به گزارش راهبرد معاصر، متن زیر برشی از کتاب «معرفت امام زمان» اثر ابراهیم شفیعی سروستانی است که در ادامه میخوانید؛
شیخ صدوق (ره) در کتاب الهدایة [فی الأصول و الفروع] در «باب الإمامه» پس از بیان مبانی امامت و اصول اعتقاد شیعه در این زمینه، به موضوع معرفت امامان پرداخته و در ذیل بابی با عنوان «باب شناخت امامانی که پس از پیامبر، حجت بر مردم هستند»، به تفصیل در این زمینه سخن گفته است. در قسمت قبل به بحث پیشوایان دوازده گانه و والیان امر پرداخته شد.
در ادامه ویژگیهای بعدی را میخوانیم:
شیخ صدوق (ره) در ادامه بیان لوازم معرفت امام یا ویژگیهای امامان معصوم (ع)، به نقش محوری ائمه در شناخت خداوند و ارتباط با او توجه کرده است و آنها را درهای خداوند (ابواب الله)، راه به سوی او (سبیل الله) و راهنمایان بر او (ادّلاء علیه) معرفی میکند: [واجب است که معتقد باشد امامان] درهای خدا، راه به سوی او و راهنمایان به او هستند. [۱]
از عبارت یاد شده به دست میآید که امامان معصوم (ع) در مسیر رسیدن انسان به خدا چند نقش اساسی را بر عهده دارند: نخست اینکه انسانها را به راه خدا رهنمون میشوند و آنها را در این مسیر راهنمایی میکنند. دوم اینکه خود، راهی به سوی خدا میشوند و سالکان طریق الی الله را یاری میدهند که با بهره گیری از این راه روشن، بی هیچ خطا و اشتباهی به هدف خود برسند و سرانجام چون دری گشوده به سوی پروردگار، رهنوردان طریق هدایت را به سرای نجات و رستگاری داخل میسازند.
این ویژگیها همه از شئون ولایت معصومان (ع) و نشاندهنده نقش مهم و اساسی آنها در هدایت انسان هاست. هدایتی که گاه جنبه تشریعی و ظاهری دارد و از طریق نشر آموزههای دین اسلام صورت میگیرد و گاه جنبه تکوینی و باطنی دارد و از طریق تأثیر بر نفوس انجام میشود.
ویژگیهای یاد شده نیز چون دیگر ویژگیهای امامان معصوم (ع) هم ریشه قرآنی دارد و با آیات قرآن قابل اثبات است و هم ریشه روایی دارد و به استناد روایات میتوان آنها را اثبات کرد.
قرآن کریم آنگاه که از به امامت رسیدن تعدادی از پیامبران بنیاسرائیل یاد میکند، «هدایت به امر» را یکی از ویژگیهای مقام «امامت» برشمرده است: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقْامَ الصَّلوةِ وَ إِیتاءِ الزَّکوةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ. [۲] و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت میکردند و انجام دادن کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را به ایشان وحی کردیم و آنان پرستنده ما بودند.
همچنین در قرآن میخوانیم: وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِایاتِنا یُوقِنُونَ. [۳] و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما [مردم را] هدایت میکردند.
چنانکه ملاحظه میشود، خداوند متعال در این آیات، پیامبران بزرگواری چون ابراهیم، اسحاق، یعقوب و موسی (ع) را پس از سالها مجاهدت، صبر و پایداری و رسیدن به مقام یقین، به عنوان «امامانی که به امر او هدایت می کنند»، برمی گزیند و آنان را به این شرافت مفتخر میسازد.
