سیری در حکومت 5 ساله امیرالمؤمنین علی (ع)-راهبرد معاصر
یادداشت اختصاصی ابراهیم بهاری، استاد حوزه و معارف دینی؛

سیری در حکومت 5 ساله امیرالمؤمنین علی (ع)

حضرت علی (ع) در مدت كوتاه حكومت خود با سه گروه‌ ناكثين، قاسطين و مارقين درگير بودند و هر يك از اين سه گروه جنگي را بر حضرت تحميل كردند. حكومت چند ساله امیرالمؤمنین با اينكه خيلي كوتاه بود و همواره در حال جنگ با گروه‌ های فوق بودند، نمونه بسيار روشن و الگوی بسيار موفقی از حكومت اسلام راستين را به بشريت ارائه کردند.
ابراهیم بهاری؛ استاد حوزه و معارف دینی
تاریخ انتشار: ۰۵:۰۰ - ۲۳ فروردين ۱۴۰۲ - 2023 April 12
کد خبر: ۱۷۹۳۳۹

سیری در حکومت 5 ساله امیرالمؤمنین علی (ع)

 

به گزارش «راهبرد معاصر»؛ علی (ع) به عنوان امام نخست شیعیان اسوه و نمونه عدالت ورزی و تحقق عدالت در جامعه است، معصومی که همچنان با نام محقق کننده عدالت آزادگان جهان از ایشان یاد می کنند، در زمان برپایی حکومت کوتاه اما پربار خود ضمن ايراد خطبه‌ ای برنامه حكومت خود را چنين بيان فرمودند: بدانيد كه شما را به راه حق خواهم راند و روش پيامبر(ص) را كه سال‌ هاست متروك مانده، دنبال خواهم كرد. دستورات كتاب خدا را درباره شما اجرا خواهم كرد و كوچك ترين انحرافي از فرمان خدا و سنت پيامبر(ص) نخواهم نمود. همواره آسايش شما را به راحتي خود مقدم شمرده و هر كاري كه درباره شما انجام دهم به صلاح شما خواهد بود، ولي اين صلاح و خيرخواهي مصلحتی كلي است و عموم مردم را در نظر خواهم گرفت، نه يك عده مخصوص را. چشم ملت به من دوخته شده است؛ بايد به حق و عدالت ميان آن‌ ها رفتار كنم.


سپس افزودند:  تاجايي كه خبر دارم بعضي ها داراي اموال بسيار و كنيزان ماهرو و املاك حاصل‌خيز بسياري (از بيت‌المال) شده‌ اند؛ چنانچه اين اشخاص برخلاف حق و موازين شرع اين ثروت و دارايي را اندوخته‌ باشند آن‌ ها را مجبور خواهم كرد به بيت‌ المال برگردانند؛ بدانيد كه هيچ‌ گونه امتيازي بين مردم وجود ندارد مگر به تقوا كه پاداش آن در جهان ديگر خواهد بود، بنابراين در تقسيم بيت‌ المال همه مسلمين در نظر من يكسان هستند. بناي حكومت من بر پايه عدالت است، ستمديدگان بينوا در نظر من عزيزند و نيرومندان ستمگر ضعيف و زبون.


آغاز بيعت شكني

روش عدالت علي(ع)  در حكومت و تقسيم اموال، بسياري را كه در زمان عثمان به امتيازات نابجا خو گرفته بودند خوشايند نيامد، از اين رو شروع به نق زدن كردند و سرانجام بيعت شكني كرده، مردم را علیه علي(ع) تحريك نمودند. از طرف ديگر علي (ع)  پس از بيعت تصميم گرفت در نخستین فرصت حكام و فرمانداران نالايقي را كه عثمان منصوب كرده بود عزل كند و به جاي آن ها افراد شايسته و صالحي بگمارد. اين حكّام مخلوع نيز دل‌ پري از علي(ع) داشتند، لذا با بيعت شكنان هم صدا شدند و فتنه جمل را به راه انداختند.

نخستين گروهي كه براي حكومت علي(ع) دردسر ايجاد كردند، همان كساني بودند كه در زمان عثمان از امتيازات ويژه برخوردار بودند و چون علي(ع) آن‌ها را با ديگران برابر در نظر گرفت، دست به پيمان شكني زدند


به طور كلي، حضرت در مدت كوتاه حكومت خود با سه گروه‌ ناكثين، قاسطين و مارقين درگير بودند. هر يك از اين سه گروه جنگي را بر حضرت تحميل كردند. حكومت چند ساله حضرت علي(ع) با اينكه خيلي كوتاه بود و همواره در حال جنگ با گروه‌ هاي فوق بودند، نمونه بسيار روشن و الگوي بسيار موفقي از حكومت اسلام راستين را به بشريت ارائه کرد.

