به گزارش «راهبرد معاصر»؛ مدت زمان زیادی از 20 ژانویه (اول بهمن) و برگزاری مراسم تحلیف دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا نمی گذرد؛ رویدادی که با بازتاب های بین المللی گسترده ای همراه شد و دیدگاه های متنوعی در زمینه دولت ترامپ و آینده سیاست های آمریکا در حوزه های مختلف مطرح می شود. ترامپ از زمانِ قطعیشدن یپروزی اش در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مدام سعی کرد این روایت را در ذهن میلیون ها آمریکایی و البته افکار عمومی جهان جا بیندازد که تنها وی می تواند به ادعای خود، آمریکا را به «عصر طلایی»اش بازگرداند.
جالب اینکه چند روز قبال ترامپ در موضع گیری عجیبی مدعی شد می تواند تأیید کند با بازگشت به قدرت، آمریکا بار دیگر به موقعیت ابرقدرتی مطلق خود بازخواهد گشت. وی حتی ساعاتی پس از آغاز به کار رسمی دوره ریاست جمهوریاش دهها فرمان اجرایی امضا و از این هرگذر سعی کرد القا کند آمریکا دوران طلایی و پررونقی در پیش دارد.
ترامپ در داخل آمریکا از رهگذر افزایش تنش های سیاسی و اجتماعی به دنبال آن است پایگاه حمایتی مستحکمی برای خود ایجاد کند
ترامپ به تازگی در پاسخ به خبرنگاران در کاخ سفید گفت، سیاست هایی در پیش خواهد گرفت که همگان شوکه شوند؛ سیاست هایی که محور همگی آنها به اوج رساندن آمریکاست. با وجود این، به نظر نمی آید ترامپ آن فردی باشد که بتواند به این قبیل شعارها رنگ واقعیت ببخشد. در واقع، اگر لفاظی های کلامی و متحدانش را کنار بگذاریم، ترامپ به سه دلیل مهم و محوری ظرفیت های لازم را برای محقق کردن شعارهایش و آنچه احیای عصر طلایی آمریکا ادعا می شود، ندارد.
نخست، اینکه اصل سیاست ها و رویکردهای ترامپ در محیط داخلی آمریکا و عرصه بین المللی، مبتنی بر ایجاد شکاف و انشقاق است. وی در داخل آمریکا از رهگذر افزایش تنش های سیاسی و اجتماعی به دنبال آن است پایگاه حمایتی مستحکمی برای خود ایجاد کند. درست به همین دلیل است بر برتریِ سفید پوستان یا در پیش گرفتن سیاستهای اقتصادی (نظیر مقررات زدایی از اقتصاد یا کاهش مالیات گیری از طبقاتِ دارا) که وضعیت بهتری برای ثروتمندان نوید میدهند، تأکید می کند.
در حوزه بین المللی نیز تأکید ترامپ بر اینکه همگان باید برتری آمریکا را بپذیرند و به قواعد مطلوب آن نظیر تعرفه های گمرکی بالا برای صادرات به آمریکا تن بدهند نیز بیش از همه، منزوی شدن آمریکا را به دنبال خواهد داشت. از این رو، فضای فکری و سیاستی ترامپ، فیالذات برای این کشور قدرتزا نیست.
دوم، همانطور که تیم انتقال قدرت ترامپ نیز به نشریات معتبر آمریکایی نظیر وال استریت ژورنال گفته اند، در دولت جدید لزوماً به تخصصگرایی توجه نمی شود و میزان وفاداری افراد به ترامپ معیار انتخاب آنها برای سِمت های کلیدی است. از این رو، در چنین دولتی نمی توان انتظار اتخاذ سیاست های مفید و کارآمد و فراگیر داشت؛ سیاست هایی که آمریکا را در مسیر اقتدار و آنچه ترامپ ادعا می کند، بازگشت به عصر طلایی این کشور قرار دهند.
اینکه گفته شود ترامپ، آمریکا را به عصر طلایی ادعاییاش باز می گرداند، بیش از هر چیزی شبیه به دروغی بزرگ است
ترامپ و ترامپیستها با جنجال و هیاهو و نه واقعیت های عینی به دنبال تحقق اهدافشان هستند و همین موضوع گواه روشنی بر این گزاره است که راهی دشوار پیش روی خود برای تحقق اهداف و دستورکارهایشان دارند.
سوم، اینکه روند زوال و افول موقعیت هژمونیک آمریکا در دوره نخست حضور ترامپ در قدرت اوج گرفت. در واقع، ترامپ سابقه قبلی در منزوی کردن و تضعیف موقعیت کشورش در محیط بین المللی دارد. جهان هنوز فراموش نکرده است وی تا چه اندازه در پیشبرد دستورکارهای مطلوبش در قالب پرونده هسته ای ایران منزوی شد و شکست خورد.
جهانیان هنوز از یاد نبرده اند اختلافات آمریکا با چین و اتحادیه اروپا و طیفی از متحدان آمریکا در اقصی نقاط جهان در دوره پیشین حضورش در قدرت، تا چه اندازه اوج گرفت و آمریکا متحمل چالش های راهبردی شد. ورای همه این موارد، نقطه اوج قطبی گرایی سیاسی و اجتماعی در آمریکا در دوره نخست حضور ترامپ در قدرت رقم خورد. از همان دوره بود که بسیاری از مرگ دموکراسی در آمریکا صحبت کردند و حضور فردی نظیر ترامپ در قدرت را مؤلفه ای دانستند که درنهایت آمریکا را به سمت دیکتاتوری محض سوق خواهد داد.
حال چنین فردی می خواهد موجب اوج گرفتن آمریکا شود؛ معادله ای که تنها یک پیام را به ذهن متبادر می کند؛ اینکه گفته شود ترامپ، آمریکا را به عصر طلایی ادعاییاش باز می گرداند، بیش از هر چیزی شبیه به دروغی بزرگ است.