دردسر صیغه شدن یک زن با گنده‌لات محله-راهبرد معاصر
زمان خداحافظی دیوید تیلور مشخص شد! سپاه پاسداران بیانیه صادر کرد: جزئیات برگزاری مراسم‌های بزرگداشت شهید سردار نیلفروشان بیانیه مهم حزب‌الله درباره مرحله جدید مقابله با رژیم صهیونیستی: منتظر روز‌های آینده باشید عکس | واکنش صاحب خانه‌ای که یحیی السنوار در آن به شهادت رسید عراقچی در بدو ورود به ترکیه: اکنون در منطقه درک مشترکی وجود دارد | مسائل باید مسالمت‌آمیز حل شود کشف غار ماقبل تاریخ در گیلان ناترازی مسکن به ۷ میلیون واحد رسید وزیر خارجه ترکیه: احتمال درگیری میان تهران و تل آویو بالاست محسن رضایی: ایران به دنبال جنگ نیست قیمت طلا، سکه و ارز امروز ۲۷ مهرماه ۱۴۰۳/ سقف مقاومتی سکه شکست خطیب زاده: ما برنامه نظامی هسته‌ای را دنبال نمی‌کنیم | خویشتن داری در برابر اسرائیل دیگر کارساز نیست ورود سامانه جدید پربارش به ایران | سرمای شدید و بارش در این مناطق بهترین بازیکنان تاریخ از نگاه مارکا | مسی در پله اول؛ مارادونا پنجم وقوع زمین لرزه‌ای به بزرگی ۴.۳ ریشتر در استان گلستان ثبت ۲ شکایت جواد نکونام از استقلال + جزئیات

دردسر صیغه شدن یک زن با گنده‌لات محله

بزرگ‌ترین اشتباهم این بود که بعد از فوت شوهرم سه ماه به طور پنهانی به عقد موقت «عظیم» درآمدم. این در حالی بود که همین موضوع به دستاویزی برای شکنجه من تبدیل شد.
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۷ - ۲۸ مهر ۱۳۹۸ - 2019 October 20
کد خبر: ۲۵۴۰۳

به گزارش راهبرد معاصر، زن 38 ساله در حالی که برای دستگیری مردی معروف به «پلنگ» از کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس Police آگاهی خراسان رضوی قدردانی می کرد، درباره چگونگی ازدواج اش با یکی از اوباش به سروان همتی (افسر پرونده) گفت: 17 سال بیشتر نداشتم که با یکی از بستگانم ازدواج کردم.

 

اگرچه سیف ا... کارگری ساده بود اما قلب مهربانی داشت و من زندگی بی دغدغه ای را در کنار او و تنها دخترم سپری می کردم. 20 سال از زندگی مشترک من و سیف ا... می گذشت که او دچار سکته قلبی شد و جان خود را از دست داد. این در حالی بود که دخترم نیز ازدواج کرده بود.

 

من هم بعد از مرگ همسرم زندگی آرامی داشتم تا این که روزی پسر خواهرم به خانه ام آمد و گفت مدتی قبل که در یک مرکز ترک اعتیاد بستری بودم با جوان 40 ساله ای آشنا شدم که ازدواج نکرده است. اما وقتی درباره اخلاق و زیبایی های تو صحبت کردم قرار شد به خواستگاری ات بیاید! من ابتدا قبول نکردم و گفتم من الان داماد دارم و از مردم خجالت می کشم. اما او با بیان این که عظیم پسر خوب و ورزشکاری است اصرار کرد با او و خانواده اش صحبت کنم و بعد تصمیم بگیرم.

 

این گونه بود که عظیم به خواستگاری ام آمد. وقتی هیکل قوی و قد رعنای او را دیدم تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم اما همواره به این موضوع مشکوک بودم که او چرا با این قیافه زیبا تاکنون ازدواج نکرده و حالا نیز قصد ازدواج با یک دختر را ندارد. به همین خاطر از او خواستم که به مدت سه ماه مرا به عقد موقت خودش درآورد و به شرط تفاهم به طور دایم ازدواج کنیم. اما هنوز چند روز از ازدواج ما نمی گذشت که فهمیدم او مرد زندگی نیست چرا که سوءظن های بسیار شدیدی داشت به طوری که مرا در منزل حبس کرده بود بدتر از آن این بود که فهمیدم عظیم یکی از اراذل و اوباش مشهد است و اهالی محل به شدت از او می ترسند.

 

عظیم به خاطر شرارت هایش به «پلنگ» معروف بود و کسی جرات رویارویی با او را نداشت. این بود که از ترس جانم شبانه محل زندگی ام را تغییر دادم و در پاسخ به تلفن های عظیم گفتم من دیگر با تو کاری ندارم چرا که با یکدیگر تفاهم نداریم. آن روز عظیم با فحاشی عنوان کرد که شماره تلفن های بستگان و آشنایانم را دارد و آبرویم را می برد.

 

او به حرف هایش عمل کرد و همه فامیل از ازدواج پنهانی من باخبر شدند. من هم از او شکایت کردم به همین دلیل عظیم محل جدید زندگی ام را پیدا کرد و در حالی که تبر به دست عربده کشی می کرد وارد مجتمع مسکونی محل زندگی ام شد و قصد داشت مرا به زور سوار خودرو کند که با دخالت همسایگان روبه رو شد. او برای ایجاد رعب و وحشت شیشه خودروها و منازل اطراف را شکست و فرار کرد تا این که مدتی بعد کارآگاهان او را در مخفیگاهش دستگیر کردند و..

منبع: رکنا

ارسال نظر
تحلیل های برگزیده
آخرین اخبار