 


جنگ جمل (فتنه ناكثين)

نخستين گروهي كه براي حكومت علي(ع) دردسر ايجاد كردند، همان كساني بودند كه در زمان عثمان از امتيازات ويژه برخوردار بودند و چون علي(ع) آن‌ها را با ديگران برابر در نظر گرفت، دست به پيمان شكني زدند و با اجتماع در بصره، به همراهي حاكمان معزول فتنه جمل به راه انداختند و عايشه را نيز فريب دادند با خود همراه كردند. سردسته اين گروه طلحه و زبير بودند. طلحه از نخستین كساني (و به نقلي نخستین فردي) بود كه با علي (ع) بيعت كرده بود، لكن با اين تصور كه علي(ع) نيز مانند عثمان عمل خواهد كرد و به او امتياز مي‌ دهد. اينان وقتي عدالت علي را ديدند، پيمان شكستند و به شورش عليه امام پرداختند. انگيزه اين‌ افراد در واقع اختلافات طبقاتي بود كه طلحه و زبير و برخي ديگر خواهان آن بودند.


قاسطين

دسته ديگري كه علیه حكومت علي به پا خواسته و جنگي را بر آن حضرت تحميل كردند، معاويه و عمروعاص بودند كه با فريب دادن مردم شام و به بهانه خون خواهي عثمان، از بيعت با علي(ع) خودداري كردند و جنگ صفين را به راه انداختند.


عمروعاص، شيطان سياست

اين شيطان مكار و يگانه حليه‌ گر عرب نيز از نظر حسب و نسب مانند رفيقش معاويه بود. بنا به نوشته زمخشري و ابن جوزي، مادر عمروعاص، نابغه ابتدا كنيز بود و چون به فسق و فجور شهرت داشت ولیش او را رها كرد. نابغه از اين آزادي سوء استفاده و با اين و آن رابطه برقرار كرد، در چنين موقعي عمرو را به دنيا آورد. پنج نفر مدعي پدري عمرو بودند؛ ابولهب، امية بن خلف، ابوسفيان، عاص و هشام بن مغيره.


بالاخره بنا بر سنت مرسوم در جاهليت، تعيين پدر را به خود نابغه واگذار كردند. نابغه، عاص را كه ثروتمند‌تر از ديگران بود انتخاب كرد؛ در صورتي كه شباهت عمرو به ابوسفيان بيشتر بود. حسان بن ثابت، شاعر معروف صدر اسلام در شعري خطاب به عمرو گفته بود «پدرت ابوسفيان است و از شكل و قيافه‌ ات به روشني معلوم است كه پسر او هستي».


عمروعاص هميشه در جبهه مخالفان رسول اكرم(ص) بود و همو بود كه براي برگرداندن مهاجراني كه به حبشه رفته بودند، از جانب قريش به حبشه رفت. اين دو فرد پليد (معاويه و عمروعاص) كه در تظاهر و فريب و دروغ و نيرنگ نظير نداشتند دل به دنيا بسته و به كمك هم تصميم گرفتند در برابر علي(ع) يگانه مرد حق و فضيلت بايستند.


جنگ صفين

نتيجه توافق شوم معاويه و عمروعاص تحميل جنگي ديگر بر حكومت علي(ع) شد كه 12 ماه (و به نقلي 18 ماه) طول كشيد. معاويه سپاهي از مردم شام تشكيل داد و به طرف كوفه حركت كرد و در منطقه صفين اردو زد. چون زودتر به صفين رسيده بود، آب را بر سپاهيان علي(ع) بست، ولي هنگامي كه علي(ع) معاويه را عقب راند به اصحاب خود فرمود از آب جلوگيري نكنند و اجازه دهند شاميان نيز از آب استفاده كنند.

نتيجه توافق شوم معاويه و عمروعاص تحميل جنگي ديگر بر حكومت علي(ع) شد كه 12 ماه (و به نقلي 18 ماه) طول كشيد


در اين نبرد طولاني حوادث زيادي رخ داد. قبل از شروع جنگ و در طول آن حضرت امير (ع) نامه‌ هاي زيادي براي معاويه فرستاد و او را از جنگ برحذر داشت. لكن معاويه از پذيرفتن حق سرباز مي زد. در روزهای آخر جنگ كه شكست معاويه و شاميان قطعي به نظر مي‌ رسيد، عمروعاص حيله‌ اي ساخت و به وسیله آن خود و معاويه را از مهلكه نجات داد. او به شاميان گفت، قرآن‌ ها را سر نيزه‌ هاي خود قرار دهند و كوفيان را به حكميت قرآن فراخوانند.


