به گزارش راهبرد معاصر، تصورم از "بی آر تی" خوابی تا قبل از همراهی یک شبه با برخی مسافران شب در یک مسیر رفت و برگشت خط «راهن-تجریش» خط «آزادی- تهرانپارس» تهران کاملا با واقعیتی که وجود دارد متفاوت است. قبل از آن مدام صحنههایی از میدان شوش و هرندی و... معتادان متجاهر و کارتن خوابها به ذهنم میآید و انتظار مشاهده همین صحنهها را در بی آرتیهای شب دارم.
کم کم با نزدیک شدن به ساعتهای بامداد جنس مسافران اتوبوسها تغییر میکند، افرادی که عجله سریعتر رسیدن به خانه را دارند تمام و دیگرانی که بدون عجله و خسته، گویی خانهای برای رسیدن ندارند جایگزین شان میشوند.
حالا از ساعت ۱۲ شب به بعد هرکسی سوار میشود باتوجه به خلوتی اتوبوسهایی که در طول روز جای سوزن انداختن در آنها نیست، روی صندلیهای خالی لم میدهد و لحظاتی بعد به خواب میرود؛ حتی هستند افرادی که صدای خور و پف آنها بلند میشود و افرادی که خواب میمانند و چند ایستگاه جلوتر پیاده میشوند.
خوب به ظاهر آدما توجه میکنم؛ برعکس تصورم همه کسانی که سوار میشوند معتاد متجاهر با لباس مندرس نیستند. در پایانه آزادی افرادی در ایستگاه اول مسافر بی آرتی شده اند که هم بلیت خریده اند و ظاهری کاملا مناسب دارند. آنها فقط مسافران شب هستند که مقصد هم دارند و در مسیر یا انتها پیاده میشوند و میروند دنبال کار خود، اما در تمام مدتی که در اتوبوس هستند خوابند.
ولی دیگرانی هم هستند که ظاهرشان متفاوت است. از چهره برخی شان میشود اعتیاد احتمالی را حدس زد؛ افرادی که شاید کسی حاضر نشود کنارشان بنشیند. معمولا در صندلی کناری شان وسایلی شبیه به ضایعات هست و یا اگر چیزی همراه نداشته باشند خالی است. از ایستگاه اول یعنی پایانه سوار نمیشوند شاید برای ندادن پول از ایستگاههای میانی که اکثرا شبها در آنها مامور کنترل بلیت نیست سوار میشوند؛ از ایستگاه دوم و گاهی بین مسیر سوار میشوند و تا انتهای خط هستند و میخوابند؛ اما هوشیارند؛ یعنی مدام مراقب اطرافشان هستند؛ شاید از ترس پلیس، حراست اتوبوسرانی، راننده یا حتی این اخیرا سوژه خبرنگاران شدن.
بی تردید خواب در اتوبوسهای بی آر تی برای اینها انقدرها هم راحت نیست به ویژه اگر اعتیاد نداشته باشند. اینها از سر ناچاری و فقر، هوشمندانه خواب در اتوبوسها را برای فرار از سرما انتخاب کرده اند. در طول مسیر تکانهای اتوبوس، توقف در ایستگاهها و صدای باز و بسته شدن درها و ورود هوای سرد به یکباره و پیاده شدن در یک ایستگاه مانده به پایانه و انتهای خط پس از زمانی حدود ۳۵ تا ۵۰ دقیقه، همچنین تحمل سرما برای آمدن اتوبوس در لاین مخالف که گاهی تا یک ساعت هم طول میکشد، کار هر کسی نیست. برخی اتوبوسها هم در شب در برخی ایستگاهها توقف ندارند؛ همگی اینها باعث میشود که "اتوبوس شب" خواب راحتی را برای کسی به همراه نداشته باشد، اما برخی از " ما " مجبور هستند و تنها راه را همین خواب تکه تکه در اتوبوس میدانند.
