انقلاب ،
مردم، مردم و انقلاب، مسئولین مستضعفین، حکومت مستضعفین و... ؛ اینها عبارتی در
توصیف روابط حاکم بر مردم و مسئولین بود که در ابتدای پیروزی انقلاب به کلیدواژه
های اصلی مبدل شد.
دیدن و رو در رو صحبت کردن با مسئولین مسئله ای ساده و عادی
جلوه می کرد و هر روز مردم، مسئولین را شبیه خود و دوشادوش خود میدیدند. مسئولین
نیز با ساده زیستی و کمال تواضع در آغوش مردم زندگی میکردند تا ترورهای منافقین و
جنگ مسلحانه آن ها آغاز شد و اولین زمزمه ها برای جدا شدن مردم از مسئولین به وجود
آمد.
مسئله ی حفاظت از جانِ شخصیتهای کشور از اینجا بود که جدی شد.. در نتیجه ی این وضعیت، تیمهای حفاظت چندگانه برای مسئولین به وجود آمد. اما پس از فروکش کردن ناامنی ها در جامعه، مسئولین همچنان در تیم حفاظت بعضا چندلایه و به شکل ایزوله دور از مردم و جامعه بر مسند کار حضور دارند که البته آفت های بسیاری در سطوح اجتماعی و باورهای مردم دارد. حس دور شدن مسئولین از ساحت زندگی مردم در کنار ناکارآمدی آن ها زمینه بی اعتمادی افکارعمومی به سیستم های اجرایی را فراهم می کند.
حفاظت از جان مسئولین
به طور کلی میتوان فرمولهایی برای میزان مردمی بودن اشخاص تعیین کرد؛ فاکتور اول، فاکتور سیاستهای حفاظت از جان مسئولین است. حفاظت سخت افزاری از جان مسئولین از دیرباز در همه ی کشورها رواج داشته. صف ماشینهای ضدگلوله، بدل، موتورسواران پیشرو، حفاظت هوایی با هلیکوپتر، تیمهای محافظت و... نمونه هایی از حفاظت از جان مسئولین به صورت سخت افزاری در دنیا است. بدیهی است که هر چه حفاظت لجستیکی و سخت افزاری پیچیده تر باشد، دسترسی به مردم سخت تر خواهد شد؛ پس مردمی بودن دولتها با گستردگی حفاظت لجستیکی آنها رابطه معکوس دارد و هر چه تیم حفاظت گستردهتر باشد، رابطه کمتر است. برای نمونه در ایران نسبت به اینکه کدام مسئول و کدام سازمان احساس خطر بیشتری میکرد، افراد محافظ و شیوه های محافظین نیز بیشتر می شد.
دوری مسئولین از مردم و تنگ شدن دریچه های آزادی بیان
فاکتور دوم، شفافیت و فاکتور آزادی بیان است. هر چه دولتها خود را از مردم بدانند، راحتتر مشکلات و مسائل را با مردم بازگو میکنند و مردم را مستقیماً در کارها و تصمیمات دخالت میدهند. آنها در این وضعیت خود اقدام به تأسیس پایگاههای اطلاع رسانی مختلف میکنند، از طرفی نامه ها و گزارشات مردمی را با دقت پیگیری میکنند، اما هرچه این ارتباط کمتر باشد، دولتهای غیر مردمی سعی بر عدم شفافیت و کنترل و ایجاد محدودیت حداکثری برای رسانه ها دارند.
نسبت دولت های پس از جنگ تحمیلی با مردم
در دولت بعد از جنگ تحمیلی شاهد اوج محدودیت رسانه ای بودیم. مسئولین خود را پاسخگو به مردم نمیدیدند و تقریباً در هیچ ارگانی سیستم پاسخگویی به مردم وجود نداشت و ارتباط ریاست جمهوری و دولت با مردم نزیک به صفر شد و دولت اجازه گسترش مطبوعات را نداد. رویکرد حفاظتی دولتهای سوم و چهارم بسیار امنیتی و لجستیکی بود. تیم حفاظتی آقای هاشمی از حیث سخت افزاری و نرم افزاری مبدع به حساب می آمد. شخصیت های کشوری تا آن روز چندان با این نوع حفاظت آشنا نبودند اما تیم حفاظت دولت سازندگی پایه گذار این حرکت بود، هر چند در برخی مواقع نیز چندان احتیاج نبود. از سوی دیگر، راهبردهای توسعه ای دولت سازندگی و توجه ویژه به مدیران و وزرا زمینه را برای دوری هرچه بیشتر مسئولین از بدنه جامعه فراهم کرد.
