گزارش روزنامه «تهران تایمز»؛ 

شکست‌ نقشه تجزیه ایران

تلاش‌های رژیم صهیونیستی برای تکه‌تکه کردن جامعه، به تقویت انسجام ملی و تاب‌آوری ایران به‌عنوان دولت-ملت کمک کرده است.
تاریخ انتشار: پنجشنبه ۱۹ تير ۱۴۰۴ - 10 July 2025

شکست‌ نقشه تجزیه ایران

به گزارش «راهبرد معاصر»؛ در غرب آسیا امنیت صرفاً جنبه دفاعی ندارد، بلکه اساساً بیانگر موازنه قدرت و مبارزه برای نفوذ است. اسرائیل امنیت را به دریچه‌ای برای تفسیر هر فرصت و تهدید تبدیل کرده است، اما چه اتفاقی می‌افتد وقتی امنیت به دغدغه اصلی و توجیهی برای همه سیاست‌های خارجی تبدیل می‌شود؟

استثمار اقلیت‌ها نشان‌دهنده نگرانی واقعی برای حقوقشان نیست، بلکه نشان‌دهنده سودمندی ضمنی آن‌ها در دستور کار قدرت‌های خارجی است

دکترین اسرائیل، اتحاد با اقلیت‌های قومی و مذهبی را به ابزاری راهبردی برای تأثیرگذاری و درنهایت تجزیه دشمنان تبدیل کرده است. ایران با ساختار قومی پیچیده، خود را به عنوان هدفی وسوسه‌انگیز برای سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» معرفی می‌کند. ترویج روایت‌های جدایی‌طلبانه یا حمایت پنهانی از گروه‌های حاشیه‌ای صرفاً حرکتی تاکتیکی نیست، بلکه بخشی از چشم‌اندازی وسیع‌تر است؛ یعنی تضعیف انسجام داخلی دشمنی منطقه‌ای و تغییر شکل موازنه قدرت در منطقه.

اما این رویکرد امنیت‌محور بی‌طرف نیست. با تقلیل کل جوامع به مهره‌های صرف در بازی ژئوپلیتیکی، این بازیگران از حق خود محروم می‌شوند و مداخله در پوشش حفاظت مشروعیت می‌یابد. در این چارچوب، امنیت دیگر حق جهانی نیست و به فناوری‌ای تبدیل می‌شود که نظارت، دستکاری و چندپارگی اجتماعی را توجیه می‌کند. همان‌طور که منتقدان مختلف گفته‌اند، این مدلی است که تفاوت را به تهدید و تنوع را به نبرد تبدیل می‌کند.

مسئله فراتر از این است. وقتی منطق امنیت تحمیل می‌شود، داستان‌های محرومیت، مقاومت و مذاکره در جوامع آسیب‌دیده نامرئی می‌شوند. استثمار اقلیت‌ها نشان‌دهنده نگرانی واقعی برای حقوقشان نیست، بلکه نشان‌دهنده سودمندی ضمنی آن‌ها در دستور کار قدرت‌های خارجی است. بنابراین، خواسته‌های مشروع برای عدالت و به رسمیت شناختن بر راهبردهایی متمرکز می‌شوند که هیچ ارتباطی با خودمختاری ندارند. 

در این زمینه سیاست اسرائیل در قبال ایران محدودیت‌ها و خطرات دیدگاه امنیتی افراطی را آشکار می‌کند. این سیاست نه تنها بی‌ثباتی منطقه‌ای را تداوم می‌بخشد، بلکه سلسله مراتب استعماری را نیز تقویت، منطق استثنا را بازتولید و عملاً هر اقدامی را که در لوای امنیت انجام می‌شود، توجیه می‌کند.

مقاله قصد دارد تمایل سیاسی اسرائیل برای تجزیه ایران و چگونگی نادیده گرفتن مقاومت گروه‌های قومی مختلف در جمهوری اسلامی در برابر این تلاش‌ها برای دامن زدن به اختلافات داخلی را توضیح دهد.

نقش بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها 

یکی از بازیگران برجسته در راهبرد بالکانیزه کردن، بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها (FDD) مستقر در واشنگتن است. برندا شیفر از این بنیاد استدلال کرده است، ترکیب چند قومیتی ایران آسیب‌پذیری‌ای نشان می‌دهد که می‌توان از آن سوءاستفاده کرد. موضع وی با سرمقاله اخیر در روزنامه جروزالم پست همسوست که پس از حملات اولیه اسرائیل در جنگ اخیر با ایران، علنی از دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا خواست تا از تجزیه این کشور حمایت کند. 

سرمقاله پیشنهاد تشکیل «اتحاد خاورمیانه برای تجزیه ایران» و ارائه «تضامین‌ امنیتی به مناطق سنی، کرد و بلوچ که به دنبال جدایی هستند» مطرح کرد. جروزالم پست به صراحت با برشمردن استان‌های شمال غربی ایران با اکثریت آذربایجانی، خواستار حمایت اسرائیل و آمریکا از جدایی آنچه «آذربایجان جنوبی» می‌نامیدند، شد.

