روز سوم محرم به نام چه کسی است؟/ ورود سپاه عمر سعد به کربلا-راهبرد معاصر

روز سوم محرم به نام چه کسی است؟/ ورود سپاه عمر سعد به کربلا

امروز، روز رقیه حسین(ع) است، رقیه‌ای که همراه با برادر کوچکش علی اصغر حماسه بزرگی را در جهان ثبت کردند تا نامشان در صف اول مریدان امامت ثبت شود، درود بیکران خداوند بر کودکی که بدنش در اثر تازیانه کبود شده بود و درود خدا به آن هنگامی که با دیدن پدر جان از بدنش خارج ‌شد.
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۰ - ۰۲ شهريور ۱۳۹۹ - 2020 August 23
کد خبر: ۵۶۰۰۱

به گزارش راهبرد معاصر؛ روز سوم ماه‌ محرم‌الحرام به یاد بزرگ کوچک بانویی، نامگذاری کرده‌اند که خیل وسیعی از عاشقانش را رهسپار مرقد شریفش می‌کند، کودکی که سرنوشت غمبارش در کنار حماسه کربلا، دل خون شیعیان می‌کند، رقیه بابا، فقط سه چهار سال از عمر کوتاه خویش را در ناز و نوازش پدر گذارنده بود و یکباره در روز عاشورا این دختر آل طه، طعم یتیمی را می‌چشد، خداحافظی سوزناک با پدر، سیلی خوردن از دشمنان، آتش گرفتن خیمه‌ها، فرو رفتن تیغ‌ها در پا، فرار از سم اسبان، همه و همه چقدر برای یک دختر بچه قابل تحمل است؟!

 

در روز سوم ماه محرم نامه‌ای از سوی عبیدالله بن زیاد برای امام حسین علیه السلام فرستاده شد. همچنین عمر سعد در ظهر همین روز با وعده دریافت ملک ری، به کربلا فرستاده شد.

 

اشاره امام حسین علیه السلام به نحوه شهادت خود
حضرت اباعبدالله علیه السلام در سومین روز ماه محرم اشاره‌ای به نحوه شهادت خود و شباهت آن با ماجرای شهادت حضرت یحیی علیه السلام داشتند. البته در برخی از منابع نوشته شده که امام زین‌العابدین علیه السلام فرمودند: «در هیچ منزلی فرود نیامدیم مگر اینکه پدرم شهادت حضرت یحیی علیه السلام را یادآور شدند.»

 

نامه ابن ‌زیاد به امام حسین علیه السلام
در این روز همچنین عبیدالله بن زیاد نامه‌ای را برای حضرت سیدالشهدا علیه السلام فرستاد. او در این نامه نوشته بود: «ای حسین! خبر ورود تو و همراهانت به سرزمین کربلا را دریافت کردم. امیرالمؤمنین یزید به من دستور داده است که سر بر بالین آرامش نگذارم و لقمه‌ای از غذا سیر نخورم، مگر اینکه تو را بکشم یا به فرمان و بیعت من و یزید درآیی.»

 

پیک ابن‌زیاد پس از ارائه نامه به امام حسین علیه السلام، جواب آن را خواست. امام فرمودند: «پاسخ ندارد؛ پاسخ او عذاب است.» پیک برگشت و جواب امام را به ابن‌زیاد رساند.

 

فرستادن عمر سعد به کربلا
عبیدالله بن زیاد، حکم حکومت عمر سعد بر ری و گرگان تا حدود همران امروزی را برای عمر سعد نوشت. در این روز عمر سعد آماده رفتن به ری می‌شد که ابن‌زیاد او را به حضور خواست و گفت: «باید قبل از رفتن به ری، به جنگ با حسین علیه السلام بروی.»

 

عمر سعد خوش نداشت به این جنگ برود، به همین دلیل تعلل کرد و جواب را بعد موکول کرد. اما ابن زیاد گفت: «فرمان حکومت ری را برگردان که آن در گرو جنگ تو با حسین علیه السلام است.» عمر سعد تسلیم شد و سفر به کربلا را قبول کرد. در تاریخ نوشته شده که او با همان لشکر چهار هزار نفری که با خودش به ری می‌رفت، به کربلا رفت. چون تصور می‌کرد کار به جنگ نمی‌کشد. در غیر این صورت، نیروهای بیشتری با خودش به کربلا می‌برد.

