به گزارش راهبرد معاصر، در قضایای هستهای -که جوانها کار هستهای را در کشور شروع کرده بودند، بعد به بنبست خوردند- آقای آقازاده در مسیرِ اوّلین سفری که با بعضی از دوستانِ دفتر برای بازدید رفته بودیم، برای من تعریف میکرد و میگفت: «به ما گفتند که ما دیگر پولی که شما برآورد میکنید، نداریم. گفتیم چهکار کنیم؟ گفتند خب پول نداریم. وقتی من این مطلب را با دوستان مطرح کردم، همه حالت یأس پیدا کردند. خود من هم که مسئول این کار بودم، احساس یأس کردم و بریدم و تمام شد. طولی نکشید که حضرت آقا جمع ما را خواستند و فرمودند من شنیدهام اینجوری شده، شما مثلاً کار را کنار گذاشتهاید یا احساس یأس کردهاید. من از شما میخواهم این کار را وارد بشوید، با جدیت هم وارد بشوید و حمایت میشوید. واقعاً از جلسه و دیدار حضرت آقا که آمدیم بیرون، نهتنها آن روحیهی قبلی از بین رفته بود، بلکه اصلاً قوت و روحیه گرفتیم و بچهها رفتند پای کار و شد آنچه شد.» خیلی زیباست؛ یعنی میگفت حضرت آقا چطور این وضعیتها را میشنوند و چطور در صحنه وارد میشوند. ایشان در این زمینهها خیلی مشوق بودند./ایران آنلاین