تلورانس رفتاری دولت ششم و هفتم
در دوره های بعد از دولت سازندگی در
ابتدا اوضاع کمی فرق کرد. رئیس دولت اصلاحات با شعار آزادی و خصوصاً آزادی بیان وارد
عرصه شد و در طی مدت کمی دهها روزنامه جدید بر روی دکه آمد.
شخص رئیس جمهور وقت
ابایی از حضور در اجتماعات نداشت و با سخنوری مردم را به خود جذب میکرد،
خبرنگارها از آزادی عمل بیشتری برخوردار بودند و رئیس دولت اصلاحات دائماً مردم را
در جریان مشکلات و مسائل کابینه اش قرار میداد. نگاه به حفاظت نیز در این دولت
فرق کرد. دولت علاقه ای به استفاده از امکانات حفاظت دولت قبل نداشت، اما مشکل اصلی دولت در غیر واقعی بودن و غیر مردمی
بودنِ آزادی رسانه ها بود.
در حقیقت
رسانه های جدید را حزب متبوع رئیس جمهور وقت ایجاد کرده بودند و زنجیره ی
روزنامه های روی پیشخوان ها جز پروپاگاندای دولت هیچ نبودند. رسانه ها با شعارهایی
نظیر دانستن حق مردم و... به روی پیشخوان ها می آمدند اما کم کم به جای پرداختن به
مشکلات مردم به ضدیت با دین و عقاید مردم پرداختند.
در حقیقت
رسانه ها به جای همراهی و همدردی و همدلی با مردم به جنگ با عقاید آنها رفتند و
البته همین رسانه های حزبی پاشنه آشیل دولت خیلی زود به پاشنه آشیل دولت بدل شدند. اعتراضات مردمی علیه
دولت و رسانه های حامی او روز به روز بیشتر و از طرفی زوایای خیانت و مسائل
رسانه ها روز به روز مشخص تر میشد که قوه قضاییه را وادار به برخورد قضایی
می کرد.
رفته رفته دولت از ژست مردم گرایی دست کشید، به تئوری ها و امکانات امنیتی و حفاظتی دولت قبل بازگشت و تمام و کمال از میراث دولت قبل استفاده کرد. همچنین رسانه های آزاد به حدی جلو رفت که دیگر از کنترل دولت خارج شد و شکاف عظیمی بین دولت و جریان حامی او رخ داد.
دولت های نهم و دهم، پایین بودن سطح نقدپذیری به موازات مردم داری
در دولتهای نهم و دهم کاملاً ماجرا
فرق کرد. احمدی نژاد و دولت متبوعش شخصاً خود را مردمی، نوکر و خادم مردم معرفی
می کردند و بر این موضوع همت و تلاش تام داشتند. آنها از هیچ فرصتی برای ارتباط رو
در رو با مردم مضایقه نمیکردند. همه وزرا و شخص او به سیاق روزهای شهرداری اش،
روزهایی را صرفاً به گرفتن نامه های عمومی و گفتگوی حضوری با مردم اختصاص دادند.
در آن زمان به مانند دوره های پیش قرق کردن خیابان، عبور و مرور از خط ویژه،
استفاده از چند خودرو بدل و تیمهای موتورسواران پیشرو و... رواج نداشت.
او در
همان ابتدا تمامی تیم حفاظت موتورسوار را حذف کرد و به گفته تیم حفاظت شخص
احمدی نژاد و اعضای دولتش، آنها هرگز به صحبتها و توصیه های تیم حفاظت در عدم
ارتباط گیری با مردم گوش نمیکردند. در آن سالها تیم حفاظت برای اولین بار به جای
استفاده از روشهای حفاظتی سخت افزاری به روشهای حفاظتی نرم افزاری روی آورد و
حفاظت را در کنترل جریان اطلاعات، و پیشگیری از حوادث قبل از وقوع آن متمرکز کرد.
