به گزارش راهبرد معاصر؛ جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک بازیگر تجدید نظر طلب در نظم امنیتی منطقه، همواره در نگاه دولت های مرتجعی که خواهان حفظ وضع موجود بوده اند، یک بازیگر نامطلوب به حساب می آمده که باید "مهار" یا "محدود" و یا "حذف" شود. با توجه به این موضوع که قدرت ایران اسلامی، آن قدر بالا بوده که دولت های منطقه ای به تنهایی از پس شکست آن نمی آیند در نتیجه نیاز است اولا ائتلافی منطقه ای ضد ایران تشکیل شوند و ثانیا، این ائتلاف با قدرت هایی نظر امریکا، هماهنگی ایجاد کند تا ضربه به تهران به نحو کارآمدتری وارد آید. در سطح منطقه غرب آسیا، محور ریاض (متشکل از امارات، بحرین و عربستان) به همراه رژیم صهیونیستی، بیشترین ضرر را از سیاست های استقلال طلبانه جمهوری اسلامی ایران خورده اند در نتیجه مترصد هر فرصتی هستند که بتوانند به این بازیگر ضربه وارد کنند. در دی ماه سال 1396، گروهی به شمار نهایتا 50 هزار نفر (طبق گزارش اندیشکده چتم هاوس انگلیس)، اقدام به آشوب شهرهای عمدتا کم جمعیت ایران کردند و این ناآرامی ها از دید بازیگران ضد ایرانی منطقه، فرصتی طلایی برای رسیدن به هدف "ضربه به ایران" بود که زمینه را برای تبدیل ایران به سوریه یا لیبی دیگر فراهم می کند. در ادامه به علل دشمنی های دولت های ضد ایرانی منطقه با جمهوری اسلامی و نقش احتمالی آن ها در ناآرامی های اخیر خواهیم پرداخت.
عربستان
آل سعود پس از روی کار آمدن ملک سلمان و قدرت گیری پسرش، استراتژی به شدت تهاجمی تری نسبت به جمهوری اسلامی ایران در پیش گرفته است. عربستان در موقعیتی قرار گرفته که از یک سو در بیرون مرزها، شاهد شکست در سوریه و عراق، و عدم پیروزی در یمن است و از سوی دیگر در درون مرزهای خود، چندین مرتبه هدف حمله موشک های انصارالله قرار گرفته است. برآیند این تحولات، ریاض را به این نتیجه رسانده که توان مقابله با نفوذ منطقه ای ایران و موشک های متحدان این دولت در خاک کشورهای منطقه را ندارد در نتیجه توجه خود را به داخل ایران برد تا پشته نیروهای مخالف خود در منطقه را هدف قرار دهد. در همین راستا ،محمد بن سلمان، در یک مصاحبه با تلویزیون عربستان تصریح کرده بود که به دنبال این است که "جنگ را به داخل ایران بکشاند". با توجه به این پیش زمینه، آل سعود بسیار از اغتشاشات ایران خوشحال شده و رسانه های آن تلاشی گسترده به خرج داده اند تا اغتشاشات را بسیار گسترده تر از آن چه که هست جلوه دهند. آن چه که ریاض تا به امروز در این اغتشاشات دنبال کرد شامل موارد زیر می شده است:
پوشش رسانه ای گسترده از تظاهرات در رسانه های عربی، انگلیسی و فارسی زیان سعودی: رسانه های سعودی، به ویژه العربیه، با اشتیاق خاصی به اغتشاشات ایران می پرداختند. در وبسایت های سعودی، فیلم های تظاهرات به گستردگی منتشر می شدند و حتی زمانی که جو کشور کاملا آرام شده بود، ویدئوهای روز گذشته را بازنشر می داد و چنین وانمود می کرد که نا آرامی های ایران ادامه دارد. این پوشش رسانه ای گسترده، خود به خود عاملی در جهت تداوم ناآرامی ها تلقی می شده و همچنین زمینه را برای ایجاد جو منفی علیه جمهوری اسلامی ایران در سطح بین المللی، فراهم می کرد.
