به گزارش راهبرد معاصر ؛ نعیمه موحد: وقتی درباره دختر و پسرهایی که به هم رسانده صحبت میکند صدایش هیجانزده میشود و باذوق میگوید: «خدا را شکر همه الآن چند تا بچه دارند و خوشبختاند»
فاطمه فیاضی، بیست سال از عمر پنجاه و نه سالهاش را صرف واسطهگری ازدواج کرده است.کار در حوزه آموزش و پرورش فرصت خوبی بوده برای اینکه جرقه فعالیت در حوزه ازدواج در ذهن او زده شود. خودش میگوید: «شبها در خوابگاه تربیت معلم وقتی سرپرست شبانهروزی بودم با بچهها صحبت میکردم و به آنها مشاوره ازدواج میدادم. همیشه دغدغهام این بود که دختران محجوب دیده نمیشوند و پسران مذهبی سراغ دخترهایی غیر از تیپ خوشان میروند»
حالا هر ورق دفتر کهنه خانم فیاضی یا یک خوشی بالفعل دارد یا یک خوشی بالقوه. دخترها و پسرهایی که با نیت خیر خانم فیاضی سالهاست از بودن کنار همدیگر خوشاند و یا آنهایی که بختشان لابهلای کاغذهای این دفتر نشسته است. اما خودش میگوید با تجربهای که همه این سالها به دست آورده این خانوادهها هستند که موانع ازدواج جوانان را هر روز بیشتر میکنند و با سختگیریها و بهانهگیریهای جور و واجور باعث میشوند ازدواج جوانان به تاخیر بیفتد.
آمار دختران دم بخت از پسران بیشتر نیست
زمانی که این کار را شروع کردم در اداره آموزش و پرورش در بخش فرهنگی خدمت میکردم. یعنی شروع ماجرا چیزی حدود 20 سال پیش است. جرقه این کار با دیدن دختران همکارانم زده شد. دخترها برای دیدن مادرهایشان به مدرسه میآمدند و من میدیدم که اینها چه دختران محجوب و خوبی هستند. از آن طرف میدیدم در اطرافیان خودم پسرانی هستند که اتفاقاً خانوادهای مذهبی دارند اما برای ازدواج سراغ دخترانی میرفتند که زیاد با فرهنگ خانوادهشان سنخیت نداشت و به عنوان توجیه هم میگفتند: «دختری که شما میخواهید دیگر پیدا نمیشود» درحالیکه این دخترها وجود داشتند ولی به خاطر تقیدات خانوادههای مذهبی اصلاً کسی آنها را نمیشناخت.
شروع کار همینقدر ساده و از بین همکاران اداره بود. یعنی به همکارانم گفتم هر کس پسر خوب سراغ دارد برای دخترهای همکار معرفی کند و برعکس. خیلی اتفاقی و یکباره من شدم مسئول این کار و شماره تلفنم در اداره دست به دست گشت. هرچند وقت یکبار از طرف همکاران حتی در بخشهای دیگر، برای معرفی دختر یا پسر تماسهایی داشتم.کمکم خودم سعی کردم دایره افراد را بزرگتر کنم و اگر بین دوست و آشنا و فامیل هم کسی بود که احساس میکردم برای دختر یا پسران همکارانم مناسب هستند آنها را به هم معرفی میکردم.
از همان شروع کار به یک نتیجه کلی رسیدم. اینکه گزاره «دختران دم بخت، بیشتر از پسران است» کاملاً اشتباه است. در لیستی که من بعد از مدت کوتاهی درست کردم هیچ برتری از نظر تعداد دخترها به پسرها نبود. اما از این جهت که «همکفو» را پیدا کنم همیشه مشکل وجود داشت و دارد. در دفتر من از اسامی دختر و پسر 17-18 ساله وجود دارد تا فردی که طلاق گرفته و پنجاه سال سن دارد.
فقط افراد مطمئن را به هم معرفی میکنم
زمانی شماره تلفن من دیگر زیاد دست به دست شده بود. طوری که حتی از پارک و کوچه و خیابان هم تماس داشتم برای واسطهگری ازدواج! اما خب از آنجاییکه آنها را نمیشناختم درخواست میکردم که از طرف یک فرد مطمئن مثلاً کسی که شماره را از او گرفتهاند به من معرفی بشوند.
