افسردگی اقتصادی؛ محصول تئوریزه شدن اندیشه آمریکایی در مدیریت اجرایی-راهبرد معاصر
جامعه شناسان تاکید می کنند:

افسردگی اقتصادی؛ محصول تئوریزه شدن اندیشه آمریکایی در مدیریت اجرایی

ایمانی جاجرمی جامعه شناس می گوید: «امروز مشکلات اقتصادی و تورم به سوگ فقرا و جشن اغنیا تبدیل شده، حال آنکه حضرت امام(ره) فرمودند کسانی در راس امور قرار بگیرند که درد فقرا را چشیده باشند.»
تاریخ انتشار: ۰۸:۱۹ - ۱۲ آذر ۱۳۹۷ - 2018 December 03
کد خبر: ۱۱۷۲

به گزارش "راهبرد معاصر"؛ براساس برخی آمارها ایران جزو کشورهایی ست که بخشی از مردم و جامعه اش به افسردگی مبتلا هستند. در این خصوص جدول هم طوری تنظیم شده که ایران همواره در جزو کشورهای پیشرفته در این زمینه معرفی شود. 

 

هر چند تردید و ابهام در مورد این دست از آمارهای بین المللی بسیار است و باید با دیده تردید به آن ها نگریست، اما جالب است که برخی افراد و گروه های معتقد به گزاره های لیبرالی و اندیشه آمریکایی تلاش می کنند بر صحت این آمار تاکید کنند. این در حالیست که به فرض درست بودن این قبیل آمارها، این جریان فکری منتسب به مکتب لیبرالی ست که باید پاسخگوی این شرایط باشد، جریانی که مدت های مدید است سیستم اجرایی را در ید اختیار خود گرفته است. این امر بیش از همه زادۀ سیستم اقتصادی است، سیستمی که در آن سرمایه داری و لیبرالیسم به عنوان دو روی سکه؛ مولد نابرابری و مشکلات روحی برای جامعه هستند.

 

برخی سیاستگذاران هر نوع کوشش برای حرکت در مسیر اقتصاد اسلامی را محکوم به شکست می دانند و معتقدند باید تسلیم نظام جهانی شد اما ثمره این اقدام؛ ایجاد گسل طبقاتی و حاکمیت مدیرانی با اندیشه آمریکایی است که دارنده حقوق های نجومی اند. در نقطه مقابل آنان کارگرانی قرار دارند که میزان دریافتی شان کفاف زندگی روزمره را نمی دهد.

 

زرشناس: بی عدالتی کل کشور من را به یک کانون غارت شدگی، ظلم و فقر تبدیل می کند

لیبرالیسم از زمان دولت سازندگی پایه گذاری شد و با این اتفاق سرمایه داران بر فقرا برتری یافتند. «شهریار زرشناس» ایدئولوژیست و اندیشمند فعال در حوزه علوم انسانی معتقد است: «ما جزء جهانی هستیم که نظام جهانی برای ما فقر و بی عدالتی را برنامه ریزی کرده است. منِ جهان سومی خیلی اشتباه است که خود را تسلیم نظام جهانی کنم چون نظام جهانی تقدیر من را فقر قرار داده است.  نظام جهانی می‌گوید تو حق و سهمت فقط این است که خام فروشی نفت انجام دهی، تک محصولی باشی، در همه حوزه ها از کشورهای ثروتمند واردات داشته باشی. منِ جهان سومی بسیار حماقت می‌کنم که به ضرر خودم تسلیم نظام جهانی شوم. تنها راهی که وجود دارد این است که مدارهای وابسته به نظام جهانی را بشکنم و مقابل این نظام جهانی بایستم. اگر من جهانِ سومی که ۲۰۰ سال غرب زدگی مدرن بر کشورم مستولی شده و سرزمینم را به نفع نظام جهانی غارت می کند در حال حاضر هم بپذیرم که باید تسلیم نظام جهانی شوم، باید قبول کنم مدیر کشورم که اندیشه نئولیبرالی دارد مدیریت اشرافی شکل دهد و ۸۰ میلیون تومان حقوق بگیرد و پدر بنده که کارگر معمولی است یک میلیون بگیرد و هزینه تحصیل فرزندانش را نتواند بدهد و من و میلیون ها نفر در فقر و بی سوادی و جهل و فقدان بهداشت و این موارد باشیم و یک عده مدیران نور چشمی تحت تاثیر تئوری‌های غربی یک مدیریت اشرافی تشکیل دهند و ماهیانه میلیون‌ها تومان درآمد داشته باشند و تحت عنوان خصوصی سازی لابی کنند و برای خود هلدینگ های اقتصادی به وجود بیاورند. این بی عدالتی کل کشور من را به یک کانون غارت شدگی و ظلم و فقر تبدیل می کند.»