مسافران روز این اتوبوسها حتی تصوری از آنچه شبها در این اتوبوسها میگذرد ندارند. همه مسافران خاص شب معتاد متجاهر نیستند؛ اما حضور برخی افراد، اتوبوسهای شب را خیلی شبیه فضاهای بی دفاع شهری کرده است تاجایی که برای درآوردن گوشی تردید میکنید یاحتی از خیر سوار شدن به اتوبوس میگذرید و ترجیح میدهید پیاده یا با تاکسی بروید. با این حال برعکس تصور قبلی خیلی ترسناک و عجیب نیست؛ این افراد همانهایی هستند که قبل از ساعت ۱۲ شب میشد آنها را در پایانه آزادی و اطراف آن و در میدان راه آهن و اطراف آن دید؛ آدمها و مشکلاتی که بخشی از زندگی شب شده اند و همیشه هستند فقط در شلوغی روز خوب دیده نمیشوند.
صحبت با افراد اتوبوس شب کار سختی است معمولا میخواهند از زمانی که در اتوبوس هستند برای خواب استفاده کنند و خوش ندارند خواب تکه تکه مسیرهای رفت و برگشت را کسی خراب کند. در صندلی خالی کنار یکی از آنها مینشینم. خیلی زود سرش را بالا میآورد. از خواب پریده و از بی خوابی و سرحالی من متوجه شده برای خواب سوار نشده ام. تا امدم سر صحبت را باز کنم انگار فهمیده باشد میخواهم سوال کنم میگوید: اسم مان را زامبیهای اتوبوسی گذاشته اند، اما ما زامبی نیستیم، فقط جایی گرم و نرم برای خواب پیدا کرده ایم.
از همین دو سه جملهای که میگوید درد هویدا میشود. اتوبوس و خواب تکه تکه و توصیف گرم و نرم! تا آمدم بپرسم که معتادی خودش گفت اعتیاد هم دارم.
ادامه میدهد: آمدی کشف کنی چرا به اینجا رسیدیم و چرا شبها بعضی مردم تو اتوبوس میخوابند؟ چون این جماعت همون ۵۰ یا ۶۰ تومنی که برای یک شب جای خواب لازمه ندارن علتشم اعتیاد نیست. درسته من معتادم، اما اونایی که نیستن چی؟ همگی هم صبحها کار میکنیم، اما وضعیت این شده.
در جواب به این سوالم که هرشب این شکلی میخوابی؟ میگوید: نه گاهی حتی خواب هم برای من کفاره داره. وقتی سقف خونت روی سرت خراب شد داشتن یه سقف حتی اتوبوس هم آرزوت میشه.
حس میکنم از صحبت کردن عصبی شده؛ برای همین فقط میپرسم چرا گرمخونه نمیری؟ که میگوید: اوایل خوب بود بعدا هرکی هرکی شد، درست حسابی تمیز نمیکنن، بو گند میده، ۱۰ تا مرض هم میگیریم بعدم وسایلتو میگیرن نمیدن؛ حتی بعضی وقتا بعضیا کتک میزنن و جیبتو میزنن.
نزدیک سپیده است. پیر و جوان، معتاد و سالم، کودک و سرباز، مسافر و راه مانده همه در طیاره خواب تندرو به خواب فرو رفته اند، شاید خوابگاه اتوبوس تنها پناه آنها بوده، شاید راه دیگری نداشته اند، اما راه چاره را دیگرانی باید پیدا کنند؛ دیگرانی که نامشان مسئول است.
در همین راستا در نخستین واکنشها به این پدیده محمود ترفع، مدیرعامل شرکت واحد اتوبوسرانی شهرداری تهران با تاکید بر اینکه وجود این پدیده را انکار نمیکنیم، افزود: از گذشته نیز شاهد خوابیدن معتادان روی صندلیشان در اتوبوس بودهایم، اما این افراد جدید، ظاهر مناسبی دارند و کارت بلیت میزنند و وارد اتوبوس میشوند.
وی با بیان اینکه ما چگونه میتوانیم تشخیص دهیم که این مسافر جای خواب دارد یا نه؟ گفته بود: ما وجود این پدیده را انکار نمیکنیم، اما این مساله یک اتفاق اجتماعی و اقتصادی است و شرکت واحد اتوبوسرانی در آن نقشی ندارد.