احتمالا ارسال سلاح برای اغتشاشگران (چناچه چندین مورد درگیری مسلحانه گزارش شده است): با توجه به اظهارات محمد به سلمان که جنگ را به داخل ایران خواهد کشاند و با عنایت به سیل اسلحه هایی که عربستان از دولت های عمدتا غربی ( مخصوصا امریکا) وارد کرده است، این احتمال وجود دارد که آل سعود در راستای بی ثبات کردن ایران، اقدام به تسیلح مخالفان کرده باشند.
تلاش برای دامن زدن به گرایشات گریز از مرکز در میان عرب های خوزستان : رسانه های سعودی، تلاشی گسترده به خرج داده اند تا عربی های ایرانی ساکن خوزساتن را به عنوان یک اقلیت تحت سرکوب تهران جلوه دهند. ریاض به دنبال آن بود تا متعاقب ناآرامی های بوجود آمده، گرایشات گریز از مرکز در میان عرب های ایرانی را دامن بزند تا در دراز مدت بتواند خوزستان را از ایران جدا نماید. بررسی گزارشات منتشره از رسانه های سعودی نشان می دهد که این رسانه ها، در راستای رسیدن به این هدف خود حتی به دروغ هم متوسل شدند. به عنوان مثال، با وجود آن که در هیچ یک از تظاهرات های خوزستان شعاری به عربی داده نشد، العربیه تصاویری از این ناآرامی ها را پخش می کرد و در زیر آن ها چنین می نوشت: مردم عرب خوزستان شعار الشعب، یرید اسقاط النظام سر دادند.
تحقیر جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت بی ثبات در منطقه: عربستان در هیچ یک از عرصه های مقابله با ایران نتوانسته پیروز باشد و از همین رو درگیر نوعی تحقیر ملی است. وقوع نا آرامی ها این فرصت را به آل سعود داد تا از در تحقیر با ایران سخن بگویند. تحلیلگران برجسته سعودی پس از وقوع ناآرامی ها نوشتند که بن سلمان پشت تلویزیون در حال قهوه خوردن است و ایران در گیر ناآرامی. نوشتارهایی این چنینی در واقع تلاش برای تحقیر دشمنی بوده که ریاض به کرات از ان شکست خورده است.
راه اندازی هشتک های جهانی در توئیتر به زبان های انگلیسی و عربی (در این راستا چندین بار هشتک های مربوط به ناآرامی های ایران به سه زبان فارسی، انگلیسی و عربی ترند جهانی شدند): هشتک هایی نظیر جنگ را به داخل ایران می کشانیم (به زبان عربی)، طی نا آرامی ها ترند جهانی شدند. عربستان 40% سهام توئیتر را خریده است و شبکه اجتماعی رسمی این دولت است. نا آرامی های ایران این فرصت را به عربستان داد تا با استفاده از توئیتر، تلاش کند اولا جو را بسیار بحرانی جلوه دهد و ثانیا هدایت فکری جریان اغتشاشات را بدست گیرد. گفتنی است که نزدیک به یک چهارم توئیت های مربوط به ایران در دوره نا آرامی ها، از عربستان صادر شده بود.
سوق دادن آشوبگران به سوی ضدیت با مبانی پایه ای نظام (حمله به حوزه های علمیه و پایگاه های بسیج): بُعد شیعی هویت جمهوری اسلامی ایران و همچنین جنبه استکبار ستیز آن که منبعث از تفکرات انقلابی بسیج است، همواره از جمله اهداف حمله عربستان بوده اند. در نا آرامی های اخیر چندین مورد حملهبه پایگاه بسیج، حوزه علمیه، تکیه و حتی امامزاده گزارش شد؛ امری که نشان می داد اغتشاشگران به دنبال ضربه به اصل مذهب اکثریت جامعه ایران هستند. با وجود منفور بودن چنین اقداماتی، مسئولین عربستانی با اشتیاق از این طیف اقدامات حمایت به عمل آوردند.