 

همین نوع مدیریت و سبک اقتصادی سبب شد تا جامعه شناسان عنوان کنند؛ افسردگی به علت پیاده سازی اقتصاد لیبرالی و اندیشه آمریکایی از رگ گردن به ساکنان طبقات پایین جامعه نزدیکتر است. در گزارش کالج روان‌پزشکان آمده: «نابرابری عامل برجستۀ تعیین‌کننده در بیماری روانی است: هر چه میزان نابرابری بیشتر باشد، پیامدهای مربوط به سلامتی رو به وخامت می‌رود. بیماری روانی ارتباطی مشخص دارد با محرومیت، درآمد پایین و بیکاری.»

 

بمباران چالش های اقتصادی موج افسردگی را به لایه های جامعه تسری می دهد

ما در جامعه ای زیست می کنیم که بخش عمده ای از جمعیت 80 میلیونی آن بیکارند، طبقه متوسط در سراشیبی حذف قرار گرفته و بمباران چالش های اقتصادی اعم از رکود و تورم، نابسامانی نرخ ارز و گرانی مسکن بحران های اجتماعی را تشدید کرده است. طبق اعلام بانک مرکزی کالاهای مصرفی با افزایش 50 درصدی رو به رو شده و امسال یک خانوار چنانچه بتواند درآمد خود را به میزان ۵۰ درصد افزایش دهد بازهم قدرت خریدش نسبت به سال گذشته تغییری نکرده است اما مدیران همچنان حقوق های نجومی را دریافت می کنند. آیا این همه محصول اقتصاد لیبرالی نیست؟ طبعا همین مسائل، موج ناامیدی و افسردگی را به لایه های پیدا و پنهان جامعه تسری داده است.

 

یکی از مقامات بانک جهانی معتقد است: « این نوع بیماری‌ها هنوز در سایه مانده‌اند. این فقط موضوعی مربوط به سلامت عمومی نیست، بلکه مقوله‌ای مربوط به توسعه است. ما باید هم اکنون در این زمینه اقدام کنیم، چراکه خسارتی که این قبیل بیماری‌ها به بهره‌وری کشورها تحمیل می‌کنند، مسأله مهمی محسوب می‌شود و ضرر آن در قلمروی اقتصاد جهانی به سادگی قابل جبران نیست.»

 

 

قرایی مقدم: مسائل اقتصادی و بی عدالتی سهم بسزایی در شیوع افسردگی دارد

امان اله قرایی مقدم در قامت یک جامعه شناس به تحلیل اقتصاد لیبرالی و شیوع افسردگی پرداخته و در توضیح این پدیده به "راهبرد معاصر" می گوید:« مسائل اقتصادی سهم بسزایی در شیوع افسردگی در جامعه دارد. البته نمی خواهیم تندروی کرده و مثل طرفداران مارکس بگوییم همه مسائل به اقتصاد بازمی گردد اما بدون شک قشر عظیمی از جامعه ما گرفتار گرانی و تورم و البته بی پولی اند و همین حس بی عدالتی حاصل از سیاست های دولت ها خود بستری برای شکل گیری افسردگی در جامعه است.»

 

وی با طرح این پرسش که چرا مردم هند به رغم مشکلات اقتصادی افسرده نیستند، عنوان می کند: «درست است که فقر در دهلی و بمبی بیداد می کند و حتی با لنگ می خوابند اما در این کشور امتیاز خواهی، حقوق نجومی و سلطان سکه وجود ندارد و قانون برای همه به طور یکسان اجرا می شود.»

 

آن طور که این جامعه شناس مطرح می کند، کشور ما با مسئله حقوق های نجومی رو به روست و اگر عدالت برای همه یکسان اجرا می شد و یا حداقل رابطه مداری و ژن های برتر وجود نداشتند، وضعیت فرق می کرد: «امروز عده ای در جاده میگون - فشم ویلا دارند و با اتومبیل های میلیاردی از آسانسور بالا می روند و یا هربار سلطان سکه و یا اختلاس گری از گوشه و کنار سر بر می آورد، این شرایط که محصول سیاست های غلط اقتصادی دولت هاست برای جامعه همچون سمی مهلک است.»

