به گزارش راهبرد معاصر، مربی استقلال گفت: من از بقیه فوتبالیها شنیده بودم مهرداد خیلی دست و دلباز است اما باور نمیکردم اینقدر لارج باشد.
«...روحت شاد رفیق. ۴ ماه با هم بودیم سر کاری، خیلی دل پاکی داشتی. دلتنگت میشم رفیق. دلتنگ زنگ زدنت و کری خوندنت.» آنچه خواندید پُست اینستاگرامی حنیف عمرانزاده پیشکسوت و مربی فعلی استقلال است که پس از درگذشت ناگهانی مهرداد میناوند منتشر شد.
در همین ارتباط بد ندیدیم با حنیف عمرانزاده تماس بگیریم و دقایقی با او همکلام شویم.
آخرین وضعیت جسمانی آتیلا حجازی در بیمارستان
بازگشت حاجیلو به نیمکت استقلال
نمیدانستیم این همه با مهرداد میناوند رفیق بودید و با او ارتباط داشتید!
واقعاً ناباورانه بود و هنوز هم در شوک هستم. خیلی پسر بامعرفتی بود که...
خبر درگذشت او چه زمانی به گوش شما رسید؟
راستش را بخواهید دراردوی تیم در مسجدسلیمان بودیم که آنالیزور استقلال این خبر تلخ را به ما داد. خیلی حالم گرفته شد چون فکر میکردم بهزودی از بیمارستان مرخص میشود.
نوشته بودی ۴ ماه با هم سر یک کار بودید. کدام کار؟
یک قرارداد با یکی از اپلیکیشنها بسته بودیم و حدود ۴ ماه همیشه با هم بودیم. خیلی خاطرات خوبی از آن دوره با هم بودنمان، در ذهن دارم.
فیلمی هم منتشر کردی که دوتایی در حال سنگپرانی کنار دریا بودید. آن تصاویر ویدئویی مربوط به شمال بود؟
نه، جنوب کشور و جزیره کیش بودیم. از طریق همان اپلیکیشن به جزیره کیش سفر کردیم و چند روز هماتاق بودیم. خیلی هم خوش گذشت.
اما اغلب استقلالیها فقط کریخوانیهای مهرداد میناوند را در ذهن دارند!
کاش همه استقلالیها یک بار با او برخورد میکردند تا شیفتهاش شوند. خدابیامرز مهرداد خیلی دل صاف و پاکی داشت و شیرین بود. آنقدر جذاب و خوشصحبت که آدم کنارش زمان را فراموش میکرد. آن کریخوانیها هم نمک فوتبال است.
صفت بارز مهرداد میناوند چه بود؟
من دو ویژگی بارز از مهرداد در ذهن دارم. اولی مردمدار بودن او بود. خیلی برخورد گرمی با مردم داشت و هرکس را میدید گرم میگرفت. برایش فرق نمیکرد طرف پولدار باشد، بیپول یا استقلالی و پرسپولیسی، رفتار صمیمانهای با همه داشت.
و صفت دوم؟
دست و دلباز بودن خدابیامرز مهرداد را هرگز فراموش نخواهم کرد.
خاطرهای هم از دست و دلبازی مهرداد میناوند داری؟
گفتم که ما با هم در جزیره کیش بودیم. خیلی خوش گذراندیم و یک روز به او گفتم چقدر ساعت خوشگلی داری که ول نکرد! ساعت را از دستش باز کرد و به من داد. هرقدر گفتم داداش شوخی کردم بیخیال ماجرا نمیشد. تازه خیلی هم آن زمان از لحاظ مالی اوضاع خوبی نداشت اما ساعت را پس نمیگرفت. میگفت ساعت را به من بخشیده و پس نمیگیرد! باورتان نمیشود با بدبختی و در فرودگاه مهرآباد ساعت را انداختم داخل تاکسی و فرار کردم! من از بقیه فوتبالیها شنیده بودم مهرداد خیلی دست و دلباز است اما باور نمیکردم اینقدر لارج باشد. خداوند رحمتش کند و به پدر و مادر و همسرش صبر بدهد. یک خاطره دیگر هم از او یادم آمد.
بگویید...
هفتهای یکی، دو بار زنگ میزد و سراغ دخترم رُز را میگرفت. من یک تیکهای دارم و همیشه به دخترم میگویم رُز بابا و مهرداد هم میپرسید رُز بابا چطور است؟ روحش شاد و یادش گرامی./ خبرورزشی