ابعاد بیداری آفریقا و پیدایش «جنوب جهانی»-راهبرد معاصر
یادداشت عریب الرنتاوی، رئیس مرکز پژوهش‌های سیاسی قدس؛

ابعاد بیداری آفریقا و پیدایش «جنوب جهانی»

آفریقا به موازات پیدایش «جنوب جهانی» در حال گذر از موج بیداری است. از نظر شکلی هیچ رابطه مستقیمی میان سلسله کودتاها/انقلاب‌ها در آفریقا و قدرت گرفتن بی‌سابقه گروه بریکس، به‌ویژه پس از اجلاس تاریخی آن در ژوهانسبورگ وجود ندارد، ولی از منظر عمقی و محتوایی رابطه علّی میان تحولات سریع آفریقا و ظهور کشورهای «جنوب جهانی» وجود دارد.
عریب الرنتاوی؛ رئیس مرکز پژوهش‌های سیاسی قدس
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۵ - ۱۷ شهريور ۱۴۰۲ - 2023 September 08
کد خبر: ۲۰۲۷۰۹

ابعاد بیداری آفریقا و پیدایش «جنوب جهانی»

 

به گزارش «راهبرد معاصر»؛ گروه «بریکس» به‌تدریج قطعات جورچین ایجاد نظم جدید را کنار هم می‌چیند و بعد از گسترش عضویت‌ها به عنوان ائتلاف ژئوپلیتیکی قدرتمند قادر می‌شود به روند دلارزدایی و گذار به دنیای چند قطبی شتاب ببخشد.

 

بریکس شامل کشورهای برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی که در سال ۲۰۰۱ میلادی به عنوان گردهمایی مجموعه ای از بازارهای نوظهور پرجمعیت و با رشد سریع ایجاد شد، اکنون به عنوان قدرت اقتصادی و ژئوپلیتیکی ظاهر شده است. بریکس خود را با موفقیت در جبهه های اقتصادی و ژئوپلیتیکی تقویت کرده است و به طور فزاینده ای از سوی بسیاری از کشورهای جنوب جهانی به عنوان روندی جذاب به سمت چندجانبه گرایی شناخته می شود.

 

از منظر عمقی و محتوایی رابطه علّی میان تحولات سریع آفریقا از سویی و ظهور کشورهای «جنوب جهانی» از سوی دیگر وجود دارد

آفریقا به موازات و هم‌زمان با پیدایش «جنوب جهانی» در حال گذر از موج بیداری است. از نظر شکلی هیچ رابطه مستقیمی میان سلسله کودتاها/انقلاب‌ها در آفریقا و قدرت گرفتن بی‌سابقه گروه «بریکس»، به‌ویژه پس از اجلاس تاریخی آن در ژوهانسبورگ وجود ندارد. 

 

در آن اجلاس اعضای بریکس که تعدادی از آن‌ها تجربه تلخ تحریم‌های غرب را دارند، به عضویت دست‌کم 6 کشور دیگر در این مرحله رضایت دادند تا شاهد گسترش این گروه باشیم. 

 

از منظر عمقی و محتوایی رابطه علّی میان تحولات سریع آفریقا از سویی و ظهور کشورهای «جنوب جهانی» از سوی دیگر وجود دارد. اگر موفقیت کشورهای بزرگ بریکس همچون چین و روسیه در گسترش نفوذ خود بر مناطق وسیعی از قاره آفریقا و توانایی فزاینده آنها برای ارائه جایگزین های اقتصادی، امنیتی و نظامی و حتی ایجاد چتر سیاسی برای سران جدید آفریقا نبود، شاهد یک‌سری کودتاهای نظامی چند وجهی نبودیم. 

 

این کودتای نظامی به طور گسترده ای مورد حمایت مردم قرار گرفت. تحولات غرب آفریقا، ساحل و صحرای آن میدان آزمایشی است که برای نخستین بار موفق بود و نشانه‌های ظهور نظم جدید چند قطبی از دل ساختار تک قطبی آشکار شد. 

 

هر کدام از کودتاهای قاره سیاه در سه سال گذشته داستان و ماجرای خاص و هر کدام زمینه‌های سیاسی و امنیتی خود را دارد. این طبیعی و قابل درک است، اما به هیچ وجه از اهمیت نقش مردم نمی‌کاهد. مهم‌ترین عواملی که آن‌ها را متحد می کند، چهار مورد است:

 

نخست، اینکه بیشترشان در نتیجه «خیزش مردمی» به وجود نیامدند، بلکه جرقه‌ای بودند و موجی از خشم مردمی را که عمدتاً علیه قدرت‌های استعماری غربی به‌ویژه فرانسه بود، شعله‌ور کرد. فرانسه خواهان غارت و چپاول ثروت این کشورهاست که برخی از آن‌ها مانند نیجر بیش از دو قرن است در آرزوی بهبود شرایط هستند.

