فضاسازی رسانه‌ای غرب؛ به نام ایران، به کام دیگران-راهبرد معاصر
«راهبرد معاصر» بررسی می‌کند؛

فضاسازی رسانه‌ای غرب؛ به نام ایران، به کام دیگران

موضوعی که در حوادث اخیر کمتر رسانه‌ای شد این بود، یکی از رسانه‌های فارسی‌زبان انگلیس نشين با دعوت از کارشناسی، ملکه فقید انگلیس را نماد این کشور و در قیاسی مع الفارق، مهسا امینی را نماد ایران دانست. بعد از این بود که با همیاری آن تحلیلگر، زبان به بیان اهمیت تاریخی و نمادین ملکه گشود و برای آن جامه‌ها درید. در واقع، از گاف رسانه انگلیسی می‌شود فهمید چقدر می‌توان در مقام سخن و قلم به بیراهه رفت و اموری ضد ارزش را هنجارمند جلوه داد.
علیرضا رضوانی؛ کارشناس مسائل اجتماعی
تاریخ انتشار: ۱۵:۵۱ - ۰۴ مهر ۱۴۰۱ - 2022 September 26
کد خبر: ۱۵۲۰۰۴

فضاسازی دوگانه رسانه‌ای غرب، به نام ایران و به کام دیگران

 

به گزارش «راهبرد معاصر»؛ این روزها اگر اندک جست و جویی در رسانه های فارسی زبان غربی شود، مطلب داغ و نقل محافل آنها چیزی نیست جز درگذشت مهسا امینی و به تبع آن، اعتراضات ایران. البته تعجبی ندارد، بالاخره به دنبال هر جرقه اعتراض، آتش بیار معرکه شدن این رسانه ها، سنتی است دیرینه‌؛ البته مطلبی که کمتر رسانه ای شده، گرفتن ماهی از آب گل آلود است. 


موضوع مسلم اینکه ناراحتی و تأسف فراوان همگان از درگذشت مهسا امینی و تأکید بر پیگیری قانونی و شفاف این حادثه پابرجا، اما حواشی این قضیه نیز در نوع خود شگفت‌انگیز است که به یک مورد آن پرداخته می شود.


ملکه، نماد انگلستان و امینی نماد ایران!

موضوعی که کمتر رسانه ای شد، از این قرار بود، یکی از رسانه های فارسی زبان انگلیس نشین، با دعوت از کارشناسی، ملکه فقید انگلیس را نماد این کشور و در قیاسی مع الفارغ، مهسا امینی را نماد ایران دانست. بعد از این بود که با همیاری آن تحلیلگر، زبان به بیان اهمیت تاریخی و نمادین ملکه گشود و برای آن جامه ها درید. 

در واقع از گاف رسانه انگلیسی می شود فهمید چقدر می توان در مقام سخن و قلم به بیراهه رفت و اموری ضد ارزش را هنجارمند جلوه داد و در یک کلام، دیوار حاشا را بلند کرد.

این موضوع که آیا سلطنت یکی از طولانی ترین دوران حکومت یک فرد در جهان را می توان تحت پوشش واژه نماد تطهیر و تمجید کرد، پرداختی طولانی می طلبد، اما می توان گفت، اگر نقش نمادین پادشاهی را برای کشوری بپذیریم، باز هم بهانه ای بیش برای سلطنت های غرب و شرق نیست. از این رو آن را می توان در لایه های نهادی آن جوامع باز تعریف کرد و نه صرفاً لایه های نمادی. 

به عبارتی نقش پادشاه و خاندان و دربار آن، تماماً نهاد سیاسی در کشورهای مورد بحث است و این مهم را می توان در مناسبات نفوذ سیاسی و حقوق اقتصادی سلطنت آنها مشاهده کرد. البته این موضوع درباره هم پیمانان منطقه ای غربی ها آشکارتر می شود، زیرا دیگر نمادین بودن سلطنت حتی در ظاهر نیز رعایت نمی شود؛ چنانچه در عربستان نهاد پادشاهی تمام زیر و بم کشور را در اختیار دارد و ادعای نمادین بودن آن مضحکه ای بیش نیست. در امارات نیز با اینکه ظاهراً اسمی از پادشاهی نیست و رئیس جمهور و نخست وزیر وجود دارد، اما رسم سلطنت کاملاً بر آن سرزمین حکمفرماست.  


استانداردهای دوگانه در نهاد بودن و نماد نمودن

روی دیگر سکه استانداردهای دوگانه ای است که غربی ها برای نمادین جلوه دادن نهاد دارند. همان استانداردهایی که بسیاری از منتقدان در سخنانشان از آن یاد می کنند، چنانچه آيت الله رئیسی، رئیس‌جمهور کشورمان در سازمان ملل متحد به آن پرداخت. برای وضوح بیشتر، طرح ضرب المثلی معروف خالی از لطف نیست، همان که می گوید «شترمرغ موقع تخم گذاشتن ادعای شتر بودن می کند و هنگام حمل بار ادعای مرغ بودن». 

 

از گاف رسانه انگلیسی می شود فهمید چقدر می توان در مقام سخن و قلم به بیراهه رفت و اموری ضد ارزش را هنجارمند جلوه داد و در یک کلام، دیوار حاشا را بلند کرد


به همین ترتیب اگر به رسانه های غربی بگوییم چرا با وجود ادعای دموکراسی و آزادی، نهاد سلطنت همچنان در ممالکتان پابرجاست، بحث نمادین بودن آن را پیش می کشند و اگر بخواهند درباره سازمان های موجود در ساختارهای طرف مقابلشان نظریه پردازی کنند، از آنها به عنوان نهادهایی کامل یاد می کنند.



 موارد مذکور در حالی است که احتمالاً اگر به بسیاری از مردم منطقه غرب آسیا و دیگر نقاط مقهور فرهنگ لیبرال، این حقیقت که بسیاری از حکومت های اروپایی هنوز نظام پادشاهی دارند و بر مبنای آن اداره می شوند گوشزد شود، آن را انکار کنند. حتی بعید نیست انکارشان مصرانه تر شود، زمانی که مطلع شوند کشوری مانند انگلیس ممالکی خارج از اروپا را هم به همین شکل تحت سیطره دارد. 



به عبارت بهتر، کشورهایی مانند کانادا، استرالیا و نیوزیلند نه رئیس جمهور دارند نه شاه، بلکه فرماندار کل انتصابی وجود دارد که از طرف انگلستان مجوز می گیرد.


سؤالی که چالش جدی برای رسانه های غربی است و اگر مورد قضاوت بی طرفانه قرار گیرند، به‌طور مشخص پاسخی برای آن ندارند، این است که تا چه اندازه توجیه دوستان و یاری گران غربی تان مهم است که از حادثه ای غم انگیز و متأثرکننده در ایران، پلی ساختید برای تأیید سلطنت هایی که سایه شان بر سرتان به معنای واقعی کلمه سنگینی می کند.

 

پاسخ دقیقاً مشخص نیست، ولی شاید آن قدر ارزش دارد که این‌گونه ناشیانه و صریح قیاس مع الفارق نشود.


ارسال نظر
تحلیل های برگزیده