«هدایت به امر» که این همه ارزش و اهمیت دارد، چیست و از چه ویژگیهایی برخوردار است؟ علامه طباطبایی ذیل نخستین آیه یاد شده مینویسد: این هدایت که خدا آن را از شئون امامت قرار داده، هدایت به معنای راهنمایی نیست؛ زیرا میدانیم که خدای تعالی، ابراهیم را وقتی امام قرار داد که سالها دارای منصب نبوت بود هم چنان که توضیحش در ذیل آیه «إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماما» [۴] گذشت معلوم است که نبوت جدای از منصب هدایت به معنای راهنمایی نیست. پس هدایتی که منصب امام است، معنایی غیر از رساندن به مقصد نمیتواند داشته باشد و این معنا یک نوع تصرف تکوینی در نفوس است که با آن تصرف، راه را برای بردن دلها به سوی کمال و انتقال دادن آنها از جایگاهی به جایگاهی بالاتر هموار میسازد و چون تصرفی است تکوینی و عملی است باطنی، به ناچار، امری که با آن هدایت صورت میگیرد، نیز امری تکوینی خواهد بود، نه تشریعی که صرف اعتبار است، بلکه همان حقیقتی است که آیه شریفه زیر آن را تفسیر میکند: «إِنَّ ما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلُّ شَیْءٍ؛ چون به چیزی اراده فرماید، کارش این بس که میگوید: «باش»؛ پس [بیدرنگ] موجود میشود. پس [شکوهمند] و پاک است آن کسی که ملکوت هر چیزی در دست اوست و به سوی اوست که بازگردانیده میشوید.» [۵] و میفهماند که هدایت به امر خدا از فیوضات معنوی و مقامات باطنی است که مؤمنان به وسیله عمل صالح به سوی آن هدایت میشوند و از رحمت پروردگارشان برخوردار میگردند.
و چون امام به وسیله امر هدایت میکند، با در نظر گرفتن اینکه «باء» در «بأمر» باء سببیت و یا آلت است، میفهمیم که خود امام پیش از هر کس برخوردار از آن هدایت است و از او به دیگر مردم منتشر میشود و بر حسب اختلافی که در مقامات دارند، هر کس به قدر استعداد خود، از آن بهره مند میشود.
از اینجا میفهمیم که امام رابط میان مردم و پروردگارشان در اخذ فیوضات ظاهری و باطنی است. همچنان که پیغمبر رابطه میان مردم و خدای تعالی است، در گرفتن فیوضات ظاهری؛ یعنی شرایع الهی که از راه وحی نازل گشته و از ناحیه پیغمبر به سایر مردم منتشر میشود. همچنین میفهمیم که امام، دلیلی است که مردم را به سوی مقاماتش راهنمایی میکند، هم چنان که پیامبر، دلیل است که مردم را به سوی اعتقادات حقه و اعمال صالح راه مینماید. البته بعضی از اولیای خدا تنها پیغمبرند و بعضی تنها امامند و بعضی دارای هر دو مقام هستند؛ مانند ابراهیم و دو فرزندش (ع). [۶]
با تأمل در عبارتهای یاد شده درمی یابیم که ائمه معصومین (ع) هم از طریق هدایت تشریعی و ظاهری و هم از طریق هدایت تکوینی و باطنی، مردم را به سوی خداوند رهنمون میشوند و آنها را در رسیدن به مقصدشان یاری میدهند. هدایت تشریعی و ظاهری از طریق نشر حقایق دین و بیان معارف اعتقادی، اخلاقی و فقهی اسلام است و هدایت تکوینی و باطنی از طریق تأثیر در نفوس، هموار کردن راه تکامل، دادن توفیق درک حقایق یا همان شرح صدر و همچنین باز کردن چشم بصیرت آدمی در شناختن راههای انحرافی و مسلکهای سیاسی و اعتقادی گوناگون و تشخیص صراط مستقیم از مسیر گمراهی است.
در روایات نقل شده از پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) بر این نکته که اهل بیت عصمت و طهارت (ع) نیز از مقام هدایت به امر برخوردارند، تصریح شده است، چنان که در روایتی که جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر اکرم (ص) نقل میکند، چنین میخوانیم: إِنَّ رَسُولَ اللّهِ (ص) قالَ لِی یَوْما یا جابِرُ إِذا أَدْرَکْتَ وَلَدی مُحَمَّدا فَاقْرَئْهُ مِنّی السَّلام أَما إِنَّهُ سَمِیّی وَ أَشْبَهُ النّاسِ بِی، عِلْمُهُ عِلْمِی وِ حُکْمُهُ حُکْمِی بِسَبْعَةٍ مِنْ وَلَدِهِ أُمَناءٌ مَعْصُومُونَ أَئِمَّةَ أَبْرارِ السّابِعُ مِنْهُمْ مَهْدِیُّهُمُ الَّذِی یَمْلَأُ الأَرْضَ قِسْطا وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما ثُمَّ تَلا رَسُولُ اللّهِ (ص) «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلوةِ وَ إِیتاءِ الزَّکوةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ». [۷]
رسول خدا درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد روزی به من فرمود: «ای جابر! هنگامی که فرزندم محمد [باقر (ع)] را دیدار کردی، سلام مرا به او برسان. همانا او همنام من و شبیهترین مردم به من است. علم او علم من و حکم او حکم من است. هفت نفر از فرزندان او امنای معصوم و امامان هستند. هفتمین از آنها مهدی آنهاست که زمین را از قسط و عدل پر میکند، هم چنان که از جور و ستم پر شده بود. آنگاه رسول خدا درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد این آیه را تلاوت فرمود: «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکردند و به ایشان انجام دادن کارهای نیک و بر پا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستنده ما بودند».