لابی گری برای اعمال تحریم ضد ایران توسط اروپا: عربستان به دنبال آن است تا ایران را تحت فشار شدید اقتصادی بگذارد. به همین دلیل، آل سعود همراه دولت ترامپ، خواهان اصلاح یا لغو برجام و بازگرداندن تحریم است. با وقوع نا آرامی ها امکان بازگرداندن سیل تحریم ها علیه تهران به بهانه "نقض حقوق بشر" فراهم شد و اظهارات مقامات غربی و عربی نشان داد که آن ها به چنین سناریویی می اندیشند. اما با توجه به این که اصولا موضع اروپا نسبت به ایران بسیار نرم تر از امریکاست، احتمالا همراهی قاره سبز با تحریم های شدید ضد ایران چندان دلگرم کننده نخواهد بود. عربستان در تلاش است تا با لابی گری (و احتمالا تطمیع)، اروپا را برای اعمال تحریم های شدید ضد ایران این بار به بهانه حقوق بشری قانع کند.
امارات
امارات متحده عربی، متشکل از چند جزیره کوچک است که مدعی حاکمیت بر سه جزیره ایرانی نیز هست. دولت امارات، از سه منظر برای محور ریاض اهمیت فوق العاده دارد، اولا از جهت موقعیت ترانزیتی فوق العاده استراتژیک است؛ ثانیا از جهت اقتصادی امارات، از وضعیت نسبتا مناسبی برخوردار است؛ ثالثا دیدگاه به روزی نسبت به شیوه حکمرانی دارد (طبق گزارش بانک جهانی، امارات بالاترین کارآمدی اقتصادی در سطح منطقه را دارد) . امارات متحده عربی، از آن جا که نسبت به مسائل منطقه ای دیدگاه نزدیک به عربستان دارد، از ایران همان تهدیدی را احساس می کند که عربستان احساس می کند. امارات در وقوع اغتشاشات در ایران تا حد زیادی از مجرای عربستان نقش ایفا کرده ولی تا حدودی می توان اقدامات زیر را انجام داد.
کمک مالی به کمپین اغتشاشات در ایران: از آن جا که ابوظبی تحت رهبری بن زاید، تمایل وافری به تشعیف ایران از درون داشته، نمی توان گفت که در جریان اغتشاشات بدنبال ایفای نقش نبوده است. احتمال دارد با توجه به شرایط مالی مناسب امارات، احتمال دارد که ابوظبی در تامین مالی اغتشاشگران نقش ایفا کرده باشد.
بحرین
در میان دولت های حاشیه خلیج فارس، هیچ دولتی به اندازه بحرین از ناحیه ایران احساس تهدید وجودی نمی کند. آل خلیفه حکومتی را در مجمع الجزایر بحرین شکل داده که در واقع نمود عینی سرکوب اکثریت شیعه (70 تا 90%) است. با وقوع تحولات 2011، آل خلیفه شاهد بود که اکثریت مردم بحرین، که مسلما بیشتر از شیعیان هم بوده اند، علیه حکمرانان وابسته به عربستان بپا خواسته اند. چینن خیزشی، توسط منامه، نوعی خیزش فرقه گرایانه به تحریک ایران معرفی شد و با همکاری عربستان، سکوب شدید و وحشیانه آن کلید زده شد. از آن برهه به بعد، بحرین کاملا در عربستان ذوب شده و تمامی سیاست های خود را با آل سعود هماهنگ می کند. شدت عربستان زدگی در میان مسئولین آل خلیفه به حدی است که گاه حتی خواستار الحاق کشورشان به عربستان شده اند. در اغتشاشات اخیر، احتمالا حکومت بحرین اقدامات زیر را برای بر هم زدن آرامش ایران انجام داده است:
باز گذاشتن دست امریکا در فعالیت های جاسوسی علیه ایران: با توجه به این که یک پایگاه بزرگ ارتش امریکا در منطقه، در کشور بحرین وجود دارد (الفجیره)، نمی توان تصور کرد که کاخ سفید برنامه جاسوسی علیه ایران از خاک بحرین نداشته باشد. در نا آرامی های اخیر با توجه به نزدیکی پایگاه امریکا به مرزهای ایران، این احتمال وجود دارد که آل خلیفه در راستای اقدامات جاسوسی علیه ایران با واشنگتن همکاری کرده باشند.
