به گزارش «راهبرد معاصر»؛ روایت غالبی که در برخی رسانهها و محافل سیاسی بازتاب دارد، اینکه سرمایهگذاریهای اعراب در آمریکا، به ویژه در حوزه هوش مصنوعی را حرکتی راهبردی می دانند که میلیاردها دلار بازده ایجاد میکند و منطقه را در قلب رقابت جهانی فناوری قرار میدهد؛ اما حقیقت پیچیدهتر و تلختر است.
آنچه در واقع اتفاق میافتد، چیزی جز تلاشی برای بزک کردن چشمانداز سیاسی و اقتصادی غربی نیست که در آن غنایم با وابستگی در هم آمیخته شده و هوش مصنوعی به عنوان بهانهای برای توجیه معاملات مشکوک استفاده میشود. معاملاتی که دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا و رژیم صهیونیستی با حمایت و همدستی برخی رهبران منطقهای و با حمایت فعال غرب، از آنها با عنوان دستاوردهای عظیم یاد می کنند.
هوش مصنوعی اجازه ورود به منطقه را خواهد داشت، اما در چارچوبهای محدود و تعریفشده؛ ازجمله سازماندهی شناسایی افراد و حمایت از تحقیقات محدود دانشگاهی
برخی پایتختهای عربی در پروژهای شریک شدهاند که موازنه قدرت در منطقه را بازترسیم میکند، بدون اینکه اجازه داشته باشند از مرزهای ترسیمشده به وسیله غرب و رژیم صهیونیستی تخطی کنند. غرب از اینکه این کشورها در بیابان آسمانخراش بسازند یا شهرهای هوشمند راهاندازی کنند، ابایی ندارد؛ مادامی که این دستاوردها تهدیدی برای توازن قوای موجود نباشند و جوهره هژمونی را به چالش نکشند.
شاید آنچه یکی از رؤسای موساد زمانی گفته بود، این دیدگاه راهبردی را به تصویر بکشد؛ زمانی که گفت: ما به هیچ کشور عربی اجازه نخواهیم داد به موفقیت واقعی دست یابد، حتی در زمینه سوادآموزی.
این درک غرب اغراق نیست، بلکه تشخیص دقیقی از منطق کنترل مبتنی بر مهار هرگونه پروژه رهاییبخش یا رنسانس است.
در این زمینه، هوش مصنوعی اجازه ورود به منطقه را خواهد داشت، اما در چارچوبهای محدود و تعریفشده؛ ازجمله سازماندهی شناسایی افراد و حمایت از تحقیقات محدود دانشگاهی برای پیشرفت شغلی یا مدیریت زیرساختهای شهر هوشمند. اما وقتی صحبت از استفاده از آن برای توسعه صنایع نظامی یا ایجاد پایگاه دانش مستقل که امکان دارد سلطه رژیم صهیونیستی را تهدید کند، درها فوری بسته میشوند.
سقف مجاز از پیش تعیین شده است؛ اینکه رویههای رسمی مدرنیته چیزی بیش از مظاهر مصرفگرایی نیستند، در حالی که جوهره پیشرفت واقعی (مبتنی بر استقلال و حاکمیت فناوری و نظامی) همچنان در انحصار کسانی است که کنترل های بازی را در دست دارند.
ظرفیت انسانی و اقتصادی ملت های عربی برای دستیابی به رنسانس جامع کافی است، اگر در پروژه استقلال واقعی به کار گرفته شود
جوهره این درگیری از نوع درگیری مرزی نیست که بتوان با توافقات حل کرد، بلکه درگیری بر سر موجودیت است. به همین دلیل رژیم صهیونیستی از نفوذ به آفریقا برای محاصره مصر و سودان، نابودی پروژه راکتور هستهای عراق یا مقابله با تلاشهای ایران برای دستیابی به توانایی بازدارندگی هستهای دریغ نکرد. از نظر غرب، موفقیت هر کشور عربی یا اسلامی در داشتن این ابزارها به معنای آغازی بر پایان پروژه صهیونیستی است.
با وجود این، وضعیت موجود اجتنابناپذیر نیست. اگر اراده سیاسی صادقانه و آگاهانهای وجود داشت، کشورهای منطقه میتوانستند موقعیت خود را تغییر دهند و شرایط خود را تحمیل کنند. مشکل اصلی در فقدان اراده در میان بیشتر رهبران عربی یا در همذاتپنداری آنها با پروژه سلطه نهفته است، تا جایی که آنها به بخشی از آن تبدیل شدهاند، نه ابزاری برای مقاومت در برابر آن.
ظرفیت انسانی و اقتصادی ملت های عربی برای دستیابی به رنسانس جامع کافی است، اگر در پروژه استقلال واقعی به کار گرفته شود. اما وقتی نخبگان حاکم به مأموران پروژههای دیگران تبدیل میشوند، این رؤیا تا زمانی که کسی از راه برسد و قطبنمای ملت ها را احیا کند، معلق میماند.