به گزارش راهبرد معاصر؛ غلام فتحآبادی، اولین گلزن مشترک سرخابیها در دربی، زننده اولین گل دربی بعد از انقلاب، آقای گل بازی های آسیایی سئول، پدیده فوتبال ایران در سال ۱۳۵۹ و چهره خوشنام فوتبال ایران، در گفتوگو با طرفداری گلایه های زیادی در خصوص وضعیتش مطرح کرد. سرطلایی فوتبال ایران بعد از آنکه گفت الان چه کسی هستم و چه کسی از من خبر دارد؟ بغضش ترکید و از اتفاقات تکان دهنده زندگی اش در سال های اخیر، بیماری همسرش، صدور حکم جلب برای او به دلیل یک چک امانتی و بی مهری اهالی فوتبال و ورزش گفت.
او در خصوص لقبش و وضعیت این روزهایش گفت «یادم است به یکی از روستاها که رفتیم، آقای همایون بهزادی را دیدم و عکس یادگاری کنار دریا با هم داریم. اما پسرشان آقا شاهین آن زمان در فوتبال انگلیس بود، می گفت حق پدر مرا خوردی؟ چرا اسم پدر مرا روی تو گذاشتند؟ به بابام می گفتند سرطلایی! گفتم من که به خودم نگفتم غلام سرطلایی، مردم گفتند، روزنامه ها نوشتند، شدم غلام سرطلایی!
الان چی؟ من غلام سرطلایی هستم؟ من خیلی گرفتاری دارم، کسی خبر ندارد! چرا انقدر دورم؟ چه کسی می داند من کجا هستم؟ چه کسی میداند زن و بچه من چه میکنند؟ خبر دارند؟ میدانند به من چه گذشته؟
کسی که برای مملکتش این اندازه تلاش می کند. بدون هیچی همه کار کردم. بازیکن ساختم، تلاش کردم، از زندگیم زدم، یک نفرشان حال مرا نمی پرسد. زنم بیمار است و شیمی درمانی می کند. کاسه لگن خودم شکسته است. چرا فوتبالی ها به من کمک نمی کنند؟ چرا فدراسیون فقط قول داد؟ هیچکاری برای من نکردند. آقای معینی، آقای تاج که آن موقع معاون بودی رییس فدراسیون نبودی! مگر نگفتی مرا مربی تیم ملی امید می گذاری؟ آقای میرشاد ماجدی، مگر مدارک من بد بود؟ افتخاراتی که دارم هیچکدام ندارند. حمایت نشدم، فقط آقای مایلی کهن کمکم کرد. بازیکنانی که ساختم میلیاردی می گیرند، چرا الان یک زنگ به من نمیزنید؟ چرا جواب تلفن مرا نمیدهید؟ چی خواستم از شما؟ میدانید من برای شما چه کار کردم؟ من شما را میلیاردر کردم!
آقای مهدی کیانی، آقای هادی عقیلی که الان نمیدانم ایران هستی یا آمریکایی؟ آقای سعید دقیقی که شمس آذر قزوین بودی، پیکان بودی، سایپا بودی، همه جا بودی. من بهت زنگ زدم و پرسیدم تو را چه کسی بزرگ کرد؟ گفت شما چه کسی هستی؟ گفتم غلام فتح آبادی! گوشی را قطع کرد!
چه کسی این کار را کرد؟ سعید دقیقی! پولهایی که آوردی، ماشینهایی که داری از کجا آوردی؟ روزهایی که نیرو محرکه بودی من آوردمت، یادت میآید؟ هادی عقیلی، مهدی کیانی، سعید دقیقی، حامد لک، مرتضی ایزدی، جواد کاظمیان، محسن خلیلی، محسن بیاتینیا، مگر در صبا من زحمت کم کشیدم برای اینها؟ چرا نمیگویید الان غلام فتح آبادی کجاست؟ من دو هفته دیگر باید به زندان بروم!
فوتبالیها کجا هستند؟ چه اشکالی دارد، بعد از سی سال چهل سال یک نفر گیر افتاده است. نمیگویم به من بدهید، کمک کنید، کار میکنم و به شما برمیگردانم، من نمیخواهم زیر دین کسی باشم.
۹ ماه است که دادگاه میروم و میآیم، به خاطر کاری که نکردم، به خاطر چکی که خرج نکردم. آقای دکتر حمید سجادی، وزیر محترم مگر بنده شما را مربی بدنساز بزرگسالان سایپا نکردم. ۶ ماه بعدش مگر نگفتی میبرمت امیدها؟ مگر من برای شما جواز نگرفتم آقای دکتر حمید سجادی از دکتر آقابیک (اماکن ورزشی) برای یک جایی که می خواستی باز کنی، اسم نمی برم! آقای دکتر حمید سجادی، تو دیدی کاسه لگن من شکسته است، چرا کمکم نکردی؟ آقای سجادی من تو را بردم. دروغ است، بیا بگو دروغ است! چرا نمیگویی غلام فتحآبادی را کمک کنی؟ دروغ است؟ میخواستی بدنسازی کنی. با آقای محمد مایلی کهن حرفت شد گفتی غلام من نمیخواهم بمانم، آوردمت به امیدها. کجایید؟ بابا حق من کجاست پس؟ شما پولدار شدید، شاسی بلند دارید، من هنوز پراید دارم. چرا باور نمیکنید؟ بابا بیاید ببینید توقیف اموال شدم. چرا نمیخواهید ببینید؟ مدارک من در ماشین است همین الان. آقای دکتر سجادی، این همه داری خرج میکنی، یکیش هم بده غلام فتحآبادی، چه اشکالی دارد؟ مال مردم را نخوردم. سالم زندگی کردم. یک نفر بیاید بگوید از من طلب دارد. این چک را من امانت دادم، بردند اجرا گذاشتند، حکم جلب مرا گرفتند!»