 

قرایی مقدم نمی تواند آمار دقیقی درباره افسردگی ایرانی ها ارائه دهد اما بر این باور است که یکی از معیارها و سنجه های ابتلای افراد به افسردگی، اقتصاد کشور است: «حتی اگر شما ثروتمند هم باشید اما ممکن است با دیدن دستفروش ها و فقرا متاثر شده و افسرده شوید. به قول ژان پل سارتر، ما غم دیگران را احساس می کنیم بدون اینکه با شادی خودمان اشتباه بگیریم شان. بنابراین وقتی که هر روزجنگ قدرت سیاسی اتفاق می افتد و گروه های ذی نفوذ بحث خودی و غیرخودی را مطرح می کنند، دیگر کسی به پایه های لرزان اقتصاد نمی اندیشد. امروز 33 درصد دختران مجردند و هر ساعت 20 طلاق اتفاق می افتد. این ها سرمنشاء اقتصادی و البته فرهنگی دارد. بنابراین افسردگی ذاتی، ارثی و نژادی نیست، افسردگی پدیده ای اجتماعی است که ارتباط مستقیم با مسائل اقتصادی دارد. »

 

«آنهایی که درآمد محدودی دارند و برای تامین هزینه های زندگی با فشار و استرس مواجه اند، در معرض آسیب های روحی و روانی قرار دارند. بنابراین باید تدابیری اتحاذ شود تا اقشار ضعیف جامعه مورد حمایت قرار گیرند. انقلاب اسلامی، انقلاب مستضعفین است و باید در مسیر حکومت عدل علوی و توزیع عادلانه ثروت حرکت کرد.» این ها بخشی از دیدگاه های دکتر حسین ایمانی جاجرمی، مدیرگروه جامعه شناسی و مطالعات منطقه‌ای انجمن جامعه شناسی ایران است که با راهبرد معاصر در میان گذاشته است.

 

به اعتقاد این جامعه شناس، هر میزان توزیع فقر در جامعه زیادتر شود، فشارهای روحی در میان مردم بیشتر خواهد شد، ضمن اینکه مسئله محرومیت زمینه ساز پرخاشگری، افسردگی و اضطراب می شود و حتی ایمان را تضعیف می کند. حضرت علی (ع) فرمودند: «هرگاه فقر از دری وارد می شود، ایمان از دری دیگر بیرون می رود، لذا باید به گونه ای عمل کرد که گره های اقتصادی گشوده شود. شهید رجایی رییس جمهوری بود که طعم فقر را چشیده بود و به همین علت به فقرا کمک می کرد.»

 

 

ایمانی جاجرمی: مشکلات اقتصادی و تورم به سوگ فقرا و جشن اغنیا تبدیل شده است

 

ایمانی جاجرمی در ادامه می گوید: «امروز مشکلات اقتصادی و تورم به سوگ فقرا و جشن اغنیا تبدیل شده است، حال آنکه حضرت امام(ره) فرمودند کسانی در راس امور قرار بگیرند که درد فقرا را چشیده باشند. وقتی مسئولان اجرایی و قانونگذار، ثروتمند باشند، ممکن است خیلی به فکر اقشار ضعیف جامعه نباشند.»

 

 

هنوز بعد از گذشت 40 سال از عمر انقلاب، آرمان ها و اهداف متعالی اقتصاد اسلامی محقق نشده و در مقابل پیاده سازی مولفه های اقتصاد لیبرال سبب شده ثروتمندان ثروتمندتر و فقرا فقیرتر شوند اما این مسائل برای پیروان مکتب لیبرالیسم کوچکترین اهمیتی ندارد. ابراهیم رزاقی از جمله اقتصاددانانی است که بارها به این موضوع نقد داشته و عنوان کرده است: « در تفکر لیبرالیسم برخی از مردم باید برای رفاه و آسایش سایر افراد جامعه یا به عبارت دیگر قشر مرفه جامعه زیر چرخ های اقتصاد له شوند تا افراد دیگری از طبقات مرفه جامعه در آسایش و ارامش زندگی خود را ادامه دهند که این تفکر با سیاست های کلی نظام جمهوری اسلامی کاملا در تضاد است.اینکه عده ای در کاخ و عده دیگری در حاشیه های شهر زندگی کنند خلاف عدالت اسلامی است؛ دولت ها باید سازوکارهایی را تبیین کنند که چنین تفکرهای لیبرالی در جامعه حاکم نباشد و ثروت به طور عادلانه و همزمان در اختیار افراد قرار گیرد نه اینکه عده کاخ نشین شوند و عده ای کپر نشین؛ این ها ماحصل همان تفکر لیبرالی است که نشات گرفته از تفکر موجود در دولت سازندگی است.»

