تاکید پزشکیان بر ضرورت رفع اشکالات امنیتی آشکار شده در جنگ ۱۲ روزه اعلام آمار دقیق شهدا و مجروحان جنگ ۱۲ روزه از سوی سخنگوی دولت سرلشکر حاتمی، فرمانده کل ارتش: نقشه‌های شوم دشمن با خون پاک شهدا خنثی شد/ دشمنان شکست بزرگی خوردند رهبر انقلاب در دیدار مسئولان عالی قوه قضائیه: یقه جنایتکار نباید رها شود / مسئولان باید با قوت و روحیه کامل به کار خود ادامه دهند بیانیه مجلس: باید برای مذاکره پیش شرط گذاشت آخرین قیمت‌ها در بازار تجاری/ دلار توافقی کاهش یافت اعلام وصول طرح مقابله با نفوذ سرویس‌های اطلاعاتی و نهاد‌های بیگانه دیدار وزیر دفاع با خانواده سپهبد شهید محمد باقری آخرین ساعات زندگی سردار حاجی زاده پیش از شهادت چگونه گذشت؟ ادارات این استان فردا چهارشنبه دورکار شدند جزئیات گزارش وزیر کشور درباره جنگ اخیر: ناامنی داخلی نداشتیم معاون هماهنگ‌کننده عقیدتی سیاسی ارتش: مساله دشمنان فقط ایران نیست مساله آنها سلطه بر جهان اسلام است سه تن از فقهای شورای نگهبان توسط رهبر انقلاب ابقا شدند سخنگوی دولت: دولت با آزادی اینترنت موافق است، اما اگر برای مثال خبرنگار نیاز به اینترنت آزادتری دارد باید به او داد پزشکیان: آنچه در جنگ ۱۲ روزه بدست آوریم ارزشمندتر از چیزی بود که از دست دادیم

«خبرنگار جنگی» نمی میرد

خبر قرار یافتن مریم کاظم زاده در میان شهیدان ، همسر شهیدش اصغر وصالی و گروه دستمال سرخ ها، من را بر آن داشت تا در رثای آن بی قرار انقلابی و ولایت مدار، اندکی را بیان کنم.
تاریخ انتشار: ۲۳:۰۵ - ۰۷ خرداد ۱۴۰۱ - 2022 May 28
کد خبر: ۱۳۵۸۰۳

به گزارش راهبرد معاصر مجتبی شاکری، دبیرکل جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی: خبر قرار یافتن مریم کاظم زاده در میان شهیدان ، همسر شهیدش اصغر وصالی و گروه دستمال سرخ ها، من را بر آن داشت تا در رثای آن بی قرار انقلابی و ولایت مدار، اندکی را بیان کنم. دهه 70 ، حلقه نقد دفتر ادبیات ایثار بنیاد جانبازان، در جمع خواهران و برادران، میزبان اثر «خبرنگار جنگی» به روایت سرکار خانم مریم کاظم زاده شدیم.

 

مریم کاظم زاده را پیش از این نامش را در بین گروه انگشت شمار خواهران امدادگر و پزشک در بیمارستان ولی عصر(عج) پاگان ابوذر سر پل ذهاب و البته به عنوان خبرنگار از شیردلی و شجاعتش برای حضور در خط مقدم و قرارگاه جنگی شنیده بودم . در تماسی که برای دعوتش در جلسه با او گرفتم فهمیدم ایشان خواهرزاده آیت الله حائری شیرازی است و سال 55 به اصرار خانواده برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و در کنار درس و کلاس‌های آموزشی عکاسی هم آموخت. آشنایی او با خانم مرضیه حدیدچی (دباغ) شرایطی را فراهم کرد تا در مبارزه سیاسی مصمم‌تر شود. حتی شرایط دیدار با امام خمینی (ره) در فرانسه نیز برایش فراهم شد و در آن دیدار از امام(ره) پرسیده بود: یک دخترمسلمان می‌تواند خبرنگار شود؟ که امام در پاسخ گفته بودند: «اصل رشته اشکال ندارد، مگر اینکه حجاب رعایت نشود». این پاسخ یعنی انتخاب راه. می گفت:«وقتی از خود امام(ره) عکس می‌گرفتم، احساس کردم این رسالت من است. به انگلیس که برگشتم، آرام و قرار نداشتم. سرگشته آن دیدار و آن معنویت و آن روحانیت شده بودم.»

 

مریم کاظم زاده با «خبرنگار جنگی» ، «عکاسان جنگ» ، «تا شهادت» و دلنوشته ها و عکس هایی که از خود به یادگار گذاشته است، ثابت خواهد کرد که پرچم شخصیت و آرمان های وی برای پیمودن افق های روشن پیش رو همواره در اهتزاز خواهد ماند. 

 

ابعاد شخصیتی و وجودی بانویی چون مریم کاظم زاده به عنوان معلم ، انقلابی ، خبرنگار و مادر خانواده از قلم چون منی قابل توصیف نیست. زیباتر آن دیدم پرده ای از شخصیت او را از آنچه خودش بیان کرده با شما به اشتراک بگذارم:

 

در درمانگاه سرپل‌ذهاب یک اتاق داشتیم. یک اتاق دراز و تاریک کنار سالن درمانگاه. به غیر از دری که حایلش یک پتو بود، هیچ روزنه‌ی دیگری به بیرون نداشت. تنها منبع نور اتاق یک مهتابی بود که با ژنراتور برق روشن می‌شد. شب‌ها اگر کسی می‌خواست شب‌زنده‌داری کند باید برای خودش فانوس می‌آورد. در صحبت‌هایمان «خوابگاه خواهران» می‌خواندیمش اما فقط خوابگاه نبود. پناهگاه گذشته‌هامان و امیدگاه آینده‌مان بود. در آن اتاق دختران دانشجو می‌شدیم و بحث می‌کردیم. زنان عاشق می‌شدیم و از دردهایمان حرف می‌زدیم. مادرهای دلسوز می‌شدیم و همدیگر را دلداری می‌دادیم. عکس شهیدهایمان را در سفره می‌گذاشتیم بدون این که از قضاوتی بترسیم. فشنگ و نارنجک را چون بخشی از وجودمان پذیرفته بودیم و به امید فردای صلح شعر می‌خواندیم. بیرون آن اتاقِ تاریک به جنگ با واقعیت می‌رفتیم و شب‌ها به پناهگاه باورهایمان بازمی‌گشتیم.

 

هفت سین‌مان همان سفره‌ی غذایمان بود. جایی نبود که سفره ثابت پهن کنیم و بگذاریمش و برویم. هرشب کنار غذایمان از سر ذوق چیزهایی به سفره اضافه می‌کردیم. نزدیک عید که می شد، سبزه سبز می کردیم. شیرینی‌مان هم همیشه خرما بود. گاهی هم که از کمک‌های پشت جبهه نان برنجی بهمان می‌رسید، سفره‌مان رنگی‌تر می‌شد. پای ثابت سفره‌هایمان پوسترهای شهدا بود، هر هفته مهمان سفره‌هایمان تازه می‌شد. هرشب بعد از غذا فال حافظ می‌گرفتیم. نمی‌دانم چرا اما همه‌مان از صمیم قلب اعتقاد داشتیم حافظ جوابمان را می‌دهد.

 

امروز به یاد آن سفره و آن جمع و آن نوروزها دیوان گشود:

 

شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش / که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

ارسال نظر
آخرین اخبار