کمکم لیست من بلندتر و بعد از مدتی تبدیل به یک دفتر بزرگ شد. الآن که هر از گاهی دفتر را نگاه میکنم خیلی از اسامی سالهاست که ازدواج کردهاند و چند بچه هم دارند. تنوع آدمها هم زیاد است. مثلاً در فامیل خودمان آقا پسری بود که با یک انتخاب نادرست ازدواج کرد و در دوران عقد هم از همسر خود جدا شد. من در دفترم اسم دخترخانمی را داشتم که شوهرش در دوران عقد فوت شده بود. این دو مورد را به هم معرفی کردم. آنها با هم ازدواج کردند و الآن صاحب فرزند هم هستند. به خاطر نسبت فامیلی هم خبردار هستم که شکر خدا خوشبخت هستند.
هیچکدام از زوجینی که به هم معرفی کردم، طلاق نگرفتهاند
نحوه معرفی دختر و پسر به همدیگر برای من قوانین خاصی دارد. باید مطمئن بشوم که ویژگیهای آن دو نفر تا نود درصد باهم منطبق است. با همین روش هم تا به حال توانستهام حدود پنجاه زوج را به لطف خدا به هم وصل کنم که باز هم خدا را شکر هیچکدام از این موارد منجر به طلاق نشده است.
اگر خانواده مذهبی بودند و بهعنوان مثال میگفتند پسر ما دختر چادری میخواهد، من دختر غیر چادری را به این امید که حالا بروند و ببینند شاید بپسندند یا شاید دختر قبول کرد که چادری بشود و... معرفی نمیکردم. سعی میکردم مشخصاتی که دختر و پسر خواستهاند تا حد زیادی باهم منطبق باشد و بعد آنها را به هم معرفی میکردم. این شرطها ازنظر من سطحی نبود که بخواهم آنها را نادیده بگیرم. ده درصد بقیه اما از شروط نه چندان مهم بودند که میشد از آنها گذشت.
در این انطباق دادنها حتی شرایط ظاهری را هم لحاظ میکنم. اگر موردی باشد که پسر قد بسیار بلندی داشته باشد دختری با قد خیلی کوتاه را به او معرفی نمیکنم. اینها شاید در شروع هیجان آشنایی مهم نباشد اما بعدها احتمال مشکلزا شدن آن زیاد است. دفتر اسامی بندهای مختلفی دارد. عقیدتی، تحصیلات، منطقه محل سکونت و... فقط چند بند این دفتر هستند.
ما حدود ده رابط ازدواج در سطح تهران هستیم و به صورت یک شبکهای از واسطهگرهای ازدواج با هم فعالیت میکنیم. اگر کسی به من مراجعه کند و بگوید ساکن غرب تهران است و دنبال دختر دم بخت میگردد شماره رابط غرب تهران را به او میدهم. بههرحال بعد مسافت هم برای ارتباط خانوادهها با یکدیگر مهم است.
خواستگاران دخترم را به دیگران معرفی میکردم
خیلیها از من میپرسند ازدواج با واسطه را فقط برای دیگران میپسندی یا فرزندان خودت هم به همین طریق ازدواج کردهاند؟ واقعیت این است که اسم دختر خود من هم در دفتر بود. حتی خواستگاران دخترم را که برای او جور نمیشد، برای دیگران معرفی میکردم. درواقع نه من و نه دخترم مشکلی با معرفی خواستگار نداشتیم اما در نهایت او خودش در محل کار با یکی از همکارانش آشنا شد و یکدیگر را برای ازدواج انتخاب کردند {میخندد}. به این خاطر که اکثر کسانی که برای ازدواج آنها را به هم معرفی کردم از فامیل، همکارها یا آشنایان بودند، اغلب در جریان زندگیشان هستم اما اینطور نیست که حالا مرتب خوب و بد زندگیشان را پیگیری کنم. پیگیریهای من فقط تا قبل از مراسم عقد است.