 

 

بررسی های مرکز آمار ایران نشان می دهد، فاصله اولین دهک درآمدی با آخرین دهک درآمدی چیزی حدود سالی 40 میلیون تومان است و فقط 2 درصد جمعیت ایران را ثروتمندان تشکیل می دهند، برهمین اساس جامعه شناسان از ارتباط مستقیم حوزه سلامت روان انسان با رفاه اقتصادی سخن گفته و معتقدند آفت های اقتصاد لیبرال؛ نارضایتی و ایجاد مقایسه درآمدی میان طبقات مختلف جامعه است. به عبارت دیگر طبقات پایین وضعیت زندگی خود را با طبقات بالای جامعه مقایسه می کنند و پس از مدتی دچار پرخاشگری، انزوا و افسردگی می شوند.

 

کوروش محمدی: رانت های مالی و اطلاعاتی و اختلاس باعث افسردگی شده است

کوروش محمدی، رییس انجمن آسیب‌شناسی اجتماعی ایران و مشاور رئیس سازمان بهریستی کشور در گفتگو با "راهبرد معاصر" عنوان می کند: «مسئله اقتصاد را باید جدی گرفت، زیرا تبعیض ها و نابرابری های اقتصادی، منجر به شکل گیری طبقات اجتماعی مختلف شده و حتی امروز در کلانشهرهای ایران با پدیده بالا و پایین شهر و مناطق برخوردار و غیربرخوردار رو به رو هستیم و در فضای اجتماعی جامعه، فساد و تبعیض و ضعف کارکردهای اقتصادی به واسطه رانت های مالی و اطلاعاتی و اختلاس باعث افسردگی شده است. »

 

 

وی در ادامه توضیح می دهد: وقتی طبقات بالا از بدنه اجتماع و لایه های پایین جامعه فاصله می گیرند، طبقات پایین را در انزوا باقی می گذارند، افسردگی تا حدود زیادی ناشی از انزوا و ناامیدی است و در اینجا به علت اینکه ضریب جینی جامعه به شدت افت می کند و درصد امید به زندگی پایین می آید؛ شکل و محتوای افسردگی جامعه عمیق تر و عمیق تر می شود.

 

 

این آسیب شناس اجتماعی درباره ارتباط نقش نهادهای اجتماعی در کاهش افسردگی عنوان می کند: «متاسفانه امروز دستگاه های فرهنگی و نظام آموزش و پرورش به شدت ناکارآمد هستند؛ اگر این حوزه ها به درستی ماموریت خود را انجام دهند، آنگاه می توانند کارکرد ضعیف حوزه اقتصاد را پوشش دهند اما اگر آنها هم به موازات حوزه اقتصادی دچار ضعف عملکردی باشند، قطعا شاهد رشد و افزایش میزان افسردگی ها خواهیم بود.»

 

 

بهره سخن

ثمره اقتصاد لیبرالی چیزی جز تبدیل شکاف طبقاتی به گسل طبقاتی طی یک دهه اخیر نبوده است. این در حالیست که عدم حرکت در مسیر اقتصاد اسلامی چالش های بسیاری را برای کشور به ارمغان آورده است. مدیریت کشور نیازمند پالایش اساسی از گزاره های فکری جریان لیبرالی است. سیاستگذاری های لیبرالی اساسا طبقه محروم جامعه را در محاسبات فکری و نظری خود جای نمی دهد و از قضا بیشترین مطالبات و انتقادها نیز از سوی این جریان فکری نصیب حاکمیت می شود، این در حالیست که اگر فرمول های پیشنهادی انقلاب اسلامی در دستور کار مدیران اجرایی قرار می گرفت، امروز اقتصاد کشور با معضلات امروز دست و پنجه نرم نمی کرد و جامعه نیز از نشاط و امید بیشتری بهره مند بود.

ارسال نظر
تحلیل های برگزیده
آخرین اخبار