پسر ۱۷ ساله چطور جان چند نفر را نجات داد-راهبرد معاصر
تمجید رئیس فیفا از حضور پرشمار زنان در دیدار سپاهان - پرسپولیس گاردین: نوشیدن و سرو مشروبات الکلی در جام جهانی ۲۰۳۴ عربستان ممنوع خواهد بود آخرین رده‌بندی فیفا در سال ۲۰۲۴/ ایران هجدهم دنیا و دوم آسیا ثبت نام بیش از ۴۴۰ هزار نفر در کنکور | اول دی؛ آخرین مهلت نام‌نویسی تداوم سیر صعودی نرخ بهره بین بانکی + جدول هشدار سازمان هواشناسی در مورد تشدید فعالیت سامانه بارشی در کشور دستور شناسایی مشترکانی که از ماینر استفاه می‌کنند صادر شد نماینده مجلس: حتی فقیرترین کشور‌های آفریقایی هم این حد از کاهش ارزش پول را ندارند مصر رئیس گروه دی۸ شد سخنگوی وزارت خارجه: حملات اسرائیل منجر به تخریب زیرساخت‌های غیرنظامی یمن شد وزرای کار و دادگستری وارد شیراز شدند طلای جهانی به زمین خورد!  متهمان ناآرامی در بیمارستان شهید جلیل یاسوج دستگیر شدند واکنش انصارالله به حمله هوایی اسراییل: به هر تجاوزی پاسخ می‌دهیم/ حمایت از غزه ادامه دارد حمله هوایی گسترده رژیم اسرائیل به صنعاء و الحدیده یمن + جزییات

پسر ۱۷ ساله چطور جان چند نفر را نجات داد

«بعد از آنکه دیسک کمر گرفتم، پسرم وجود سن کمی داشت مدرسه نرفت و به جایش کار کرد و نان آور خانه بود؛ اما یک حادثه او را از ما گرفت و من و مادرش هم تصمیم گرفتیم اعضای بدن او را اهدا کنیم.» این حرفای پدرِ پسری ۱۷ ساله است که چند روز قبل دچار مرگ مغزی شد.
تاریخ انتشار: ۲۱:۴۹ - ۰۸ اسفند ۱۴۰۲ - 2024 February 27
کد خبر: ۲۳۰۲۸۳

به گزارش راهبرد معاصر؛ «بعد از آنکه دیسک کمر گرفتم، پسرم وجود سن کمی داشت مدرسه نرفت و به جایش کار کرد و نان آور خانه بود؛ اما یک حادثه او را از ما گرفت و من و مادرش هم تصمیم گرفتیم اعضای بدن او را اهدا کنیم.» این حرفای پدرِ پسری ۱۷ ساله است که چند روز قبل در یک سانحه رانندگی دچار مرگ مغزی شد و پدر و مادرش برای نجات بیماران نیازمند اعضای بدن او را اهدا کردند.

قهرمان گزارش ما که اسماعیل پرویزی نام داشت، ۱۷ ساله و اهل شهرستان رازوجرگلان واقع در استان خراسان شمالی بود. او همراه پدر و مادرش و برادر کوچکترش از مدتی قبل برای کار و ادامه زندگی به ایوانکی در شرق تهران مهاجرت کردند. او تا کلاس هشتم درس خواند، اما وقتی پدرش که کارگر بود دچار دیسک کمر شد و دیگر نمی‌توانست مثل سابق کار کند، دیگ غیرتش به جوش آمد و با رها کردن درس و مدرسه سرکار رفت تا از آن به بعد نان آور خانه او باشد.

او کارگر یکی از کارخانه‌ها شده بود و هر روز صبح خیلی زود سرکار می‌رفت و تا دیروقت کار می‌کرد. دلخوشی‌اش این بود اگر مدرسه نمی‌رود و در اوقات فراغتش مثل بقیه بچه‌ها بازی نمی‌کند، اما نان آور خانه شده و زندگی خانواده‌اش با دسترنچ او اداره می‌شود.

