به گزارش راهبرد معاصر؛ پرسشی که امروزه در اذهان برخی از دغدغه مندان و یا مردم عادی جلوه کرده آن است که مگر نه آنکه حرم های اهل بیت دارالشفاست و یا مگرنه آنکه با دعا میشد مشکلات را حل کرد پس چرا مساجد و هیئتها و مشاهد مشرفه محدود یا بسته شدهاند؟ آیا این تعارض علم با دین نیست؟
در این یادداشت از مباحث فقهی این مسئله که در باب تزاحم میان حفظ جان مؤمنین و زیارت و نماز جماعت باید اهم را بر مهم ترجیح داد و حفظ جان را انتخاب کرد صرف نظر میشود و تلاش است از دریچه مباحث علم و دین و علم دینی به آن پاسخ داده شود.
به این مثال توجه کنید:
عمل دیدن چگونه رخ میدهد؟ آنچه که علم مدرن به ما گفته آن است که نور به شیئ خورده؛ بازتاب کرده به اجزا چشم ما و از طریق رشتههایی به بخشهایی از مغز منتقل شده و آنجا تصویر ساخته میشود. این توضیح کاملاً صادق است و کسی در آن خدشهای ندارد، اما یک سوال مهم آن است که آیا صرف وجود این سیستم علت تامه برای مشاهده است؟ اگر آری پس چرا یک شخص مرده که روح ندارد نمیتواند ببیند؟ مگر نه اینکه اگر علت تامه یک چیز محقق شود باید خود آن هم محقق شود؟ از اینجا میفهمیم که این اسباب مادی و سیستم مادی علی رغم توضیح صحیح علم مدرن کامل نیست و باید وجود یک عنصر غیر مادی که حاکم بر این فرایند است و با وجود اوست که عمل مشاهده محقق میشود وجود داشته باشد.
حال بیاییم جای دو طرف این مثال را عوض کنیم؛ جای چشم و مغز و رشتههای عصبی و … عالم ماده و تمام تحولات آن و جای روح؛ عالم معنا و مجردات را قرار دهید. عالم معنا به منزله روح عالم ماده است و بدون آن تحققی برای افعال عالم ماده قابل تصور نیست. نکته مورد نظر ما اینجا آن است که در کنار توجه به فرایند مادی یک مسئله چه طبیعی و چه انسانی باید به قواعد عالم معنا هم توجه کرد. برخی از این قواعد توسط دین در اختیار ما قرار داده شده است.
برای نمونه اگر در روایات میخوانیم که فلان گناه؛ مثلاً باعث فساد میشود؛ ستمگران را بر شما مسلط میکند و صدقه بلا را رفع میکند یا دعا مریض را شفا میدهد و … یا هر عاقبت مادی که برای هر عملی معنوی لحاظ میشود اشاره به قواعد و حقایق عالم معنا دارد و اهل بیت نمیخواهند علل و بستر مادی که توسط علم برای یک مسئله شرح میشود انکار کنند. اما تطبیق این موضوع بر وضعیت امروز ما چنین است که از طرفی نباید منکر دعا و ارتباط با امام برای حل مشکل شد و از طرفی نباید خلاف فرامین علمی عمل کرد چراکه این دو؛ دو سطح متفاوت از حقایق را در نظر دارند. ممکن است تصور کنید که امروزه دچار تعارض میان این دو سطح شدهایم چراکه از طرفی میگوئیم ارتباط با امام موجب حل مشکلات و از طرفی زیارت موجب شیوع بیماری است. به عبارت سادهتر پنجره فولاد شفا میدهد آخر سر یا بیمار میکند؟
توضیح آنکه هیچکس در گذشته هم برای شفا از پنجره فولاد چیزی طلب نمیکرد، بلکه پنجره فولاد وسیلهای برای جلب توجه شخص به امام بود که همین حالا هم میگوئیم شخص امام دارالشفاست، اما ضریح و مسجد و … به دلیل حضور در عالم ماده از قواعد آن تبعیت میکنند. برای مثال اگر زلزله شدیدی بیاید شما نمیتوانید بگویید حرم دارالشفاست و من به ضریح پناه می برم چرا که بنای ضریح در عالم ماده بنا شده و در صورت لرزش شدید خراب میشود. پس نتیجه آنکه علی رغم آنکه ما میگوئیم شخص امام به علت تسلط بر عالم معنا قدرت شفا دارد، اما ضریح امام به علت حضور در عالم ماده از قواعد این عالم تبعیت میکند.
پ.ن: البته این سخن به اطلاق خود صحیح نیست، چراکه گاهی امام بنا بر مصالحی در عالم ماده دخل و تصرف کرده و خلاف قوانین آن عملی انجام میدهد؛ برای نمونه بیماری که طبق قوانین طبیعت هیچ راهی برای درمانش نیست را شفا میدهد، اما باید توجه کنیم که این عمل امام مقید به مصلحت و حکمت است؛ به عبارت دیگر از این مقوله نمیتوان به عنوان یک راه حل عمومی استفاده کرد و گفت بیمارستانها را تعطیل و برای شفا به حرم پناه ببریم چراکه مقوله شفا دادن مقید به حکمت و مصلحت است و در بسیاری از موارد حکمت اقتضا میکند که بیماری شفا نیافته و شخص فوت شود. از همین روست که خود اهل بیت هم به هنگام بیماریها درمان به داروهای رایج زمانه خود را در کنار دعا تجویز میکردند، البته شاید بتوان حکمتی هم برای این مسئله ذکر کرد بدین نحو که با بعثت نبی مکرم اسلام عقلهای بشر به حدی از توانایی رسیده که صلاح دید دین هم این است که أمور مادی مانند بیماری؛ رفع فقر؛ رفع ظلم و فساد و … نه از طریق خرق عادت و معجزه بلکه با عقل سلیم و فطرت پاک و معرفت حل شود از همین رو هم بود که معجزه پیامبر اسلام نه کارهای خارق العاده مانند عصای حضرت موسی بلکه یک کتاب که کارش درآوردن دفینههای عقل و شکوفا کردن آن بود شد.
البته مراد از این سخن نه نظریه است که برخی فلاسفه دین بیان کرده بدین نحو که هرچه عقل و علم رشد کنند دایره دین تنگتر میشود بلکه مراد از سخن ما کم شدن معجزات و حل کردن مسائل بر اساس معارف (عقلی و دینی) است.
پ.ن: در خصوص علم دینی این سخن که علم مدرن عالم را مرده می بیند و انتها و ابتدای آن را لحاظ نمیکند علی رغم آنکه سخن درستی است، اما سخن نهایی در خصوص علم دینی نیست تا هنگامی که به الگویی برای تغییر در خود ماهیت علم تبدیل نشود وگر نه به صرف این جمله؛ علم غربی به اضافه یک ضمیمه که خب همه علل تحت کنترل خداست میشود علم دینی و این قرائتی نیست که مورد قبول کسی باشد.
منبع: مهر