قرآن کریم در آیاتی دیگر، به شکلی بسیار زیبا و لطیف، ذوی القربی یا اهل بیت پیامبر اعظم (ص) را راهی به سوی پروردگار معرفی و اعلام کرده است که هر کس میخواهد راهی به سوی پروردگارش بجوید، چاره ای جز دست یازیدن به مودّت ذوی القربی یا خاندان پیامبر اسلام ندارد.
خداوند متعال در یک جا پیامبرش را خطاب قرار میدهد و به آن حضرت میفرماید به مردم بگو من در برابر رسالت خود، پاداشی جز دوستی خویشاوندانم از شما درخواست نمیکنم: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرا إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی. [۸] بگو: به ازای آن [رسالت]، پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان.
در جای دیگر به پیامبرش میفرماید به مردم بگو آنچه من در برابر رسالتم از شما خواستم، برای خود شماست: قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلی اللّهِ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ. [۹] بگو: «هر مزدی که از شما خواستم، آن از خودتان مزد من جز بر خدا نیست، و او بر هر چیزی گواه است.
سرانجام در آیه دیگری تصریح میکند: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً. [۱۰] بگو: «بر این [رسالت]، پاداشی از شما نمیخواهم، جز اینکه هر کس بخواهد راهی به سوی پروردگارش [در پیش] گیرد».
در دعای شریف ندبه که بر اساس اسناد معتبر از امام صادق (ع) نقل شده است، [۱۱] پس از اشاره به آیات یاد شده میخوانیم: فَکانُوا هُمُ السَّبِیلُ إِلَیْکَ وَ الْمَسْلَکُ إِلی رِضْوانِکَ. [۱۲] پس ایشان (اهل بیت) همان راه به سوی تو و طریق به سوی رضوان تو بودند.
در بسیاری از روایات و زیارات نقل شده از معصومان (ع) نیز به نقش محوری حجتهای الهی در شناخت خدا و ارتباط با او اشاره شده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
امام باقر (ع) در روایتی میفرماید: الُ مُحَمَّدٍ أَبْوابُ اللّهِ وَ سَبِیلُهُ وَ الدُّعاةُ إِلَی الْجَنَّةِ وَ القادَةُ إِلَیْها وَ الأَدِلاّءُ عَلَیْها إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ. [۱۳] آل محمد، درهای خدا، راه او، دعوت کنندگان به سوی بهشت، رهبری کنندگان به سوی آن و راهنمایان به آن تا روز قیامت هستند.
امام صادق (ع) نیز در ذیل آیه شریفه: «وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ به خانهها از در [ورودی] آنها درآیید و از خدا بترسید؛ باشد که رستگار شوید.» [۱۴] میفرماید: الأَوْصِیاءُ هُمْ أَبْوابُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِی یُؤْتی مِنْها وَ لَوْلاهُمْ ما عُرِفَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِمُ احْتَجَّ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی عَلی خَلْقِهِ. [۱۵] [اوصیای پیامبر] درهای خداوند هستند که از طریق آنها باید وارد شد و اگر ایشان نبودند، خداوند عزّ و جلّ شناخته نمیشد و خداوند تبارک و تعالی به [وجود] آنها [در روز قیامت] بر آفریدگانش احتجاج میکند.
آن حضرت در روایتی دیگر نیز در این زمینه میفرماید: نَحْنُ الْعالِمُونَ (القائِمُونَ) بِأَمْرِهِ وَ الدّاعُونَ إِلی سَبِیلِهِ، بِنا عُرِفَ اللّهُ وَ بِنا عُبِدَ اللّهُ، نَحْنُ الأَدِلاّءُ عَلَی اللّهِ وَ لَوْلانا ما عُبِدَ اللّهُ. [۱۶] ما دانایان (برپا دارندگان) به امر خدا و دعوتکنندگان به راه او هستیم. به واسطه ما خدا شناخته میشود. ما راهنمایان به سوی خدا هستیم و اگر ما نبودیم، خدا پرستیده نمیشد.