اين حيله كارساز شد و در سپاه كوفيان اختلاف ايجاد كرد و علي(ع) مجبور شد حكميت را بپذيرد. علي، ابن عباس يا مالك اشتر را به عنوان نماينده خود و كوفيان معين فرمودند؛ ولي كوفيان نپذيرفتند و بر ابوموسي اشعري (كه مردي كودن و عوام بود و با حيله‌گري عمروعاص قدرت مبارزه نداشت) اصرار كردند. ابوموسي همان گونه كه حضرت علي (ع) نيز پيش‌بيني مي‌ كرد، فريب عمروعاص را خورد و حقه او را اجرا كرد.


فراريان خوارج در مكه گرد آمده و اوضاع مسلمين را بررسي مي‌ كردند، سه نفر از آنان به نام‌ هاي عبدالرحمن بن ملجم، برك بن عبدالله و عمرو بن بكر در ضمن گفت و گو به اين نتيجه رسيدند تمام خون ريزي‌ ها و گرفتاري‌ مسلمين به واسطه سه نفر است: معاويه، عمروعاص و علي(ع). اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند، مسلمانان آسوده مي‌ شوند. آن‌ ها با خود پيمان بستند هر كدام يكي از اين سه نفر را به قتل برسانند؛ عبدالرحمن كشتن علي(ع) را برعهده گرفت؛ عمرو بن بكر كشتن عمروعاص و برك بن عبدالله نيز قتل معاويه را به گردن گرفت.


هر يك شمشير خود را با سم مهلكي زهرآلود نمودند تا ضربتشان مؤثر واقع شود. نقشه آن‌ها اين بود كه شب نوزدهم ماه مبارك رمضان مقصود خود را عملي سازند. عبدالرحمان بن ملجم اواخر ماه شعبان وارد كوفه شد و در منزل «قُطام» زني كه پدر و برادرش در جنگ نهروان كشته شده بودند و از اين رو كينه شديدي نسبت به اميرالمؤمنين (ع) داشتند، منزل كرد. قطام نيز ابن ملجم را در كشتن علي(ع) تشويق كرد.


علي (ع) بارها از شهادت خویش خبر داده بود و در همان سالي كه به شهادت رسيد، به اصحاب خود فرموده بودند، امسال شما به حج خواهيد رفت و من در ميان شما نخواهم بود. روزي ديگر دست به محاسن شريفشان كشيدند و فرمودند، به زودي شقي‌ ترين مردم اين محاسن را با خون سرم رنگين خواهد كرد.


در ماه رمضان سال چهلم هجري حضرت هر شب را در منزل يكي از فرزندانش به سر مي‌ برد. شبي نزد حسن(ع) بود و شبي نزد حسين(ع) و شبي در خانه زينب(س) و شبي در خانه ام كلثوم افطار مي‌ فرمود و بيش از سه لقمه تناول نمي‌ كرد. وقتي علت را مي‌ پرسيدند مي‌فرمود، «امر خدا نزديك است؛ نمي‌ خواهم در حالي كه شكمم پر است خدا را ملاقات كنم».


در شب نوزدهم در منزل ام كلثوم بودند. طبق عادت هر شب سه لقمه غذا خورد و به عبادت و نماز مشغول شد. آن شب از سر شب تا طلوع فجر در انقلاب بود، مرتباً كلمه استرجاع (انا لله و انا اليه راجعون) را بر زبان جاري مي‌ فرمودند. ام كلثوم چون علي (ع) را در آن حال ديدند، علت را پرسيدند. حضرت فرمودند: دخترم من تمام عمرم را در نبرد ها و صحنه‌ هاي كارزار گذرانيده‌ ام و با پهلوانان و شجاعان نامي عرب مبارزه كرده‌ ام، چه بسيار يك تنه بر صفوف دشمن‌ حمله‌ ها برده و قهرمانان رزمجوي عرب را به خاك و خون افكنده‌ ام؛ ترسي از چنين اتفاقات ندارم، ولي امشب احساس مي‌ كنم كه لقاي حق فرا رسيده است.


طلوع فجر نزديك شد و حضرت عازم مسجد شدند. در اين هنگام چند مرغابي كه هر شب در اين موقع در آشيانه خود مي‌ خفتند، سر راه امام آمدند و شروع به سر و صدا كردند و گويا مي‌ خواستند از رفتن امام جلوگيري كنند. حضرت فرمودند: اين مرغابي‌ ها آواز مي‌ دهند و پشت سر اين آواز ها نوحه و ناله‌ ها بلند خواهد شد. بامدادان قضاي حق تعالي ظاهر خواهد گرديد.