 

تعداد همراهان عمر سعد با هزار نفر نیروهای حر بن یزید بالغ بر پنج هزار نفر شد. در این سفر، عمر سعد که پسرش حفص را هم به همراه خود داشت، با پیش قراولی خالد بن عرفطه و پرچم‌داری حبیب بن جماز (حمار) در حدود ظهر روزسوم ماه محرم سال 61 هجری وارد کربلا شد.

 

پیک عمر سعد
عمر سعد به محض ورود به کربلا نماینده‌ای را فرستاد تا از امام حسین علیه السلام درباره علت ورود ایشان به این سرزمین سؤال کند. عمر سعد که خودش قبلا به امام نامه‌ای نوشته بود، از دیدار با آن حضرت ترس داشت.

 

در این میان کثیر بن عبدالله شعبی که سوارکاری اهل جنگ بود گفت: «من می‌روم و اگر بتوانم حسین علیه السلام را خواهم کشت.» عمر به او گفت: «نمی‌خواهم او را بکشی. امام از او سؤال کن که چرا به کربلا آمده است.» کثیر در حالی که شمشیرش را به همراه داشت به سمت اردوگاه امام حسین علیه السلام نزدیک شد. ابوثمامه صائدی با دیدن او به امام حسین علیه السلام خبر داد که: «خداوند تو را همواره قرین صلاح کند. خونریزترین و جسورترین فرد روی زمین به سوی تو آمده است.»

 

سپس به کثیر که نزدیک شده بود گفت: «شمشیرت را زمین بگذار تا اجازه بدهم با امام حسین علیه السلام صحبت کنی.» کثیر گفت: «من مأمورم. اگر می‌خواهید پیام عمر سعد را می‌رسانم وگرنه برمی‌گردم.» و راضی نشد شمشیر را از خودش جدا کند. ابوثمامه جواب داد: «دسته شمشیرت را می‌گیرم تا با امام صحبت کنی.» او قبول نکرد. گفت: «پیامت را به من بگو تا به امام برسانم. امام بدان که اجاز نمی‌دهم به امام نزدیک شوی.» کثیر در حالی که دست خالی و پرخاشگر بود به سمت لشکر عمر سعد برگشت.

 

این بار عمر سعد، قره بن قیس حنظلی را به سوی امام حسین علیه السلام فرستاد. امام از یاران خود سؤال کردند که چه کسی او را می‌شناسد. جناب حبیب بن مظاهر جواب داد: «او از قبیله تمیم و طایفه حنظله است. او را می‌شناسم. مردی خوش‌نیت و درست‌اندیش است و تصور نمی‌کردم در لشکر عمر سعد باشد.»

 

قره جلوآمد و به امام حسین علیه السلام سلام کرد و پیام عمر سعد را گفت. امام فرمودند: «مردم دیارتان نامه نوشتند و من را دعوت کردند. اگر خوش ندارید، برمی‌گردم.»

 

قره که می‌خواست برگردد، جناب حبیب بن مظاهر به او گفت: «وای بر تو، به سمت ستمگران برمی‌گردی؟ اینجا باش و مردی را یاری کن که خداوند همه عزت و اعتبار ما را به شکرانه و به پاس وجود او به ما بخشیده است.»

 

قره جواب داد: «می‌روم، پیام را می‌گذار. اما برمی‌گردم و تصمیم می‌گیرم.» سپس به سمت عمر سعد برگشت و جواب امام حسین علیه السلام را به او رساند. عمر سعد با شنیدن سخن امام گفت: «امیدوارم خداوند من را از جنگ با او نگاه دارد.» بعد از آن نامه‌ای برای عبیدالله بن زیاد نوشت: «من همین که به کربلا رسیدم، پیکی را فرستادم تا با حسین علیه السلام مذاکره کرده و از او بپرسد که برای چه به کربلا آمده است. پاسخ او این بود که مردم کوفه نامه نوشته و از من درخواست آمده کرده‌اند و من به آن‌ها پاسخ داده‌ام. حال اگر تغییر نظر داده‌اند و موافق نظر قبلی خود نیستند، برمی‌گردم.»

منابع:

نفس المهموم
اعیان الشیعه
الامام حسین علیه السلام و صحابه
مقتل الحسین علیه السلام؛ خوارزمی
انساب الاشراف
آینه در کربلاست؛ محمدرضا سنگری
منبع:  تسنیم

ارسال نظر
تحلیل های برگزیده