به گزارش راهبرد معاصر؛ اندیشکده رند با بازنشر مطلب منتشر شده در مجله فارین افرز، به انسجام طیف های سیاسی ایرانی برای تقابل با کمپین فشار حداکثری ایران اعتراف می کند. نویسنده گرچه کوشیده با ایجاد دوگانه میانه رو- تندرو در میان طیف های ایران به نوعی نهادهای انقلابی را بدنام کند ولی تلویحا بر نتیجه عکس سیاست های ترامپ صحه گذاشته است. در ادامه ترجمه این یادداشت را می خوانید:
حملات پهپادی سپتامبر گذشته به تاسیسات نفتی بزرگ آرامکو در عربستان، بسیاری از تحلیلگران را دچار سردرگمی کرد. مسئولین واشنگتن و ریاض ایران را به خاطر این حملات مقصر می دانستند، ولی بنظر می رسد این گونه واکنش های تهاجمی در تضاد با موضع آشتی طلبانه حسن روحانی قرار گیرد. آیا واقعا به نفع ایران بود که نزاع رو به تزاید خود با امریکا و متحدان منطقه ای اش را تشدید کند؟ حوثی ها، متحدان ایران در جنگ خونین یمن، مسئولیت این حمله را پذیرفتند اما پیچیدگی حمله از دست داشتن یک بازیگر دولتی در آن حکایت داشت و سرانجام، انگشت اتهام به سوی ایران دراز شد. البته مسئولین ایرانی دست داشتن در این حمله را رد می کنند ولی برخی تحلیلگران بر این عقیده اند که برخی مسئولین امنیتی ایران، شاید حتی بدون هماهنگی با دولتمردان این کشور، در حمله دست داشته اند.
بسیاری از متخصصان و مسئولین فعلی و پیشین امریکا تاکید دارند که "دسته گرایی" و چند بخشی بودن، رفتارهای استراتژیک ایران را می سازد. این مشی فکری که البته از سوی دولت ترامپ به طور کامل فهم نشده، مسبب برخی اقدامات نظامی ایران است. وزیر خارجه ایران که به عنوان ترجمان اصلی جمهوری اسلامی ایران برای ایالات متحده و سایر قدرت های غربی سخن می گوید، به عنوان یک پلیس خوب در مقابل پلیس بد (تندرو های طرفدار نظام) نگریسته می شود. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که با تندروها در ارتباط تنگاتنگ است، گویا در حال فشار برای اقدامات تهاجمی است تا مشروعیت و نفوذ عملگرایی دولت روحانی را زیر سوال ببرد. تندروها به ویژه آنان که در رده های بالای سپاه هستند سیاست هایی را پیاده می کنند که میانه رو ها را در داخل و بیرون ایران تضعیف نموده و عملکرد روحانی در سطح بین المللی را با چالش مواجه می سازند.
مشکل این مشی فکری در این است که چگونگی تصمیم سازی در جمهوری اسلامی را دچار سوء تفاهم می کند. در نظر گرفتن تهران به عنوان بازیگری با شاخه های خصومت طلب و درمانده و بی کس، گمراه کننده است. تحت فشار منسجم ترامپ، بخش های جداگانه نظام ایران اکنون به هم نزدیک می شوند. سیاست سازان غربی حتما باید این واقعیت را بپذیرند که ایران سیاست امنیتی خود را به عنوان یک بازیگر دولتی متحد شده، اجرا می کند.
یکی برای همه، همه برای یکی
سیستم سیاسی ایران متشکل از نهادهای چندگانه و مراکز قدرت متعدد است. این نهادها و مراکز قوه مجریه تحت امر حسن روحانی، سپاه و دفتر رهبر را در بر می گیرد. آیت الله خامنه ای از 1989 جایگاه رهبری را در اختیار گرفته است. در زمینه سیاست امنیتی و دفاعی، این مراکز قدرت هرچند احتمالا هیچوقت رو در روی هم قرار نمی گیرند اما همیشه منسجم هم نیستند. در لوای شورای عالی امنیت ملی، بخش های مختلف نظامی و سیاسی ایران گرد هم می آیند تا تصمیمات موثر بر امنیت ملی را بگیرند. حتی بیرون از این شورا، روحانی و کابینه اش هر از چند گاهی با سپاه پاسداران مشورت و تبادل اطلاعات دارند. به عنوان نمونه، طی مذاکراتی که به توافق هسته ای 2015 ختم شد، روحانی متناوبا با سپاه در تماس بود. قوه مجریه و همینطور سپاه در سوریه هماهنگ عمل کرده اند. سپاه حمایت از رئیس جمهور بشار اسد را تحت نظر داشته و در کنار نیروهای نظامی متعارف ایرانی، عملیات هایی را مدیریت کرده است.
رهبر ایران برتر از قوه مجریه و سپاه قرار دارد. او راس هرم تصمیم سازی در جمهوری اسلامی است. اگر رهبر ایده ای را رد کند، هیچ بخشی از نظام آن را عملیاتی نمی کند. او در تمام نهادهای دولت و از همه مهمتر شورای عالی امنیت ملی نماینده دارد تا تضمین همسویی تمامی بازوهای نیابتی سیستم با اهداف سیاسی خود را نگه دارد (نویسنده که از ایرانی های خارج نشین هستند اینجا مسئله مخالفت رهبری با اصل مذاکره با امریکا و سیاست های مخالف نظر ایشان در دولت های مختلف را مسکوت می گذارند تا از ایران یک سیستم دیکتاتور به خواننده القا کنند).