تبادل اطلاعات با رژیم صهیونیستی: پس از اعطای قدس به رژیم صهیونیستی توسط ترامپ و در بحبوحه خشم عمومی مسلمانان ضد این تصمیم، هیئتی رسمی از بحرین برای اولین بار به سرزمین های اشغالی سفر کرد و این موضوع نشان می دهد که آل خلیفه برای نزدیک شدن به تل آویو علیه ایران تا چه حد جدیت دارد. مسلما سیستم های اطلاعاتی منامه، با توجه به این که سالیان زیادی در نزدیکی مرزهای جنوبی ایران بوده اند، اطلاعات بسیار مفیدی برای موساد خواهند داشت که با دوستی دو طرف، تبادل آن ها میسر خواهد بود.
اقلیم کردستان عراق
اربیل، پس از عقب نشینی از رکرکوک، بزرگترین شکست تاریخی خود را تجربه کرد. متعاقب این شکست، بسیاری از احزاب مخالف حزب دموکراتیک (حزب پیشرو در جدایی طلبی و وابسته به مسلک بارزانی ها)، صدای اعتراض خود را بلند کرده و خواهان کنارگیری دولت اقلیم شدند. بر همگان اثبات شده که این شکست در نتیجه همکاری بغداد و تهران، عدم همکاری اتحادیه میهنی با حزب دموکرات کردستان و وجود حشدالشعبی، بوقوع پیوست. رد پای ایران در تمامی دلایل این شکست کاملا پیداست و از همین رو، اقلیم به شدت به دنبال ضربه به جمهوری اسلامی ایران باشد. اربیل احتمالا در ناآرامی های اخیر در حوزه های زیر ایفای نقش کرده است:
در اختیار قرار دادن خاک اقلیم به موساد و سیا: اربیل، زخم خورده از شکست هایی که از ایران دریافت کرده بود، با مامورین اطلاعاتی و جاسوسی صهیونیست و امریکایی همکاری داشته است. البته همکاری اطلاعاتی اربیل با تل آویو و واشنگتن به دهه 60 باز می گردد ولی اغتشاشات اهمیت کمک اطلاعاتی اقلیم به صهیونیست ها را دو چندان خواهد کرد.
دامن زدن به فرقه گرایی کردی در داخل خاک ایران: رسانه های اقلیم تلاش داشتند تا ناآرامی ها را در منطقه کردستان ایران، نارضایتی های قومی جلوه دهند و پوشش گسترده ای از آن ارائه دادند.
تسهیل قاچاق سلاح به داخل ایران: با توجه به همجواری خاک اقلیم کردستان با ایران، امکان دارد قاچاق اسلحه و مهمات از درون خاک اقلیم به ایران، از سوی اربیل تسهیل گردد.
