روش تشخیص حقیقت از دروغ-راهبرد معاصر

روش تشخیص حقیقت از دروغ

مغالطات انواع مختلفی دارد که شناخت آن ها در تفکر انتقادی برای فهم راست از دروغ، ابزار مناسبی برای اندیشیدن محسوب می شود.
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۴ - ۲۵ تير ۱۳۹۸ - 2019 July 16
کد خبر: ۱۶۵۱۲

به گزارش راهبرد معاصر، مغالطه یکی از عوامل اصلی برای پوشاندن حقیقت و القاء دروغ ها و گمان های شخصی به دیگران است. مغالطه که آغشتن راست و دروغ با شیوه ای زیرکانه است عاملی برای فریفتن انسان‌ها و بر کرسی نشاندن اهداف شخصی و منطبق بر منافع حزبی و گروهی است. یکی از راه‌های شناختن و کسب قوه تمییزِ دروغ از راست و درک درست حقیقت، آشنایی با روش های مغالطه است. از همین رو، در سلسله مطالبی، ضمن بازخوانی کتاب "مغلطه، راهنمای درست اندیشیدن" نوشته جمی وایت که جزء کتب پرفروش روزنامه گاردین محسوب شد، به برخی از تکنیک های رایج مغالطه می پردازیم.

 

مغالطه "حرف نزن! حوصله ات را ندارم

تکرار باعث ملالت است، وقتی بارها و بارها عقیده ای را می شنوید، برایتان خسته کننده می شود ولی این درمورد حقیقت آن صدق نمی کند. عقیده ای که زمانی حقیقت داشت با تکرار به کذب تبدیل نمی شود ولی ما معمولا از این موضوع که قبلا عقیده ای را شنیده ایم به مثابه ابزاری برای مخالفت با آن استفاده می کنیم گویی این مسئله می تواند دلیل تکذیب باشد.

 

عقاید و استدلال ها غالبا به این عنوان که کسل کننده، بی روح، بدیهی و خسته کننده اند کنار گذاشته می شوند. چنین مخالفت هایی شاید درمورد نمایش های رادیویی یا اجرای برنامه های صرفا سرگرم کننده، منطقی به نظر برسند ولی زمانی که درمورد حقیقتِ عقیده ای بحث می کنیم، استفاده از این استدلال، بی ربط است. این شاید باعث شود گوینده با شرمندگی سکوت کند ولی کسی نادرستی عقیده او را نشان نداده است.

 

به عکس، این احتمال وجود دارد که اکثر حقایق به موضوعاتی آشنا و ملال آور تبدیل شوند. امروزه دیگر گردش زمین به دور خورشید، هیجانی در کسی ایجاد نمی کند ولی این نگرشِ ملال آورِ جدید، ساختار منظومه شمسی را تغییر نمی دهد. اکثر داستان های تخیلی نیز متحیرکننده اند لذت خواندن آن ها تمامی ندارد اما این چیزی از تخیلی بودن آن ها کم نمی کند.

 

وانگهی، بهترین ردیه ها به واقعیاتی تمسک می جویند که بر همگان آشکار است. برای رد کردن یک نظر، چه کاری از این بهتر که نشان دهید با عقیده ای شناخته شده و بدیهی مغایر است؟ البته که مغایرت با هر حقیقتی اعم از شناخته شده یا نشده، موجب رد یک فرضیه می شود ولی می توانیم با استفاده از یک حقیقتِ مغایر با فرضیه –یعنی حقیقتی که خودش محل نزاع نیست- از جار و جنجال های غیر ضروری جلوگیری کنیم.

 

برای مثال مارکسیسم در پیشگویی های ابتدایی راجع به مراحل تاریخی، درباره تاثیرات اجتناب ناپذیر سرمایه داری ادعاهای بسیاری مطرح کرده بود. یکی از این مدعیات ای بود که انقلاب کارگری برای اولین بار در جوامع پیشرفته سرمایه داری رخ خواهد داد مثل انگلستان. ادعای دیگر این بود که کارگران با حاصل دسترنج خودشان بیگانه می شوند. این روش بدی برای رد کردن مارکسیسم است زیرا که شاید کارگران واقعا با محصولات حاصل از دسترنجشان بیگانه نباشند و نظریه پردازان مارکسیسم دراین باره اشتباه کرده باشند ولی چه کسی می تواند در این مورد مطمئن باشد؟

 

به کارگیری واقعیات آشنا و بدیهی در رد برخی مسائل، نقطه قوت است نه ضعف ولی در دانشگاه های علوم انسانی، زیبا حرف زدن است که مرسوم است و ردیه ها براساس همین واقعیت بدیهی، مطرح می شوند. مثلا اکثر دانشجویان علوم انسانی و بسیاری از دانشگاهیان در این زمینه مدعی اند که "حقیقت از نظر فرهنگی نسبی است" و از این رو حقیقت به دیدگاه عمومیِ فرهنگ موردنظر بستگی دارد.

 

این نسبیت حقایق با واقعیاتِ کاملا بدیهی، مغایر است مانند واقعیت گردش زمین به دور خورشید در سال 900میلادی، به عکس بنابر نظریه "نسبیت فرهنگی"، در سال 900میلادی، خورشید بود که دور زمین می چرخیده است. این چیزی است که مردم در آن زمان باور داشتند پس در آن زمان حقیقت داشته است. اکثر نسبی گرایان به جای عقب نشینی از موضع خود، پاسخ می دهند بله، در سال900میلادی واقعا خورشید دور زمین می چرخیده است.

 

منبع: فصل دوم کتاب مغلطه نوشته جمی وایت

ارسال نظر
تحلیل های برگزیده