حمیدرضا بیژنی، جامعه شناس نیز در گفتگو با ایسنا، به بررسی ریشههای اتوبوس خوابی در تهران پرداخته و میگوید: یکی از وظایف مسئولان و مدیران شهری شناخت آسیبهای موجود در سطح شهر و کمک به بهبود و مدیریت آنها است. صرف وجود چند گرم خانه که نمیتواند مشکلات مسکن اقشار آسیب پذیر را بر طرف کند.
وی اظهار میکند: انسانی که اتوبوس را به جای زاغهنشینی انتخاب کرده است از پذیرش شرایط و شکست خود سر باز می زند و امید دارد که تنها با روشن شدن هوا میتواند قدمی بهسوی رهایی از وضعیت بغرنج خود بیابد، امیدی که گویی نشئت گرفته از خاطراتی هستند که از زندگی در ساختار مستحکم خانواده در ذهن دارد و پذیرش فروریختگی همیشگی آن را برایش دشوار کرده است. شخصی که در اتوبوس میخوابد امید به ایستادنی دوباره دارد و با باور به فردیت ارزشمند خود، همچنان برای بازپسگیری زندگی آبرومندانه یک شهروند قابلاحترام، در تلاش است.
این جامعه شناس میافزاید: او حاضر به حضور در گرمخانه نیست؛ چراکه خویشتن را ارزشمندتر از آن میداند تا با جمعی آسیبپذیر یکسان تلقی شود. او این معنا را نمیپذیرد چراکه زندگی انسان موفق امروزی را منوط به موفقیتش برای حفظ آن فردیت میداند و این فردیت است که او را امیدوار به تحقق خویشتن نگاه داشته است. او قائل به این است که من یک شهروند قابلاحترام هستم که تنها برای گذر از شرایط دشوار و رسیدن به ایستگاه آرامش در این اتوبوس خواهم خفت. او با این انتخاب در حال بیان این نکته است که من کارتنخواب نیستم، من متجاهر نیستم، من شکستخورده نیستم، من فروریخته نیستم؛ او میگوید که من میخواهم زنده بمانم و خانه منتظر رسیدن من است.
بیژنی با بیان اینکه از این حیث است که اتوبوس خوابان را میتوان گروهی به شمار آورد که در یک دهه فشار اقتصادی اخیر کمرهایشان خم شده، اما حاضر به پذیرش شکست نیستند میگوید: آنها احتمالاً گروه هایی نزدیک به قشر طبقه آبرومند کارگر و متوسط هستند که اگرچه همواره صورت خود را با سیلی سرخ میکردند، اما تن به دراز کردن دست به سوی دیگران نداده و در تلاشاند تا هویت حقیقی خویش را دوباره بیابند.
وی تاکید میکند:، اما مسئله حیاتی در این موضوع این است که ما آگاه باشیم که هنگام مواجهه با این موضوع ما با انسانها مواجه هستیم. انسانهایی که تمام نیازشان خوراک و پوشاک و مسکن نیست؛ آنها نیازمند حفظ احترام و آبروی خود هستند. آنها باید احساس شهروند بودن را در تکتک راهحلها درک کنند. صرف وجود چند گرم خانه که نمیتواند مشکلات مسکن اقشار آسیب پذیر را بر طرف کند. آیا شهرداری تاکنون به این موضوع پرداخته است که یک شب خوابیدن انسان در گرمخانه و یا سولههایی که به عنوان مکانی ذخیره گاه به آن اشاره میشود چه پیامدهای روحی و روانی برای یک شهروند محترم به همراه خواهد داشت؟ کسانی که در اتوبوس میخوابند الزاماً معتاد و متجاهر نیستند. آنها شهروندانی هستند که غرور، شخصیت و هویتشان آسیب دیده و تمام مسئولان در هر سطحی مبتنی بر توان و مسئولیتشان موظفاند برای آنها چاره جویی کنند تا در اسرع وقت زندگی آبرومند و مسکن و شغلی پایدار و مطمئن در شأن یک انسان برای آنها تأمین شود./ایسنا