ام كلثوم عرض كرد: پدر، چرا فال بد مي‌ زني؟


حضرت فرمودند: هيچ يك از ما اهل بيت فال بد نزده و فال بد در ايشان اثر نكند و لكن سخن حقي بود كه بر زبانم جاري شد.


سپس حضرت سفارش مرغابي‌ ها را به ام كلثوم كردند.


چون به در خانه رسيد، قلاب در به شالي كه حضرت به كمر بسته بود گير كرد و شال باز شد و به زمين افتاد. حضرت كمر را محكم بست و اشعاري خواند كه مضمون بعضي از آن‌ها چنين است: «بربند ميان خود را براي مرگ. به درستي كه مرگ ملاقات كننده است تو را و جزع مكن از مرگ وقتي كه بر تو نازل شود، به دنيا مغرور مشو، هر چند موافقت نمايد، چنانچه دهر تو را خندان گردانيده است، باز تو را گريان خواهد كرد». سپس فرمودند: خداوندا مرگ و لقاي خود را بر من مبارك گردان.


ام كلثوم چون اين سخنان را شنيدند به آه و زاري پرداختند و عرض كردند: پدر، چه شده است امشب خبر مرگ خود را به ما مي‌ گويي؟ حضرت فرمودند: اینها علائم مرگ من است كه از پي يكديگر آشكار مي‌ شود. سپس در را گشود و به طرف مسجد رفت.


ام كلثوم آن چه مشاهده كرده بود براي برادرش، حسن نقل كرد. امام حسن(ع) خود را به پدر رساند و از او خواست كه آن شب به مسجد نرود و كس ديگري به جاي او نماز بخواند. حضرت فرمودند: حبيب من، رسول خدا(ص) به من خبر داده است در دهه آخر ماه مبارك رمضان با ضربت ابن ملجم مرادي شهيد خواهم شد.


امام حسن (ع) عرض كردند: اگر مي‌ داني او قاتل توست، پس او را به قتل برسانيد. حضرت فرمود: قصاص پيش از جنايت كنم؟ سپس به امام حسن (ع) فرمودند به خانه برگردد.


حضرت وارد مسجد شدند؛ چند ركعت نافله خواندند، سپس بر بام مسجد رفتند و براي آخرين بار با صداي دلنشين خود اذان گفتند و آن‌گاه برگشتند و كساني كه در مسجد خوابيده‌ بودند، بيدار كردند (حتي به نقلي ابن ملجم در مسجد بود. حضرت به او فرمودند قصدي در خاطر داري كه نزديك است آسمان‌ ها از هم بپاشد و كوه‌ ها متلاشي گردد. مي‌ دانم در زير جامه چه داري).


سپس حضرت وارد محراب و به خواندن نافله مشغول شدند. ابن ملجم در پشت ستوني مخفي شد و چون حضرت سر از سجده برداشت، ضربتي بر سر مبارك آن حضرت زد. ضربت دقيقاً به جايي از سر حضرت اصابت كرد كه در جنگ احزاب شكافته شده بود.
حضرت علي(ع) فرمودند: «بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله فزت و رب الكعبه»؛ به پروردگار كعبه سوگند، رستگار شدم.


سپس در حالي كه از خاك محراب بر زخم خويش مي‌ ريخت، اين آيه را تلاوت فرمودند: «مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى»؛ شما را از خاك آفريديم و به خاك برمي‌ گردانيم و بار ديگر شما را از خاك خارج مي‌ كنيم.


در اين هنگام زمين بلرزيد، درياها به موج آمد، آسمان‌ ها بر خود لرزيد، باد سياه تندي وزيد، خروش ملائكه بلند شد و جبرئيل ميان زمين و آسمان ندا داد: «تهدمت والله اركان الهدي و انطمست اعلام التقي و انفصمت العروة الوثقي قتل ابن عم المصطفي قتل علي المرتضي قتله اشق الاشقياء»؛ به خدا سوگند اركان هدايت درهم شكست، نشانه‌ هاي تقوا محو گرديد، دستاويز محكمي كه ميان خالق و مخلوق بود گسيخته شد، پسر عموي مصطفي كشته شد، علي مرتضي به شهادت رسيد، شقي‌ ترين اشقياء او را شهيد كرد.

 

ارسال نظر
تحلیل های برگزیده
آخرین اخبار