رژیم صهیونیستی
تل آویو، در سال 2017، با مسجل شدن پیروزی محور مقاومت در سوریه و نزدیک تر شدن نیروهای متحد ایران به مرزهای جولان اشغالی و قدرت گیری حزب الله، بیش از هر زمان دیگری از ایران در هراس است. رژیم صهیونیستی برای مقابله با ایران چنان عزم خود را جزم کرده که حتی حاضر شده با اعرابی که چند دهه پیش درگیر دو جنگ گسترده با آن ها شده بود، متحد شود و علیه ایران اقدام کند. به عبارت دیگر باید گفت، امروز، "ایران" در صدر تهدیدات رژیم صهیونیستی بنابراین هر حرکتی که به جمهوری اسلامی ایران به طور اعم و نفوذ منطقه ای اش به طور اخص ضربه بزند، مورد حمایت بی دریغ رژیم صهیونیستی خواهد بود. نتانیاهو، از اولین دولتمردانی بوده که از اغتشاشات حمایت کرده و با مصاحبه ها و توئیت های خود، از آشوب ها حمایتی بی دریغ به عمل آورده است. بنظر می رسد تل آویو برای اغتشاشات برنامه های زیر را داشته باشد:
پوشش رسانه ای گسترده از اغتشاشات: رسانه های وابسته به تل آویو، درپوشش اخبار مربوط به ناآرامی ها بسیار فعال بودند. تایمز اسرائیل، روزنامه یدیعوت آحارونوت، شبکه تلویزیونی 2 و 10 رژیم صهیونیستی و چندین رسانه دیگر از خاک فلسطین اشغالی، ضد جمهوری اسلامی ایران پروپاگاندا انجام می دادند تا اغتشاشات ادامه یابد.
راه اندازی جبهه دیپلماتیک ضد جمهوری اسلامی ایران: دولت نتانیاهو، رایزنی های گسترده ای جهت جلب توجهات دولت های دیگر به مسئله ناآرامی های ایران انجام داد. نتانیاهو خود شخصا با مسئولین اروپایی گفتگو داشت تا آن ها را قانع کند که علیه دولت جمهوری اسلامی ایران موضع بگیرد و از اغتشاشگران، حمایت به عمل آورند.
احتمالا انجام اقدامات تروریستی و ترور برخی شخصیت های حساس نظام (گزارشی در این رابطه از یکی از رسانه های امریکایی منتشر شده که نشان می دهد رژیم صهیونیستی به دنبال ترور سردار سلیمانی است): موساد، پرونده حجیمی از ترور شخصیت های اثر گذار مخالف خود دارد. شهدای هسته ای، شهید مغنیه، بدرالدین و ... از این دسته اند. با توجه به تمایل موساد به حذف فیزیکی شخصیت های کلیدی، این امکان وجود دارد که صهیونیست ها در ناآرامی های اخیر برنامه هایی برای ترور برخی از شخصیت های اثر گذار جمهوری اسلامی ایران، به ویژه فرماندهان سپاه پاسداران را در دستور کار قرار داده باشند.
تقویت رسانه های موثر در اغتشاشات: گزارشات فاش شده از سوی ندا امین، روزنامه نگار ایرانی که به تازگی به رژیم صهیونستی پناهنده شده، نشان می دهد که تل آویو به دنبال تقویت رسانه های دامن زننده به اغتشاشات اخیر بوده است. به عنوان مثال، طبق اسناد منتشره، مسئولین صهیونیست اعلام آمادگی کرده اند که به روح الله زم، رئیس آمد نیوز، بودجه لازم برای راه اندازی یک تلویزیون را بدهند.
تلاش برای اچرای مدل سوریه یا لیبی در ایران
در بررسی تاریخ منطقه، دو دولت نمود بارزی دارند که غرب، رژیم صهیونیستی و محور ریاض، چندان از وجود ان ها خرسند نبودند در نتیجه برای براندازی آن ها اقدام کردند. این دولت ها یکی دولت لیبی تحت زعامت قذافی و دیگری سوریه تحت زعامت بشار اسد بوده است. پس از جرقه اعتراضات در جهان عرب در سال 2011، غرب، محور ریاض و رژیم صهیونیستی، هر چند که سالیان متمادی چشم خود را بر روی دیکتاتوری دولت هایی همچون عربستان بسته بودند، ولی از وقوع نا آرامی و آشوب در لیبی و سوریه استقبال کردند. دلیل چنین استاندارد دو گانه ای دقیقا ترس از اقدامات این دو دولت ضد جبهه های مذکور بوده است. مشخصات حرکات های گریز از مرکز لیبی و سوریه، را در ادامه بر می شماریم.