به زعم تیمهای حفاظت دولتهای نهم و دهم، این دوره سخت ترین و دشوارترین دوره
مسئولیتشان بوده است.
از طرفی احمدی نژاد در دوره ای بر سر کار آمد که توقع آزادی مطبوعات به وضوح در بین مردم بالا رفته بود و البته دولت هم با روال پیشرفت آزادی مطبوعات مشکلی نداشت و پیشرفت آن در دولت نهم و دهم ادامه داشت. با رواج اینترنت و بسترهای آنلاین صحنه رسانه ای کشور عوض شد و دولت، هم در فراهم آوری بستر و هم در گسترش ارتباطی مردم با دولت، پیشرو بود.
اما متأسفانه دولت نهم و دهم، مردم را صرفاً در مستضعفین و غیر متخصصین جامعه تعریف میکرد.گرچه در ابتدای دولت سیستم هایی نظیر مشاوران جوان ایجاد شدند اما عملاً بعد از مدتی، فعالیت و توجه به آنان کمتر شد،
عملاً دولت توجهی به خواسته های نخبگان جامعه نداشت و به دلیل پایین بودن سطح تحمل
انتقاد، بعضاً شرایطی برای محدود کردن نخبگان و تحصیلکردگان جامعه فراهم کرد.
از این رو هرچند دولت نهم و دهم توانست نمونه عینی جدیدی در ارتباط رودررو با مستضعفین با حفظ مسائل امنیتی به ارمغان آورد، اما در ارتباط گیری با نخبگان و تحصیلکردگان و البته متمولین و سرمایه گذاران جامعه نه تنها موفقیتی کسب نکرد که دچار شکست های پی در پی در این ارتباط شد. دولت هرگز نتوانست ارتباط درستی با منتقدین خود که بیشتر تحصیلکردگان جامعه بودند به وجود بیاورد.
دولت یازدهم دوازدهم و بازگشت به عقب!
در دولت یازدهم و دوازدهم اوضاع کمی متفاوت شد و نوعی بازگشت به عقب محقق شد. روحانی مانند احمدی نژاد خود را خادم مردم معرفی نکرد و ادعایی در زمینهی ارتباط با مردم نداشت. او از همان ابتدا دولت خود را دولت ژنرالها معرفی کرد و علناً گفت که مردم نوکر نمیخواهند؛ مدیر میخواهند. دولت روحانی را میتوان امنیتی ترین کابینه تاریخ انقلاب اسلامی نامید. اخبار کابینه و مسائل و مشکلات علناً مخفی میشود و دولت رسماً از مخفی بودن بسیاری از توافقات و تصمیمات حتی در حوزه بین الملل سخن به میان می آورد.
دولت روحانی در شکایت از رسانه ها سرآمد دولت های پس از انقلاب است و دستورات فراوانی از عدم نشر و پیگیری خبرهای خاص، موجود است. با توجه به ساختار امنیتی همه ی این دستورات معمولاً به راحتی برچسب امنیت ملی نیز میگیرند؛ برای نمونه در پرداخت به موضوع محکومیت بین المللی ایران در پرونده کرسنت و یا در عدم نقد برجام، دولت همه ی همّ و غم خود را متوجه عدم شفافیت رسانه ای کرد.
جمع بندی:
تجربه نشان داده هر دولتی که بر سر کار آمده به نوبه خود در ارتباط گیری با کل جامعه ضعف های منحصر به خویش را داشته است. این عدم ارتباط با بدنه جامعه خود عاملی بر حس دور شدن مسئولین از مردم در بین افکارعمومی می شود. همین عاملی ست برای جرقه احساس بی عدالتی در جامعه که به وسیله عوامل دیگر در بین افکار عمومی ضریب می خورد. تجربه دولت های پس از دفاع مقدس برآیندی از ناکامی در جلب اعتماد مردم است، برآیندی که خود نشانگر بسیاری از عوامل دیگر از جمله فاصله گرفتن مردم از سیستم های اجرایی و از خود ندانستن روسای جمهور و دولت ها می شود که هم در کاهش امنیت ملی نقش پررنگی دارد و هم باورپذیری صَرف فعل "خدمت" از سوی دولتی ها را برای مردم سخت و غیرقابل هضم می کند.