خبر بد
زندگی سخت، اما با عزت این خانواده ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل حادثه تلخی اتفاق افتاد. جواد پرویزی، پدر اسماعیل درباره این حادثه به همشهری می‌گوید: من برای شرکت در مراسم ترحیم یکی از اقوام به بجنورد رفته بودم که تماس گرفتند و گفتند اسماعیل دچار حادثه شده است. آنطور که می‌گفتند خودرویی با پسرم تصادف کرده و او وضعیت سختی داشت. همان موقع بود که با شنیدن این خبر سوار ماشین شدم و به ایوانکی آمدم. پسرم همیشه با سرویس به سر کار می‌رفت و برمی‌گشت، اما نمی‌دانم آن روز چرا او با موتورسیکلت سرکار رفته بود. در راه برگشت یک ماشین با او تصادف کرده بود. وقتی در بیمارستان بالای سر پسرم رفتم فهیمدم که در این تصادف پا و لگن اسماعیل شکسته، اما آسیب مهم‌تر به سرش وارد شده بود. طوری که پزشکان گفتند او وضعیت خوبی ندارد و باید برایش دعا کنیم.

مرگ مغزی
پدر داغدار اسماعیل در ادامه می‌گوید: ما روز‌ها و شب‌های سختی را در بیمارستان بالای سر اسماعیل گذراندیم. با اینکه وضعیت وخیم او را می‌دیدیم؛ اما امید داشتیم که او به زندگی برگردد. هرچه باشد او با سن کمی که داشت خانواده ما را اداره می‌کرد. او ادامه می‌دهد: او حدود ۱۱ روز در بیمارستان بستری بود و کادر پزشکی همه تلاش شان را برای نجات پسرم انجام دادند؛ اما فایده‌ای نداشت و در نهایت گفتند او دچار مرگ مغزی شده و به زندگی برنمی‌گردد و بهتر است که اعضای بدنش را به بیماران نیازمند اهدا کنیم.

با وجود اینکه پدر و مادر اسماعیل به این باور رسیده بودند که پسرشان دیگر به زندگی برنمی‌گردد، اما اهدای اعضای بدن او برای‌شان سخت بود. پدرش در این باره می‌گوید: چنین کاری در خانواده ما سابقه نداشت و تا به حال هیچ کس چنین کاری انجام نداده بود. با این وجود یاد حرف‌های پسرم افتادم. او قبلا گفته بود چرا وقتی فردی دچار مرگ مغزی می‌شود و بجز مغز سایر اعضای بدنش زنده است او را به خاک می‌سپارند؟ او گفته بود دوست دارد اگر روزی دچار حادثه شد اعضای بدنش به بیماران نیازمند اهدا شود. وقتی یاد این حرف‌ها افتادم با همسرم مشورت کردم و در ادامه تصمیم گرفتیم اعضای بدن اسماعیل را اهدا کنیم و به این ترتیب رضایت نامه را امضا کردیم و همه اعضای پسرم که قابلیت پیوند داشت به بیماران نیازمند اهدا شد.

وداع آخر
پدر اسماعیل در ادامه حرفهایش می‌گوید: ما اهل سنت هستیم. پسرم روز عید قربان به دنیا آمده بود و به همین دلیل اسمش را اسماعیل گذاشته بودیم و درست روز جشن نیمه شعبان هم از دنیا رفت. وقتی این اتفاق برای پسرم افتاد شوکه بودیم و به همین دلیل ابتدا با اهدای عضو مخالفت کردیم، اما وقتی کمی با خودمان خلوت کردیم به این نتیجه رسیدیم که اهدای عضو بهترین کار است. مرگ مغزی پسرم را چندین پزشک تایید کرده بودند و مطمئن بودیم که راه دیگری وجود ندارد.

او ادامه می‌دهد: روز‌های اول آرام و قرار نداشتیم و در شوک بودیم، اما بعد از گذشت چند روز از این حادثه، اهدای اعضای بدن اسماعیل باعث شد سبک شویم و بتوانیم این داغ بزرگ را راحت‌تر تحمل کنیم. اینکه می‌دانیم اعضای بدن پسرمان در بدن فردی که مدت‌ها در انتظار عضو پیوندی بوده قرار دارد و زنده است به ما آرامش می‌دهد. به خانواده‌هایی که خدای نکرده در موقعیتی مثل ما قرار می‌گیرند توصیه می‌کنم که بین دفن کردن اعضای بدن عزیزشان با اهدای آن به بیماران دومین راه را انتخاب کنند. / همشهری آنلاین

مطالب مرتبط
ارسال نظر
تحلیل های برگزیده
آخرین اخبار