 

واقعیت‌ این است، کودتاهای جدید آفریقا متحد و یکپارچه نیستند که بتوان آن را انقلاب خواند، بلکه بیشترشان سبقه نظامی دارد و با هدف ساقط کردن حکومت مستقر انجام می‌شود.

 

دوم، اینکه ساختارهای دموکراتیک که پس از دهه‌ها استقلال این کشورها ساخته شد، از نظر ساختار بسیار شکننده و کاذب بودند، زیرا به‌وسیله نیروهای محلی غرب‌زده تنظیم می‌شد که سرچشمه آن‌ها در آغوش استعمارگران و برای خدمت به منافع و راهبردهای آن‌ها بود. 

 

گابن نمونه آشکار آن چیزی است که درباره‌اش صحبت می کنیم. دموکراسی ابزاری/رؤیایی نادرست در شکل و محتوا مکانیسمی است که خانواده بونگوی پدر و پسر را قادر ساخت بیش از نیم قرن با مشت آهنین، فساد و در پوششی دموکراتیک که به زودی برملا شد، حکومت کند.

 

سوم، اینکه برخی چارچوب‌های منطقه‌ای آفریقایی که قرار است امور قاره یا مناطق مختلف آن را در خدمت منافع عمومی و در حوزه‌های زندگی، اقتصاد، معیشت و امنیت و به‌ویژه گروه «اکواس» تنظیم کنند، ثابت مانده‌اند. داشتن گرایش‌های پاریسی آن‌ها را به الگویی پیشرفته از «مرد بیمار اروپا» تبدیل کرد.

 

واقعیت‌ این است، کودتاهای جدید آفریقا متحد و یکپارچه نیستند که بتوان آن را انقلاب خواند، بلکه بیشترشان سبقه نظامی دارد

علاوه بر این، چارچوب های کنونی برای مقاومت در برابر بادهای شدید تغییر در قاره بسیار شکننده هستند و تقسیم بندی درون اکواس بر سر نیجر به تهدیدی برای جنگ منطقه ای در قلب قاره آفریقا تبدیل شده است.

 

دوره استقلال کشورهای آفریقایی

همانند سال‌های استقلال، آفریقایی‌ها در حال آغاز دوره جدید از استقلال‌طلبی هستند؛ در دنیایی که دیگر غرب همه کاره نیست و کشورهای قدرتمندی در کره خاکی وجود دارند که می‌توانند از استقلال واقعی ملت‌ها حمایت کنند، آن‌ها با امیدواری وارد این گود می‌شوند. 

 

ضربه‌ای که اروپایی‌ها در نیجر با وجود چند پایگاه بزرگ نظامی، هزاران نیروی رزمی، وابستگی نظامیان و سیاستمداران و فقر و فلاکت مردم این کشور خوردند، چنان غیرقابل انتظار بود که اصلاً فکر حرکت دیگری نمی‌کردند.

 

اروپایی‌ها در حالی که فکر می‌کردند به‌دنبال عرض اندام‌ برای مردم نیجر هستند و با تهدید به مداخله نظامی قصد دارند دیگر کشورها را بترسانند، ناتوانی در ایجاد ائتلاف نظامی میان کشورها برای حمله به نیجر این پیام را به کشورهای مختلف آفریقایی رساند که دوران مداخله و اثرگذاری غرب گذشته است و غربی‌ها جز اختلاف افکنی هیچ کاری از دست‌شان برنمی‌آید.

 

فرانسه در حال از دست دادن نفوذش در آفریقاست. اگر این کودتا موفقیت‌آمیز باشد، از سال ۲۰۲۰ میلادی تاکنون هشتمین کودتای غرب و مرکز آفریقا خواهد بود. پیش تر کشورهای مالی، گینه، بورکینافاسو، چاد و نیجر نیز با کودتای ارتش، دولت‌های نزدیک به فرانسه را به زیر کشیده‌اند، اما آنچه در نیجر و گابن رخ داد، ضربه جبران‌ناپذیر و غیرقابل تحملی برای فرانسه و اقتصاد این کشور به شمار می‌رود. 

ارسال نظر
تحلیل های برگزیده