صرفاً جنبش مطالبه‌گری است، نه جنبش مسئولیت‌پذیری. در این وضعیت همه «دستِ بگیر» دارند، نه اینکه مثلا از دیگران دستگیری کنند. این تصورات غلط باعث شده عده‌ای اشکال را صرفاً در مدیریت‌ها یا در نظام یا حتی در اسلام ببینند.

سؤالی که اینجا پیش می‌آید این است که اگر بروز همین مسئله فرهنگی و باور عمومی را نسبت به کار و مصرف را در نظر بگیریم، آیا غیر از این است که ضعف عملکردها، رفتارها، بوروکراسی‌های اداری و سیاست‌گذاری‌های فرهنگی و سازمانی از سوی نهادهای دولتی و رسمی به این مسئله دامن زده است؟ آیا غیر از این است که برخی تعارضات، تناقضات، بی‌قانونی‌ها، دور زدن قانون و منفعت‌طلبی‌ها که ریشه‌شان نهادهای رسمی بوده‌اند، در طی این سال‌ها به ایجاد یک باور عمومی منجر شده که همه دنبال منافع خود باشند و با خود بگویند همه دارند می‌خورند و می‌برند و ما هم باید سهم خودمان را مطالبه کنیم و نگذاریم کلاه سرمان برود!؟ من بسیاری از حرف‌های شما را قبول دارم ولی از سویه دیگر به این قصه نگاه می‌کنم و نقش دولت‌ها و نهادهای رسمی جمهوری اسلامی و سیاست‌هایی که بوِزه در چند دهه اخیر اتخاذ شده را، در ایجاد این وضعیت دخیل می‌دانم. مثلا شما نمی‌توانید از رواج مصرف و مصرف‌گرایی در ایران صحبت کنید و رواج سیاست‌های سرمایه‌سالارانه و نئولیبرالیستی موجود در ایران را در آن دخیل ندانید. نمی‌توانید فاصله طبقاتی و روابط جناحی، باندی و رانتی منفعت‌طلبانه و محافظه‌کارانه را در نظر نگیرید و بگویید مردم باید مسئولیت‌پذیر و اهل کار و تلاش برای تامین نیازهای کشور و دولت باشند. وقتی روحیه انقلابی در سطح دولتمردان و کارگزاران یافت نشود و ما در دل یک محافظه‌کاری نوعی منفعت‌طلبی جناحی و باندی را ببنیم، چطور می‌توان از مردم انتظار داشت که انقلابی باشند و به مصرف توجه نکنند، و در عین حال به کار کردن اهمیت بدهند؟ شما اینطور فکر نمی‌کنید؟

این مشکل فرهنگی زمینه کار و تولید و مصرف، به نظر من نتیجه سیاست استعمار بوده است. نفت و گاز که خوشبختانه ما از آن برخوردار هستیم، موادی هستند که غرب برای پیشرفت، تولید و صنعت خویش به‌شدت به آن نیازمند است؛ هم به‌عنوان منبع انرژی، هم به‌عنوان ماده خام و اولیه. لذا این‌ها اهرمی قوی در دست ما هستند تا بتوانیم علیه آن‌ها مورد استفاده قرار دهیم. اما آن‌ها تلاش کردند این اهرم را از دست ما خارج و به ضد اهرم تبدیل کنند. در رزم تن‌به‌تن به شما می‌آموزند که چگونه سلاح را از دست حریف خود خارج کرده و از آن علیه خود او استفاده کنید! غرب دقیقا تلاش کرده چنین کاری با ما بکند. یعنی برای اینکه این سلاح انرژی را از ما گرفته و بر علیه خود ما استفاده کنند به نوعی نفوذ کردند که امور روزمره و جاری مملکت ما وابسته به صادرات نفت خام شود. متاسفانه این سیاست‌ها هم موفقیت‌آمیز بوده که آن‌ها امروز به ما می‌گویند، نفت‌تان را نمی‌خریم و نمی‌گذاریم آن را بفروشید. درحالی‌که این ما هستیم که باید آن‌ها را تهدید می‌کردیم که نفتمان را به شما نمی‌فروشیم و در نتیجه آن‌ها دچار مشکل می‌شدند! ولی قضیه امروز برعکس شده است.