آن حضرت همچنین در روایت زیبایی که از امام علی (ع) نقل میکند، به بیانی دیگر به نقش محوری امامان در هدایت انسانها به سوی خدا و نجات و رستگاری آنها اشاره کرده است: جاءَ ابْنُ الکَوّاءِ إِلی أَمیرِ المُؤْمِنینَ (ع) فَقالَ: یا أَمِیرَ الْمؤمِنینَ «وَ عَلَی الأْعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کلاًّ بِسِیماهُمْ»؟ فَقالَ: نَحْنُ عَلَی الأْعْرافِ نَعْرِفُ أَنْصارَنا بَسِیماهُمْ، وَ نَحْنُ الْأَعْرافُ الَّذی لایُعْرَفُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلاّ بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنا وَ نَحْنُ الأعْرافُ یُعَرِّفُنَا اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی الصِّراطِ فَلا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ عَرَفَنا وَ عَرَفْناهُ وَ لایَدْخُلُ النّارَ إِلاّ مَنْ أَنْکَرَنا وَ أَنْکَرْناهُ. إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی لَوْ شاءَ لَعَرَّفَ الْعِبادَ نَفْسَهُ وَلکِنْ جَعَلَنا أَبْوابَهُ وَ صِراطَهُ وَ سَبِیلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِی یُؤْتی مِنْهُ، فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وِلایَتِنا أَوْ فَضَّلَ عَلَیْنا غَیْرَنا، فَإِنَّهُمْ عَلَی الصِّراطِ لَناکِبُونَ.... [۱۷]
ابن کوّاء (یکی از سران خوارج) خدمت امیرمؤمنان درود خدا بر او باد رسید و گفت: «ای امیر مؤمنان! [این آیه] «و بر اعراف [۱۸] مردانی هستند که هر یک [از آن دو دسته] را از سیمایشان [۱۹] می شناسند» [۲۰] [به چه معناست؟] پس آن حضرت فرمود: ما بر اعراف هستیم و یارانمان را از سیمایشان میشناسیم. ما همان اعراف [۲۱] هستیم که خداوند جز از راه معرفت ما شناخته نمیشود. ما همان اعراف هستیم که خداوند عزّ و جلّ در روز قیامت بر صراط ما را [به مردم] می شناساند. پس به بهشت نرود مگر کسی که ما را بشناسد و ما هم او را بشناسیم و به دوزخ نرود مگر کسی که ما را انکار کند و ما نیز او را از خود ندانیم. اگر خداوند تبارک و تعالی میخواست، خودش را [مستقیم] به مردم می شناساند، ولی ما را درهای خود، صراط خود، راه خود و مسیری که از آن داخل شوند، قرار داد. پس هر کس از ولایت ما سرپیچی کند یا دیگری را بر ما ترجیح دهد، از راه درست (صراط)، سخت منحرف شده است.
در شرح اصول کافی ذیل این روایت، نکتههایی مطرح شده است که توجه به آنها ما را در فهم بهتر مفاد روایت یاری میدهد: مقصود از این روایت این است که اهل هر زمانی به بهشت داخل نمیشوند مگر اینکه آنها امامشان از عترت طاهره (ع) را بشناسند؛ یعنی به حق ولایت و صدق امامت آنها معرفت داشته باشند و امام نیز آنها را به تصدیق و پیروی بشناسد. دلیل این موضوع را با دو بیان میتوان تقریر کرد: نخست اینکه داخل شدن به بهشت برای هیچ یک از افراد این امت امکان پذیر نیست مگر با پیروی از شریعت نبوی و عمل به آن و این محقق نمیشود مگر با معرفت شریعت و معرفت کیفیت عمل به آن و این تنها با بیان صاحب و برپا دارنده شریعت و ارشاد و تعلیم او امکان پذیر است.
موضوع یاد شده نیز تحقق نمیپذیرد مگر اینکه مأموم، امام خود، حقانیت امامت او و صدق ولایت او را بشناسد تا بتواند از او پیروی کند و امام نیز مأموم را بشناسد تا او را هدایت کند. بنابراین، داخل شدن در بهشت متوقف بر این است که امام، مأمومین خود را بشناسد و مأمومین نیز امام خود را. دوم اینکه معرفت امامان، معرفت حقانیت امامت و صدق ولایت آنها، رکنی از ارکان دین است و هیچکس داخل بهشت نمیشود مگر اینکه این رکن را به درستی برپا دارد. [۲۲]
حُسن خِتام این بحث را فرازی از زیارت حضرت صاحب الامر (ع) قرار میدهیم، آنجا که میخوانیم: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بابَ اللّهِ الَّذِی لایُؤْتی إلاّ مِنْهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَبِیلَ اللّهِ الَّذِی مَنْ سَلَکَ غَیْرَهُ هَلَکَ. [۲۳] سلام بر تو ای در] گشوده] خدا که جز از آن نتوان به خدا رسید؛ سلام بر تو ای راه خدا؛ آن راهی که هر کس جز آن را بپوید، نابود میشود.