البته این وسط مواردی هم بوده که در جریان خواستگاری آن را به هم زده باشم. مثلاً یکی از خواستگاران دخترم بود که او را برای فرد دیگری معرفی کردم. روزی که تماس گرفتم برای قرار گذاشتن متوجه صدای داد و فریاد و رفتارهای غیرعادی آقا پسر شدم و فهمیدم که کمی عصبانی و تندمزاج است. سریع با خانواده دختر که اتفاقاً از فامیلهای خودمان بودند تماس گرفتم و گفتم این خواستگار را که من معرفی کردم نپذیرید و جواب رد بدهید.
همیشه نوع نگاهم اینطور بوده که این دخترها و پسرها مثل بچههای خودم هستند. من برای پسر خودم هم زیاد خواستگاری رفتم. اما دختران زیادی بودند که بعد از خواستگاری گفتم که این دختر برای پسر من حیف است. پسر من کسب و کار آزاد داشت ولی مثلاً دخترخانم دانشجوی دوره دکترا بود. فرقی نمیکرد که پسر، پسر من باشد یا کس دیگر. این دو نفر همکفو نبودند و قطعاً کفو پسر من جای دیگری بود که شکر خدا پیدا هم شد و الآن زندگی خوبی دارند.
واسطهگر باید کرامت خانوادهها را حفظ کند
برای معرفی هر دختر و پسری به یکدیگر حفظ کرامت این افراد خیلی مهم است. بعضیها فقط از کرامت دختر یا حفظ شان خانواده او در معرفی کردن میگویند اما حفظ شان برای پسر و خانواده پسر هم است. اگرچه دختر چون خواستگاری میشود و در واقع مورد انتخاب قرار میگیرد حفظ شان و کرامت کمی برای او حساستر میشود. بعضی واسطهای ازدواج پسری را به خواستگاری دختری میفرستند که به هیچ عنوان در شان دختر نیست یا از نظر خانوادگی تفاوتهای حل نشدنی بسیار بزرگی باهم دارند.
راهکار من این است که از قبل همه چیز را تلفنی به اطلاع طرفین برسانم. شاید بعضی وقتها یکسری ویژگیها از نظر ما بزرگترها چندان مهم نباشد. مثل اینکه دختری بگوید من میخواهم همسرم زیبا باشد. اما من این را حق دختر میدانم و برای او لحاظ میکنم.
زمانی که در تربیت معلم کار میکردم با همین مسئله عدم حفظ کرامت دخترها رو به رو بودم. مادرها میآمدند در دفتر مدرسه مینشستند و میگفتند برای پسرمان دختر میخواهیم. ناظم یا مدیر هم بهصورت فرمالیته برای انجام کاری دختر را از کلاسش صدا میزد تا مادر او را ببیند. خب اینها دخترهای دانشجو بودند و متوجه این موضوع میشدند و به آنها برمیخورد. میگفتند مگر ما کالا هستیم که بیاییم ما را ورانداز کنند؟! حق هم داشتند. بعضی از آنها حتی در آن سن به خاطر همین رفتارها نسبت به خواستگار موضع پیدا میکردند و دیگر نمیخواستند موارد خوب را ببینند یا بشناسند.
البته من که آنجا مسئولیت فرهنگی داشتم زیاد با دخترها درباره این موضوع صحبت میکردم وسعی میکردم نگاه مثبتشان نسبت به ازدواج از بین نرود اما واقعیت این بود که این رفتارها واقعاً شأن دخترها را پایین میآورد.
واسطهگری هیچ منفعتی ندارد بهجز ثواب
کار واسطهگری برای ازدواج خیلی وقتگیر است. البته کار خیر است و ثواب دارد و من هم به همین نیت و برای رسیدن ثواب آن به پدر و مادرم آن را انجام میدهم. اما اگر بخواهیم موارد خوب را با درصد احتمال ازدواج بالا به هم معرفی کنیم قطعاً کار وقتگیر و پرمشغلهای است. من خودم هم شاغل بودم و یک مدت تعداد تلفنها برای موارد ازدواج انقدر زیاد شده بود که حتی وقت نمیکردم به کارهای خانه برسم.