من نظام‌سازی را مغایر با روحیه انقلابی‌گری نمی‌دانم. اگر بخواهم مقایسه کنم می‌گویم نظام مثل جسم و انقلاب مثل روح است. هر چه جسم سالم‌تر باشد طول عمر و سلامت روح نیز بیشتر است؛ اما برخی‌ها اصولاً نظام‌سازی را مغایر با روحیه انقلابی و انقلابی‌گری دانستند، نمونه آن آقای روحانی است

برای اینکه استکبار این اهرم را از دست ما بگیرد دو استراتژی موازی را در پیش گرفتند: یکی اینکه باید وابسته به فروش نفت خام باشیم و امور جاری حکومت و دولت ما به فروش نفت خام بستگی داشته باشد. برای اینکه نیازمند فروش نفت خام باشیم باید تولید ثروت و سرمایه نکنیم. برای اینکه تولید ثروت و سرمایه نکنیم، باید کار نکنیم و برای اینکه کار نکنیم، باید فرهنگ کار ما را خراب می‌کردند. یکی از کارکردهای حکومت‌های مثل آل سعود، پهلوی و... پیاده‌سازی همین سیاست‌های استعماری است و انصافاً در این زمینه موفق بودند و فرهنگ کار ما بسیار ضعیف شده است و برنامه‌هایی که بعد از انقلاب نیز در زمینه فرهنگ کار در رسانه‌ها مطرح شده هم عملاً - شاید بدون اینکه خود بدانند - در راستای همان سیاست استعماری بوده است.

بُعد دوم این استراتژی این بوده که سرمایه و ثروت این کشورهای نفت‌خیز آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین صرف توسعه و سازندگی و نجاتشان نشود. بدین منظور برای اینکه درآمدهای نفتی صرف امور توسعه‌ای و عمرانی و زیرساختی نشود، سعی کردند ایرانیان را مردمی مصرف‌گرا و مسرف بار بیاورند. لذا فرهنگ مصرف‌گرایی را دامن زدند، و باز برای اینکه این پول به جیب خودشان بازگردد برنامه‌هایی ریختند که ما کالای خارجی مصرف کنیم و آن‌ها را به کالای ایرانی ترجیح دهیم. و برای داشتن انگیزه برای استفاده کالای خارجی به کالای داخلی، مصرف کالای خارجی را نشانه «تشخص اجتماعی» معرفی کردند و ما امروز گرفتار این نگاه هستیم. این‌ها از مهمترین موانع پیشرفت مطلوب‌ کشور ماست. البته ما در این سال‌ها دستاوردهای زیادی داشتیم، اما باید بدانیم که نباید به درآمدهای نفتی تکیه کرد.

آقای قدیری ابیتانه کسی که مصاحبه ما را بخواند احتمالا این تصور برایش پیش می‌آید که همه آسیب‌ها و نقصان‌ها از یک سو متوجه «مردم» است و از سوی دیگر متوجه «استکبار» و «غرب» است. دوست دارم به نقش دولت‌ها و نهادهای رسمی کشور در این زمینه هم بپردازیم و نسبت آنها را با این وضعیت مشخص کنیم...

بله این هم هست. و سیاست‌ها و دولت‌ها هم نقش مهمی در این وضعیت داشتند.

سؤال قبلی بنده ناظر به همین نقش بود. من فکر می‌کنم اگر استکبار توانسته نفوذ کند، دلیلش این است که راهکار نفوذ از پیش در همین‌جا تعبیه شده و مسیر این نفوذ هموار بوده است. نمی‌توانیم بدون درنظر گرفتن نقصان و کمبود دولت‌ها و سیاست‌های موجود در این چند دهه همه چیز را به دشمن و مردم محول کرد.

ما هم در مدیران و هم در سیاستی که مدیران اتخاذ کردند، مشکل داشتیم و داریم. ضمن اینکه باید به آن فشارها و تحریم‌های خارجی را نیز اضافه کرد؛ اما معتقدم مشکل اصلی کشور ما سبک اقتصادی و فرهنگ زندگی و عملکرد خود مردم است. کما اینکه قرآن نمی‌فرماید سرنوشت قومی تغییر نمی‌کند، مگر اینکه اینکه مدیران صالح داشته باشد! بلکه تأکید می‌کند مگر اینکه آن قوم در سرنوشت خود تغییر ایجاد کنند.

البته مدیریت خیلی مهم است، اما مدیران را نیز مردم انتخاب می‌کنند و اگر اشکالاتی در مدیران باشد که کم نداریم به رأی مردم باز می‌گردد؛ بنابراین این مردم هستند که با انتخاب رئیس‌جمهور، نمایندگان مجلس، اعضای شورای شهر و روستا و خبرگان رهبری و... راه را برای اصلاح امور باز می‌گذارند. نظام جمهوری اسلامی ایران برای هر ایرانی یک رأی قائل شده و وظایف رئیس‌جمهور، نمایندگان مجلس، اعضای شورای شهر، خبرگان رهبری و دیگران را نیز تعیین کرده است. اما باید بدانیم ریشه مشکلات در وهله اول به خود ما برمی‌گردد.

