به گزارش «راهبرد معاصر»؛ در روزهای گذشته سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه در سخنرانی خود در دانشگاه روسی-تاجیک «اسلاونیک» گفت: امروز شاهد تلاشهای هدفمند غرب برای نفوذ به آسیای مرکزی با روشهای مختلف از جمله راههای بشردوستانه و نظامی هستیم.
وی از شرکای آسیای مرکزی درخواست کرد نگاهی منتقدانه بر طرحهای همکاری تحمیل شده به وسیله غرب در زمینه نظامی و برنامههای آموزشی مجریان قانون داشته باشند و عنوان کرد: برنامههای حمایتی توسعهای که به وسیله مهندسان ژئوپلیتیک غربی ترویج میشود، «ابزار کنترل و تغییر شکل چشمانداز سیاسی و اقتصادی» آسیای مرکزی در راستای مطابقت با استانداردهای آنهاست.
آسیای مرکزی منطقهای خشک و استپی است که کشورهای آن با محدودیت منابع آبی مواجه هستند. برخی کشورها که اندک منابع آبی دارند، از منابع فسیلی انرژی بیبهره هستند و تهاتر آب و انرژی یکی از موارد اختلاف دیرپا و حدودا 30 ساله کشورهای منطقه است. تذکر لاوروف دایر بر همین معضل است که میتواند پای آمریکا را به منطقه باز کند.
بحران آب طاقتفرساست که قریب به یقین در آینده نزدیک دامن منطقه را خواهد گرفت. علاوه بر این، بی ثباتی ساختاری موجود در نظام های حکومتی آسیای مرکزی دورنمای بحران را بسیار شدیدتر میکند.
آسیای مرکزی به دلیل مجاورت و حصر میان جغرافیای سه قدرت نوظهور منتقد نظام تکقطبی به رهبری آمریکا، یعنی چین، روسیه و ایران از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مورد توجه آمریکا بوده و هست
آسیای مرکزی را باید مبدأ، ملجأ و پایگاه تروریسم تکفیری در دنیا دانست. دره فرغانه و تاریخی که بر آن گذشته است، میتواند سند متقنی برای اثبات این مدعا باشد. ترکیب بحرانها و تنشهای آبی و زمینه تروریسمخیزی منطقه، همسایگان را به ناچار وادار به تأمل جدی در این زمینه میکند. بیشتر دولتهای استقلالیافته از اتحاد جماهیر شوروی نیز سست و دارای روابط پیدا و پنهان با غرب هستند که این موضوع میتواند ابعاد ویژه و مهمی به تنش بیان شده بدهد.
موضوع مهم دیگری که وجه مهمی از سخنان وزیر امور خارجه روسیه را تشکیل میداد، تحرکات نظامی آمریکا در آسیای مرکزی است. منطقه آسیای مرکزی به دلیل مجاورت و حصر میان جغرافیای سه قدرت نوظهور منتقد نظام تکقطبی به رهبری آمریکا، یعنی چین، روسیه و ایران از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مورد توجه آمریکا بوده و هست.
این منطقه البته یک بار زمین بازی بزرگ میان قدرتهای وقت یعنی انگلیس که در هند حضور داشت و روسیه تزاری بود. در آن برهه زمانی، انگلیس برای داشتن حد فاصل با روسیه تزاری، به جغرافیای افغانستان امروزی اصالت داد، وگرنه این جغرافیا تقریباً هیچ ویژگی خاصی برای ایجاد دولت-ملت مستقل نداشته است و ندارد.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، آمریکا تلاش کرد با حضور در این جغرافیا همان نقش و بازی را به شکل دیگری از افغانستان بگیرد. آمریکاییها با حضور 20 ساله در افغانستان به دنبال کنترل تروریسم و نجات جهان نبودند، بلکه تنها دنبال حضور در جغرافیایی بودند که در مجاورت چین، روسیه و ایران باشد. بسیار سادهلوحانه خواهد بود تصور کنیم آمریکا میلیاردها دلار هزینه را در افغانستان رها کرد و از منطقه خارج شد.