این کار هیچ منفعتی به جر ثواب معنوی برای من ندارد اما گاهی توقع خانوادهها از من یا امثال من دلخوریهایی هم ایجاد میکند. مثلاً مادری تماس میگیرد و من به او میگویم موردی برایش پیدا میکنم. منظورم این است که اسمش را در دفتر مینویسم یا حتی کسی توی ذهنم هست و تماس میگیرم اما به هر دلیلی برای آشنایی بیشتر موافقت نمیشود. اما مادر چند وقت بعد تماس میگیرد و دلخور است از اینکه من خواستهاش را پشت گوش انداختهام یا برای پسر و دختر فلانی ظرف مدت کوتاهی مورد پیداکردهام برای او نه!({میخندد}. خلاصه از این دست دلخوریها هست.
البته وقتی خانواده در این کار همراه و حامی من هستند این سختیها زیاد به چشم نمیآید. خدا را شکر همسر و فرزندان من با این کار مشکلی ندارند و علیرغم وقتیکه گاهی اوقات از من میگیرد به خاطر نیت خیری که پشت آن است از من حمایت میکنند.
ایده آلهای ازدواج باید اولویتبندی شود
چون افرادی که به هم معرفی میکنم اغلب آشنا هستند خیلی وقتها خودم هم در مراسم خواستگاری حضور دارم. همیشه به خانواده پسر دو توصیه دارم. یکی اینکه در نظر بگیرید فقط شما نباید دختر را بپسندید. آنها هم این حق را دارند و ممکن است شما و پسرتان را نپسندند. مورد دیگر هم اینکه به خاطر وقتیکه برای پذیرش یک خواستگار گذاشته میشود و رفت و آمدی که اتفاق میافتد و همچنین هزینه مراسم خواستگاری که به عهده خانواده دختر است، سعی کنید حتماً در جلسه اول آقا پسر را همراه خودتان ببرید. حالا دوست داشتید اول خانواده بروند و بعد از نیم ساعت آقا پسر را صدا بزنند هم ایرادی ندارد.
سختگیری خانوادهها کار ازدواج جوانان را دچار بحران کرده است
دلایل زیادی برای کمرنگ شدن واسطهگری ازدواج در سالهای اخیر گفته میشود اما جدای از همه آنها به نظر من یکی از جدیترین دلایل سختگیری خانوادههاست که حتی می شود گفت کلا بر موضوع ازدواج جوانان اثر گذاشته است. هنوز هم خانوادههایی هستند که علیرغم اینکه میبینند سن فرزندشان بالا رفته است دنبال ایده آلهایی مثل عروس فوقالعاده زیبا یا مهریه سنگین برای داماد هستند. در واقع هنوز روی تعصباتشان پافشاری میکنند. مثلاً من الآن در یکی از روستاهای لواسانات زندگی میکنم که تعداد دختران مجردش بالاست. چون مهریه اینها طبق یک رسم باید زمین و ملک باشد. خب طبیعتاً شانس ازدواج برای این دختران بسیار پایین میآید.
من به دخترها و پسرهایی که سنشان برای ازدواج بالا رفته و یا آنهایی که در سن مناسب هستند و اتفاقاً موردشان را پیداکردهاند اما به خاطر یک ایده آل جزئی توافق را به هم میزنند توصیه میکنم در ایده آلهایشان اگر خیلی حیاتی نیست، تجدید نظر کنند. مثلاً موردی بود که آقا پسر اصرار داشت فقط با دختری ازدواج کند که 14 سکه مهریهاش باشد. اما خانواده دختر نظرشان روی عدد بیشتری بود که آن عدد هم قابل قبول بود و مهریه معقولی بود. در حالیکه این دو نفر در بقیه موارد کاملاً باهم تفاهم داشتند خواستگاری به هم خورد. من با پدر دختر و خود داماد صحبت کردم و با یکی دو ساعت وقت گذاشتن به این نتیجه رسیدیم که یک حد وسط را بهعنوان مهریه بگیریم. شاید آن آقا پسر یا دختر خانم سالها با خودشان فکر کرده و تصمیم گرفته بودند که فلان مقدار مهریه خوب است. اما اینجا جایی بود که باید یک موضوع غیر حیاتی مثل عدد سکه مهریه را کنار میگذاشتند تا بتواند با فردی که ازهرجهت با آنها تفاهم دارد برای ازدواج به نتیجه مطلوب برسد.
منبع : فارس