به همین دلیل اندک شکی باقی می ماند که روحانی پیش از حمله به آرامکو در جریان کامل قرار نگرفته باشد. وزیر خارجه روحانی، ظریف، و سپاه پاسداران انکار کردند که ایران پشت این حمله است. اما پیچیدگی حمله نشان می دهد که سپاه مسئول آن بوده (نویسنده هیچ سند و حتی استدلال درستی برای این ادعا نمی آورند). پر واضح است که حمله ای به این بزرگی بدون تائید رهبر ایران و شورای عالی امنیت ملی انجام نمی گرفت. رهبر ایران به سپاه مجوز می دهد به صورت مستقل با برخی محدودیت ها، عملیات های معمولی انجام دهد. حمله ای در این سطح اما نمی تواند در زمره حملات معمولی قرار گیرد. تصمیم چنین حمله ای استراتژیک بوده و احتمالا مقامات رده بالا آن را گرفته اند.
این که تصمیم هدف قرار دادن تاسیسات نفتی عربستان از سوی کلیت دولت ایران نه سپاه به تنهایی گرفته شده باشد، نمایانگر اجماع درونی سیستم سیاسی این کشور است. بخش های جدای نظام ایران می بینند که همگی هدف سیاست های ترامپ و عربستان قرار گرفته اند و در نتیجه یکپارچه می شوند. جمهوری اسلامی با این رویکرد متحد، اقدامات بسیاری طی 6 ماه اخیر نشان داده که از قبل مشخص می کرد امکان استفاده از زور در مقابل کمپین "فشار حداکثری" ترامپ دور از ذهن نخواهد بود. حوادثی نظیر حملات به عربستان، عملیات علیه کشتی ها در خلیج فارس و مسائلی از این قبیل. رویکرد بنظر به ثمر هم رسیده. عربستان پس از حمله به آرامکو با میانجی گری پاکستان، موافقت کرده تا وارد مذاکرات برای کاهش تنش شود.
اجماع رو به رشد
پیشتر وقتی صحبت از امریکا می شد، بخش های سیاسی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران به سختی به اجماع می رسیدند. از زمان ظهور جمهوری اسلامی، فقط در موارد انگشت شماری نهادهای مورد بحث در رابطه با شیوه تعامل با ایالات متحده توافق نظر داشته اند. مثلا وقتی در 2001 منافع تهران با واشنگتن همسو شد و ایران از حمله امریکا به افغانستان حمایت کرد. اکنون هم اجماعی بدست آمده ولی این اجماع ها، استثنا هستند نه قاعده.
پس از سال های متناوب قبل و بعد از توافق هسته ای، نظام ایران از وحدت داخلی در مقابل ایالات متحده بهره مند شده است. فشار حداکثری دولت ترامپ دسته های قدرت بزرگ ایران را به هم نزدیک کرده تا سیاست استراتژیک یگانه ای اتخاذ کنند. ایران اکنون در هزینه فایده اقدامات خود، به این نتیجه رسیده که شدت بخشی به تنش بهتر از تلاش برای آشتی است. شاید حمله به آرامکو آخرین اقدام ایران در کپین مقابله با فشار حداکثری نباشد.
همزمانی که ایالات متحده واکنش خود به فعالیت های اخیر ایران را طراحی می کنند، مسئولین این کشور باید طبیعت سیاست سازی در تهران را هضم کنند. آینده مطلوب تر این است که ببینیم دو تفکر اصلی جمهوری اسلامی در رابطه با شیوه عمل آن و روابطش با امریکا به جان هم افتاده اند. اگر می خواهیم به این برسیم باید کاری کنیم تا جایگاه میانه رو ها در نظام تقویت شود. گرچه در رابطه با موضوعات امنیت ملی، نظام مستقل از جبهه بندی ها عمل می کند. رفتار امروز ایران منبعث از جنگ داخلی سیستم نیست بلکه برونداد اقناع گسترده به اقدام قاطع است. ایران در جستجوی راه هایی است که اهرم های فشار آن را افزایش داده و دشمنان را وادار به تغییر موضع کند. در این میدان، بهترین راه را اقدامات خطرناک می بیند.
در مقایسه با سیاست خاورمیانه ای واشنگتن، تصمیم سازی تهران منسجم و قاطع است. سیاست فعلی و آینده ایالات متحده در قبال ایران باید با این پیش فرض چیده شود که جمهوری اسلامی ایران جمع بخش های مختلف است و اگر بخواهد طیف میانه رو را تقویت کند و طیف تندرو را تضعیف، آب در هاون می کوبد. واشنگتن باید با ایران همانگونه که هست وارد تعامل شود نه آن گونه که آرزو می کند باشد.
پی نوشت: نویسنده ایرانی-امریکایی این یادداشت تا حدودی تکثر قدرت در جمهوری اسلامی ایران را نشان می دهند ولی برخلاف واقع، چنین القاء می کنند که همیشه تصمیمات مهم اصلی را رهبر ایران بدون توجه به نظرات طیف های سیاسی و افکار عمومی اتخاذ می کند. همچنین بدون هیچ سندی حمله آرامکو به ایران نسبت داده شده و روی آن بحثی طولانی می شود.
*مطالب منتشر شده از اندیشکده های خارجی، صرفا جهت آگاهی مخاطبان گرامی منتشر می شود و این به معنای تائید این محتوا توسط سایت راهبرد معاصر نمی باشد.