حضور طالبان در جغرافیای افغانستان از چند جهت برای آمریکا مفید است. طالبان جمعیتی از مردم بومی افغانستان هستند که خارجی نیستند، بنابراین مبارزه مسلحانه همسایگان علیه طالبان توجیه بینالمللی ندارد. همچنین با گروگانگیری اموال مردم افغانستان به وسیله آمریکا، مدیریت مردم ستمدیده افغانستان در اختیار گروهکی قرار گرفت که تا پیش از تسلط بر کل افغانستان 40 میلیون نفری پیش تر تنها بر 40 هزار نفر مدیریت میکرد و نبود پول و منابع مالی از سویی و مطالبات مردمی از سوی دیگر میتواند طالبان را به جان همسایگان بیندازد.
داعش شاخه خراسان که امروز پایگاه گستردهای در شمال افغانستان دارد، میتواند مزاحمی برای طرحهای توسعهای و ترانزیتی فرامنطقهای باشد و منافع چین، ایران و روسیه را تهدید کند
خروج هدفمند و غیرمسئولانه آمریکا از افغانستان فارغ از اهداف و اثرات ثانویه، اثرات وضعی اولیه میتوانست داشته باشد. مذاکرات با طالبان پیش از خروج، نوع خروج و گروگانگیری اموال مردم افغانستان بیانگر این بود که آمریکا بنا داشت با خروج خود، فقدان حکومت مقتدر مرکزی در افغانستان ایجاد تا هرج و مرج ناشی از این موضوع سرریز کند و دامن همسایگان را بگیرد. البته موج گسترده مهاجران و ناامنی و درگیریهای پراکنده مرزی مؤیدی بر این ادعا میتواند باشد.
در آینده نزدیک طالبان به دلیل پذیرفته نشدن از سوی همسایگان و بحرانهای عدیده اجتماعی، معضلات در حوزه انرژی و مدیریت نکردن آب، خطر بالقوه برای همسایگان است که احتمالاً به دلیل ریشه تکفیری بودن طالبان، باید منتظر اقدامات حتی نظامی از سوی جریان های همسو با تفکرات افراطی این گروه باشیم.
داعش شاخه خراسان که امروز پایگاه گستردهای در شمال افغانستان دارد، میتواند مزاحمی برای طرحهای توسعهای و ترانزیتی فرامنطقهای باشد و منافع چین، ایران و روسیه را تهدید کند که این تهدید بسیار جدی است. اینکه گروههای تکفیری را همچنان ابزار دست غرب در منطقه آسیای مرکزی بدانیم، شاید چراغ راهی باشد بدانیم همچنان با تهدید زنده و جدی در منطقه مواجهیم که با وجود برخی ادعاهایشان، در پشت پرده ابزار دست بازیگری هستند که در رقابت هژمونیک با قدرتهای نوظهوری همچون چین، روسیه و ایران است.
آمریکا در کنترل پیشرفت این قدرتهای نوظهور به وسیله مسیرهای مختلف ناکام بوده و طبق نظریه ثبات هژمونیک در علم روابط بینالملل که به دوران گذار نظم بینالمللی اشاره دارد، هژمون در حال افول برای از دست ندادن جایگاهش در برابر هژمون در حال خیزش، دست به هر اقدامی میزند.
طبق همان نظریات، آخرین مرحله اقدامات هژمون در حال افول «جنگ بزرگ» یا «جنگ هژمونیک» است. معتقدم برخلاف همه چرخههای هژمونیک قبلی دنیا، با «چرخه گذار هژمونیک هیبریدی» مواجهیم که قدرتهای نوظهور در آن با مجموعهای از ابزارهای نرم و سخت رقابت و رویارویی میکنند.