با توجه به آنچه گفته شد، به روشنی در مییابیم که چرا در اسلام این همه بر ضرورت شناخت امام عصر (ع) تأکید شده است تا آنجا که فرموده اند: مَنْ ماتَ وَ لَمْیَعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَةً جاهِلِیَّةً. [۲۴] هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است.
و از همه ما خواسته اند پیوسته دعا کنید که خداوند حجتش را به شما بشناساند؛ زیرا اگر حجت او را نشناسیم، از دین گمراه میشویم: أَللّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ إِنْ لَمْتُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ظَلَلْتُ عَنْ دِینی. [۲۵] بارالها! حجت خود را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی، از دینم گمراه میگردم.
[۱]. الهدایة، صص ۳۲ و ۳۳.
[۲]. سوره انبیا (۲۱)، آیه ۷۳.
[۳]. سوره سجده (۳۲)، آیه ۲۴.
[۴]. سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۴.
[۵]. سوره یس (۳۶)، آیه ۸۲ و ۸۳.
[۶]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۷، ص ۳۰۴؛ ج ۱، صص ۲۲۶۲۷۶، ذیل آیه ۱۲۴ سوره بقره.
[۷]. سید هاشم بحرانی الحسینی، البرهان فی تفسیر القرآن، چاپ اول: بیروت، مؤسسة الأعلمی، ۱۴۱۹ ه. ق، ج ۴، ص ۶۵.
[۸]. سوره شورا (۴۲)، آیه ۲۳.
[۹]. سوره سبا (۳۴)، آیه ۴۷.
[۱۰]. سوره فرقان (۲۵)، آیه ۵۷.
[۱۱]. ر. ک: علی اکبر مهدیپور، با دعای ندبه در پگاه جمعه، چاپ اول: تهران، موعود عصر، ۱۳۸۰، صص ۴۰ ۵۵.
[۱۲]. سید علیبن موسی ابن طاووس، مصباح الزائر، قم، مؤسسة آل البیت (ع) لاحیاء التراث، ۱۴۱۷ ه. ق، ص ۴۴۷؛ سید علیبن موسی ابن طاووس، إقبال الأعمال، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۱۷ ه. ق، ص ۲۹۶؛ بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۱۰۵؛ شیخ عباس قمی، مفاتیحالجنان.
[۱۳]. بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۰۴.
[۱۴]. سوره بقره (۲)، آیه ۱۸۹.
[۱۵]. الکافی، ج ۱، ص ۱۹۳، ح ۲.
[۱۶]. بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۲۶۰، ح ۳۸.
[۱۷]. الکافی، ج ۱، ص ۱۸۴، باب معرفة الإمام و الردّ الیه، ح ۹؛ ر. ک: نهج البلاغه، امام علیبن ابیطالب (ع)، گردآورنده: شریف رضی، ترجمه: محمدمهدی فولادوند، چاپ اول: تهران، صائب، ۱۳۸۰، خطبه ۱۵۲، ص ۱۹۰.
[۱۸]. «اعراف» در اینجا به معنای «قسمت های بالای حجاب است که بین دوزخ و بهشت حایل است، به طوری که اعرافیان در آنجا هم دوزخیان را میبینند و هم بهشتیان را». ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۵، ص ۱۴۵.
[۱۹]. «سیما» در لغت به معنای علامت است. (ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۵، ص ۵)
[۲۰]. سوره اعراف (۷)، آیه ۴۶.
[۲۱]. «اعراف» در این قسمت از روایت، معادل «عرفاء» جمع عریف و به معنای کسی است که یاران خود را می شناساند یا معروف میکند. (ر. ک: شرح اصول کافی، ج ۵، ص ۱۴۵).
[۲۲]. شرح اصول کافی، ج ۵، ص ۱۴۵.
[۲۳]. بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۹۸؛ مفاتیحالجنان، زیارت دوم حضرت صاحب الامر (ع).
[۲۴]. بحارالانوار، ج ۸، ص ۳۶۸.
[۲۵]. کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۵۱۲.