سوریه: دمشق تحت ریاست جمهوری بشار اسد، پیش از سال 2011، کشوری نسبتا با ثبات از نظر اقتصادی و سیاسی بود که راه مستقلی را در پیش گرفته بود و پایگاه نظامی خارجی (به خصوص امریکایی) در آن وجود نداشته است. پس از 2011 و راه افتادن اعتراضات، طبق گزارش منابع محلی، سلاح های بسیاری بدست معترضان افتاد که عمدتا از عربستان و امریکا وارد شده و مخفی شده بودند. به عبارت دیگر، تحلیل داده ها در سوریه نشان می دهد که بشار اسد هرگز آنقدر منفور مردم خود نبوده که با برگزاری یک انتخابات، مجبور به کنارگیری شود و از همین روست که هرگز پیش از سال 2011، شاهد بروز ناآرامی اجتماعی و سیاسی نبود. وقوع نا آرامی ها باعث شد بی ثباتی در سوریه رواج یابد و در نتیجه این مسئله، سوریه نسبتا قوی، به یک سوریه بی ثبات و ضعیف و در معرض سقوط تبدیل شد. از سال 2011، تا 2017، بارها محور های ضد سوری تلاش کردند با دخالت نظامی به کمک تروریست ها بیایند و دولت دمشق را براندازند. این تلاش ها با دخالت ایران و روسیه به نتیجه نرسید و اکنون در سال 2017، بر همگان مسجل شده که بشار در قدرت می ماند. ولی باید توجه داشت که سوریه سال 2017 با وجود ان که هنوز بشار را در قدرت دارد، اما بسیار ضعیف تر از گذشته است. به عبارت دیگر، هر چند که محور های ضد ایرانی در سوریه به هدف اصلی خود (براندازی حکومت دمشق) دست نیافتند ولی به هر حال آن را به شدت تضعیف کردند.
لیبی: قذافی علیرغم آن که حکومتی دیکتاتوری داشت، به دلیل ساختار قبیله ای لیبی، هرگز از قدرت کناز ده نشد چراکه او عضو قبیله ای بزرگ از لیبی بود. با در گرفتن جریانات آشوب طلبانه، ارتش قذافی به مرور توانست جریان اوضاع را تا حدودی کنترل کند و کار به جایی رسید که شورشیان، در بنغازی محاصره شدند. در این زمان، غرب در سایه سکوت روسیه و چین، با بهانه "مسئولیت حمایت" به داد شورشیان رسید و ارتش لیبی را مورد هجوم قرار داد تا سلفی ها بتوانند صحنه لیبی را بی ثبات سازند. امروز بر همگان اثبات شده که لیبی که به وسیله غرب قذافی را کنار زده، دریای بی ثباتی است.
پروژه احتمالی برای ایران: محور های ضد جمهوری اسلامی ایران، تجربه تلاش برای براندازی نرم این بازیگر قدرتمند منطقه ای را داشته اند. در سال 78 و 88، با وجود تبلیغات شدید و فراهم بودن بهانه های سیاسی برای براندازی نظام، مخالفان موفق نشدند به هدف خود برسند. این تجربه ها درس دیگری هم برای محور های ضد ایرانی داشت و آن این که تمرکز بر شهرهای بزرگی همچون تهران برای براندازی نظام بی نتیجه خواهد ماند. همچنین می توان احتمال داد که دولت های ضد ایران پس از مشاهده حضور پر شمار مردم در 9 دی به این جمع بندی رسیده باشند که براندازی نرم حکومت اساسا تا میان مدت (حد اقل تا روی کار آمدن نسل بعد) ممکن نیست. بنابراین، برای مقابله با "مشکل اعظم در منطقه"، محور ضد ایرانی، احتمالا پروژه ای سوری و لیبی مانند را در پی گرفته است. این برنامه شامل موارد زیر می شود.
اولویت قائل شدن برای آشوب و نا امنی در کوتاه مدت: اقدامات آشوب طلبان نشان از این دارد که آن ها چندانبه دنبال جذب بدنه مردم نیستند. به رغم آن که توهین به مقدسات باعث خروش مردم در 9 دی شد و فتنه 88 را خاموش کرد، در این سری از نا آرامی ها شاهد بوده ایم که به مقدسات به راحتی توهین می شود ( آتش زدن حسینیه ها و مساجد). این امر نشان می دهد که هدف اصلی آشوب است نه براندازی نرم نظام.