این ایده‌ها صرفاً اظهاراتی پراکنده نیستند، بلکه منعکس‌کننده‌ رویکردی راهبردی برای از بین بردن وحدت سیاسی در ایران با استفاده از تنوع قومی به عنوان ابزاری برای دامن زدن به بی‌ثباتی هستند.

بالکانیزاسیون از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ 

از لحاظ تئوری، پایان قرن بیستم شاهد ظهور ناسیونالیسم قومی در سیاست بین‌الملل بود. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تجزیه یوگسلاوی و چکسلواکی، نقش محوری منازعات قومی را در سیاست جهانی برجسته و توجه محققان و راهبردنويسان را به خود جلب کرد.

پراکندگی گروه‌های قومی و مذهبی در کشورها، که آنها را به خطوط جداکننده فعال تبدیل کرده است، تهدیدی برای تمامیت ارضی و انسجام اجتماعی کشورهای دارای تنوع قومی به‌شمار می‌رود. در نتیجه، ادعاهای هویتی نه تنها به عنوان چالش، بلکه به عنوان فرصت‌هایی برای سیاست خارجی برخی کشورها تلقی شده‌اند. 

در نتیجه، بسیاری از قدرت‌ها برای کسب نفوذ و قدرت، شروع به حمایت از گروه‌های خارج از مرزهای خود و از تنش‌های داخلی در دیگر کشورها برای تقویت جایگاه منطقه‌ای خود سوءاستفاده کردند.

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تجزیه یوگسلاوی و چکسلواکی، نقش محوری منازعات قومی را در سیاست جهانی برجسته و توجه محققان و راهبردنويسان را به خود جلب کرد

اسرائیل به‌دنبال بالکانیزه کردن

هر دکترین امنیتی از ترکیبی از عوامل تاریخی، ساختاری و ذهنی ناشی می‌شود. درباره اسرائیل، دکترین به اصطلاح «پیرامونی» - راهبرد تشکیل اتحاد با بازیگران غیرعرب یا حاشیه‌ای در منطقه برای مقابله با انزوای آن - از خوانش وجودی تهدید و هویت سیاسی مبتنی بر استثناگرایی و سوءظن ناشی می‌شود.

این دکترین به‌وسیله دیوید بن گوریون، نخستین نخست وزیر اسرائیل، پس از بحران سوئز در سال ۱۹۵۶ به عنوان وسیله‌ای برای شکستن محاصره اعراب با جلب حمایت کشورهای غیرعرب منطقه‌ای (مانند ترکیه و ایران قبل از انقلاب) و اقلیت‌های قومی در حاشیه که با فشار اعراب مواجه بودند، تدوین شد. 

ماهیت استعماری و انحصارطلبانه پروژه صهیونیستی، همراه با انزوای منطقه‌ای، ذهنیت امنیتی را پرورش داده است که همه تفاوت‌ها را به عنوان تهدید و هر همسایه‌ای را به عنوان دشمن بالقوه می‌بیند.

اسرائیل علاوه بر کشورها، روابط پنهانی خود را با اقلیت‌های قومی و مذهبی کشورهای عربی و اسلامی تقویت کرده است تا آنها را بی‌ثبات کند. حمایت از اقلیت‌ها، از کردها گرفته تا دروزی‌ها، عنصر کلیدی در تجزیه بلوک عرب و حفظ برتری راهبردی است. 

نظریه‌پردازان اسرائیلی به صراحت این سیاست را بیان کرده‌اند. آریه اورنشتاین تجزیه کشورهای عربی به نهادهای قبیله‌ای را به عنوان فرصتی برای اسرائیل پیشنهاد کرد، در حالی که ژابوتینسکی خواستار کمک به کردها برای تضعیف کشورهای عربی شد. 

این ایده‌ها نشان دهنده تلاشی عمدی برای تحریک فرقه‌گرایی و تجزیه کشورهای همسایه است. پس از جنگ ۱۹۶۷ و ظهور نظامی اسرائیل، این راهبرد به عنوان بخشی از پروژه هژمونی منطقه‌ای تقویت شد و رسمیت یافت.

واقعیت ایرانی

اسرائیل و حامیان غربی‌اش اغلب تفاوتی کلیدی را نادیده می‌گیرند؛ یعنی تداوم تاریخی ایران که آن را از بسیاری کشورهای دیگر غرب آسیا متمایز می‌کند. در حالی که برخی مورخان، کشورهای دیگر منطقه را به دلیل ظهور نسبتاً جدیدشان «مصنوعی» توصیف کرده‌اند، ایران به تاریخی هزاران ساله افتخار می‌کند و می‌بالد که قدیمی‌ترین کشور جهان است. 

برای نمونه، اتحاد جماهیر شوروی کشورها و سرزمین‌های متنوعی را در خود جای داد که پیش تر در حاکمیت‌های متفاوتی بودند. در مقابل، ایران هزاران سال است هویت ملی پیوسته‌ای را حفظ کرده است و جمعیت آن در تاریخ با هویت ایرانی مشخص می‌شوند. ایران کشوری با تنوع قومی و زبانی قابل توجه است، اما این تنوع در چارچوبی از انسجام سیاسی و سرزمینی وجود دارد و  در حال حاضر جمهوری اسلامی آن را حفظ می‌کند.