آنچه در خصوص مدیران و سیاست‌های اتخاذ شده محل توجه است این است که بعد از جنگ تحمیلی و ظهور سیاست بازار آزاد در حوزه اقتصاد ما وارد جریانی شدیم که نتیجه‌اش هم از نظر اقتصادی و هم از نظر فرهنگی و سیاسی، یک محافظه‌کاری گسترده بود؛ سیاستی که حدود یک دهه بعد از انقلابی رادیکال و با آرمانهایی غیرمحافظه‌کارانه شکل گرفته بود و حالا در نتیجه آن داشت صرفاً به حفظ وضعیت موجود می‌اندیشید. هر چه جلوتر هم آمدیم بیشتر و بیشتر تحت تاثیر اقتصاد سیاسی محافظه‌کارانه دست راستی بر غلظت این فضا افزوده شد. این فضا جنبه‌های انتقادی و انقلابی را روز به روز کمتر کرد و حالا به گفته برخی صاحب‌نظران ما شدیداً سرگرم نظام‌سازی و حفظ وضعیت موجود شدیم و در نتیجه از آرمانهای انتقادی انقلاب فاصله گرفتیم. نظر شما در این باره چیست؟

من البته نظام‌سازی را مغایر با روحیه انقلابی‌گری نمی‌دانم. اگر بخواهم مقایسه کنم می‌گویم نظام مثل جسم و انقلاب مثل روح است. هر چه جسم سالم‌تر باشد طول عمر و سلامت روح نیز بیشتر است؛ اما برخی‌ها اصولاً نظام‌سازی را مغایر با روحیه انقلابی و انقلابی‌گری دانستند، نمونه آن آقای روحانی است که می‌گفت انقلاب ۷ یا ۸ ماه یا نهایتاً یک سال! نمونه معکوس این نظر هم مقام معظم رهبری است که ضمن تلاش برای تقویت همه‌جانبه نظام و سالم‌سازی آن، بر روحیه انقلابی‌گری و اهداف والای انقلاب تأکید داشته و دارند. البته این دو نگاه دو مسیر متفاوت را طی می‌کنند. اولی تحت لوای حفظ نظام به دادن امتیازها روی می‌آورد که مثل ماجرای برجام، فرجامی هم برای کشور ندارد. نگاه اول تکیه، امید و اعتمادش به خارج است؛ ولی نگاه دوم اعتماد و اعتقادش به مردم کشورمان است. نگاه اول کشور را در وابستگی به بیگانگان می‌بیند و نگاه دوم پیشرفت را مرهون اتخاذ سیاست‌های بومی مبتنی بر اسلام و مشارکت دادن مردم در آن می‌داند.

مدیران ما قطعاً ایراداتی دارند، برخی از این ایرادات اساسی است، مانند تفکر لیبرالیستی یا رفاه‌طلب، آن‌هم صرفاً برای خود مسئولان! حضرت امام(ره) هشدار داده بودند که مبادا لیبرال‌ها و مرفهان بر کشور حاکم شوند. در حال حاضر در حقیقت لیبرال‌ها و آن‌هم مرفهانشان، وحتی سوپر مرفهان، به‌خصوص در قوه مجریه کشور را مدیریت می‌کنند.

مدیران ما قطعاً ایراداتی دارند، برخی از این ایرادات اساسی است، مانند تفکر لیبرالیستی یا رفاه‌طلب، آن‌هم صرفاً برای خود مسئولان! حضرت امام(ره) هشدار داده بودند که مبادا لیبرال‌ها و مرفهان بر کشور حاکم شوند. در حال حاضر در حقیقت لیبرال‌ها و آن‌هم مرفهانشان، وحتی سوپر مرفهان، به‌خصوص در قوه مجریه کشور را مدیریت می‌کنند. این ناشی از نادیده گرفتن هشدارهای حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری است. در نظام جمهوری اسلامی این مردم هستند که مسئولان را انتخاب می‌کنند و اگر ایرادی به مدیریت‌ها باشد، این ایراد به مردم و نحوه رأی دادنشان برمی‌گردد و نباید آن را پای نظام بنویسند. نظام به هر ایرانی یک حق رأی داده است؛ یک رای مساوی با همه، هم برای انتخابات ریاست جمهوری، هم برای مجلس، هم شوراهای شهر و روستا و هم مجلس خبرگان رهبری. به عبارتی همه مسئولان کشور مستقیم و غیرمستقیم منتخب مردم هستند و اگر ایرادی داشته باشند به رأی مردم باز می‌گردد.

سخن آخرم این است که با وجود همه اشکالات، جمهوری اسلامی ایران در کنار ریزش‌ها، رویش‌هایی هم داشته است و به قول مقام معظم رهبری نسل حاضر، بهتر از نسل اول انقلاب بوده و این یک واقعیت است. بنابراین درست است ریزش‌هایی داشته‌ایم، ولی در کنارش رویش‌هایی مثل «شهید حججی» و دیگران را داشته و داریم و در کل می‌توانیم بگوییم تلاش‌های خوب، اما ناکافی‌ای در زمینه فرهنگی صورت گرفته است و ملت‌ ما از مزیت‌ها و محاسن کم‌نظیری در جهان برخوردار است. اما درعین‌حال باید نقاط ضعف خود را بسنجیم و برای ترمیم آن تلاش کنیم.

ارسال نظر
تحلیل های برگزیده