پخش سلاح و نیروهای آموزش دیده: به منظور ادامه دادن آشوب ها، احتمالا به ماموران آموزش دیده توسط دولت های خارجی، سلاح داده شده تا آشوب بهتر عملی شود. همچنین نیروهای آموزش دیده میان معترضان به وضع اقتصادی نفوذ می کنند تا مسیر مطالبات را از اقتصادی به سیاسی تغییر دهند.
کلید زدن اعتراضات با تمرکز بر شهرهای کوچک نه بزرگ: اگر اعتراضات در شهرهای کوچک باشد، مبارزه با آن، باعث تمرکز زدایی از توان امنیتی کشور می شود و این امر به استمرار نا آرامی ها کمک می کند. مشابه این مورد در لیبی و سوریه بود. در لیبی نا آرامی از بنغازی شروع شد و در سوریه از درعا.
نشان دادن ایران به عنوان یک حکومت
سرکوبگر و برجسته سازی بحث حقوق بشر دوستانه و مسئولیت حمایت: با توجه به این که آشوبگران حرکت های ضد امنیتی را انجام می
دهند می توان انتظار داشت که درگیری های مسلحانه افزایش یابد و در نتیجه آن، تعداد
کشته ها بالا خواهد رفت. با بالا رفتن تعداد کشته ها، جمهوری اسلامی ایران همانند
دولت قذافی و بشار اسد، دولتی سرکوبگر معرفی می شود و رفتار دیپلماتیک اروپا هم به
همان تناسب با آن تغییر می کند. در نتیجه این "سرکوبگر" جلوه دادن
ایران، دولت های غربی، جمهوری اسلامی را ناقض حقوق بشر دوستانه معرفی می کنند و با
برجسته کردن بحث "مسئولیت حمایت"، وارد بحث مداخله نظامی جهت حفظ جان
شهروندان ایرانی را پیش می کشند.
مداخله نظامی برای براندازی جمهوری اسلامی ایران (گام احتمالی): اگر روسیه و چین تحت فشار غرب، همانند لیبی، با مداخله به بهانه مسئولیت حمایت همراهی کنند، به دلیل مشغولیت ایران با آشوب های داخلی، امریکا، عربستان و رژیم صهیونیستی حمله ای را علیه ایران آغاز می کنند تا برای همیشه از اولویت تهدیدهای خود رهایی یابند.
در انداختن جنگ داخلی در ایران (احتمالی): محور ضد ایرانی در نظر دارد که اگر نتوانست ایران را به لیبی تبدیل کند، لا اقل آن را به سوریه تبدیل کند. در نتیجه اگر قرار نیست که جمهوری اسلامی بر افتد، حداقل باید با ایجاد بی ثباتی و جنگ داخلی، ضعیف شود.
به طور کلی باید گفت، سیاست های اعلامی محور های ضد ایرانی در کنار اقدامات آشوب طلبان (احتمالا اجیر شده) نشان از این دارد که برنامه مورد نظر آن ها، تبدیل کردن ایران به سوریه و در حالت مطلوب، لیبی است. این هدف از طریق ایجاد جنگی داخلی در چهار گوشه ایران پیگیری خواهد شد و احتمالا، طی روزهای آتی شاهد ادامه یافتن نا آرامی ها، افزایش درگیری های مسلحانه و برجسته شدن بحث مسئولیت حمایت در خصوص ایران خواهیم بود. اگر این هدف بدست بیاید، محور ریاض، واشنگتن و رژیم صهیونیستی، پشته بشار اسد، حزب الله، حشدالشعبی و انصارلله (به زعم عربستان) ضربه خواهد خورد و تهدید امنیتی این بازیگران برای سالیان دراز رفع خواهد شد.