از منظر جغرافیایی، ایران به هسته همگن‌تر و واحدهای پیرامونی ناهمگن تقسیم شده است. با وجود این، در تاریخ خود، این بخش‌ها رفتاری یکپارچه و هماهنگ در درون دولت نشان داده‌اند که تداوم سیاسی، منطقه‌ای و ملی قوی را تضمین کرده است.

نمونه ای از این تداوم، حمله رژیم صدام به خوزستان در سال ۱۹۸۰ در جریان جنگ ایران و عراق است. حمله عراق با شعارهای وحدت ملی اعراب و تبلیغات تفرقه افکنانه مبتنی بر اختلافات قومی همراه بود. گرچه قسمت غربی خوزستان عمدتاً عرب نشین است، اما این حمله با مقاومت گسترده محلی و منطقه ای مواجه شد.

ایران کشوری شکننده و مجموعه‌ قومی در آستانه فروپاشی نیست. کشوری با تقریباً ۹۰ میلیون نفر جمعیت با هویت تاریخی و فرهنگی ریشه‌دار و دارای اجزای متنوع است. طرفداران بالکانیزاسیون اغلب با وسواس بر تنوع قومی آن - آذری‌ها، کردها، بلوچ‌ها و اعراب - تمرکز می‌کنند، در حالی که دائم قدرت ادغام‌کننده جمهوری اسلامی را کم‌اهمیت جلوه می‌دهند.

بارزترین نمونه این مغالطه، جمعیت آذری‌های ایران است که پس از فارس‌ها، دومین جمعیت بزرگ ایران را تشکیل می‌دهد. آذری‌ها عمدتاً در شمال غربی کشور، در استان‌هایی مانند آذربایجان غربی و شرقی، اردبیل، زنجان و قزوین ساکن هستند و تا همدان و گیلان غرب گسترش دارند. 

علاوه بر این، جامعه بزرگ آذری کاملاً در مراکز شهری بزرگ مانند تهران، قم و اراک ادغام شده است. آذری‌ها در ایران دارای موقعیت‌های اجتماعی و سیاسی برجسته‌ای هستند و نخبگان فکری، مذهبی، علمی و فرهنگی آنها نقش‌های مهمی را در سطح محلی و ملی ایفا می‌کنند.

علاوه بر این، مطالعات پژوهشگرانی مانند راسموس الینگ و کوان هریس، که بر مبنای نظرسنجی اجتماعی گسترده سال ۲۰۱۶ انجام شد، نشان می‌دهد بسیاری از ایرانیان منحصراً با گروه قومی واحدی هویت نمی‌شناسند، بلکه هویت‌های متعددی به رسمیت می‌شناسند.

بنابراین، فرضی که به‌وسیله اسرائیل و اندیشکده‌هایی مانند بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها (FDD) مطرح می‌شود مبنی بر اینکه زیر فشار خارجی، مانند افزایش تنش میان ایران و اسرائیل، اقلیت‌ها علیه دولت مرکزی شورش خواهند کرد، نادرست از آب درآمده است. در واقع، تأثیر مشاهده شده پس از حمله اسرائیل دقیقاً برعکس بوده و باعث تقویت وحدت ملی و انسجام اجتماعی داخل ایران شده است. 

حقیقت اینکه انسجام ملی ایران به مراتب از هرگونه تلاش خارجی برای تجزیه یا بی‌ثبات‌سازی، سنگین‌تر است. ایران دارای رهبری قاطع و نظام مستقل جمهوری اسلامی، هویتی قوی ایجاد کرده است که جوامع متنوع آن را در پروژه‌ مشترک مقاومت و خودمختاری ادغام می‌کند. این وحدت نه تنها نشان دهنده قدرت تاریخی و فرهنگی کشور، بلکه توانایی آن در مقابله و خنثی کردن تهدیداتی است که با هدف تضعیف تمامیت ارضی و سیاسی آن شکل می‌گیرد.

پس از جنگ اخیر، ایران شاهد برخی از شدیدترین مراسم‌های سوگواری و میهن‌پرستی سال‌های اخیر بود. مراسم سوگواری عظیم ماه محرم با مرثیه‌ها و اشعاری مملو از اشارات ایرانی، برگرفته از ادبیات کلاسیک فارسی و نیز ترانه‌های عامیانه معاصر، اشعار ملی‌گرایانه و سرودهای میهن‌پرستانه متمایز شده است. 

این آثار فرهنگی و اجتماعی حس عمیقی از هویت جمعی را منعکس و در پاسخ به هرگونه تجاوز خارجی قدرتمندانه ظهور می‌کند و نشان‌دهنده‌ انعطاف‌پذیری و تاب‌آوری ایرانیان است. بنابراین، تلاش‌های بالکانیزه کردن به جای تکه‌تکه کردن جامعه، به تقویت انسجام داخلی و تاب‌آوری ایران به عنوان دولت-ملت کمک کرده است.

ارسال نظر
پربیننده ترین اخبار