به گزارش راهبرد معاصر، مدتی بعد از آن که در ازدواج اولم شکست خوردم، در حالی با یکی از آشنایان پدرم ازدواج کردم که ۳۰ سال از من بزرگتر و متاهل بود، اما مدتی بعد به نقشه شوهرم برای ازدواج پی بردم...
اینها بخشی از اظهارات زن ۲۸ سالهای است که مدعی بود هوو با همدستی فرزندانش او را هدف ضرب و جرح و توهین و فحاشی قرار داده اند. این زن جوان که تقاضای معرفی به پزشکی قانونی را داشت، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: پدرو مادرم تا مقطع ابتدایی تحصیل کرده بودند به همین دلیل پدرم شغل مناسبی نداشت و با کارگری هزینههای زندگی را تامین میکرد و مادرم نیز خانه دار بود.
با وجود این من تا مقطع راهنمایی به تحصیل ادامه دادم، ولی به امید داشتن یک زندگی رویایی درس و مدرسه را رها کردم و به انتظار خواستگار مناسب نشستم، چرا که من از زیبایی ظاهری خاصی برخوردار بودم و همه اطرافیانم از این زیبایی در شگفت بودند و همواره به تعریف و تمجید از من میپرداختند به همین دلیل خود را دختری کامل میپنداشتم و با کوله باری از غرور جوانی در آرزوی خوشبختی بودم.
خیلی زود پای خواستگاران زیادی به منزلمان باز شد و من از میان آنها به «سیروس» دل باختم و پای سفره عقد نشستم با این تصور که در کنار او خوشبخت میشوم، ولی خیلی زود دریافتم «سیروس» جوانی معتاد است و به خاطر زیبایی ظاهری عاشق من شده بود. دیگر تحمل زندگی با او روز به روز برایم دشوارتر میشد.
با آن که دخترم هنوز شیرخواره بود و به مهر پدری نیاز داشت، تصمیم به طلاق گرفتم و از سیروس جدا شدم. ۱۸ سال بیشتر نداشتم که به همراه دخترم به خانه پدرم بازگشتم. حالا که کاخ آرزوهایم فروریخته بود، شغلی در بیرون از منزل برای خودم دست و پا کردم تا از نظر مالی نیازی به پدر کارگرم نداشته باشم.
در این شرایط دوباره خواستگاران دیگری زنگ منزلمان را به صدا درآوردند، ولی هیچ کدام شرایط ایده آل مرا نداشتند چرا که به خاطر یک ازدواج ناموفق این بار با تفکر و عاقلانه تصمیم میگرفتم. با وجود این، دوباره تسلیم اصرارهای پدرم برای ازدواج با مردی شدم که ۳۰ سال از من بزرگتر و متاهل بود.
او که با پدرم آشنایی نزدیکی داشت و مردی ثروتمند بود، ادعا میکرد قصد دارد همسرش را طلاق بدهد چرا که او فقط به پول میاندیشد و هیچ حس عاطفی و محبتی در زندگی مشترک ندارد. خلاصه در حالی با «سجاد» ازدواج کردم که هوویم و فرزندانش بارها مرا هدف توهین و فحاشی قرار دادند، ولی من به خاطر زندگی ام چارهای جز تحمل نداشتم.
از سوی دیگر با آن که همسرم مردی ثروتمند بود، اما در تامین مایحتاج زندگی کوتاهی میکرد تا این که یک سال بعد پسرم به دنیا آمد و من برای تامین هزینههای زندگی مجبور شدم در بیرون از خانه کار کنم، اما درآمدم بسیار اندک بود تا جایی که روزی صاحبخانه به خاطر نپرداختن اجاره منزل و قبوض آب و برق و گاز حکم تخلیه گرفت و اسباب و اثاثیه ام را بیرون ریخت.
این درحالی بود که همسرم بعد از به دنیا آمدن پسرم سراغ همسر اولش رفته بود و به من بی مهری میکرد. به هر طریقی بود خانه دیگری اجاره کردم، ولی «سجاد» دیگر سراغی از من نمیگرفت و تنها پسرم را به منزل هوویم میبرد. وقتی با اعتراض من روبه رو شد از من خواست تا در طبقه پایین منزل هوویم زندگی کنم که اجاره منزل ندهم. آن جا بود که فهمیدم همسرم به خاطر آن که فرزند پسر نداشته با من ازدواج کرده است!
چرا که همه فرزندان هوویم دختر بودند و او پسر دوست داشت! حالا دیگر چارهای جز پذیرفتن پیشنهاد او نداشتم، اما وقتی برای فراهم آوردن مقدمات به منزل هوویم رفتم او ناگهان با یک نقشه قبلی و با همدستی دخترانش بر سر من آوار شدند و مرا هدف ضرب و جرح قرار دادند. آنها میخواستند با توسل به زور از من دست خطی بگیرند که حضانت پسرم را به آنها واگذار کنم و بعد هم سجاد بتواند به راحتی مرا طلاق بدهد و....
شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد مشهد) رسیدگی کارشناسی به پرونده این زن جوان، به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی