به گزارش راهبرد معاصر، اعظم کیانافراز، ناشر که مجموعه کامل اشعار شهرام شاهرختاش را در انتشارات افراز منتشر کرده، در اینباره نوشته است: «چهارشنبه که خبر درگذشت شهرام شاهرختاش را به ایسنا دادم، نمیدانستم مراحل اداری و... کفنودفن اینقدر پروسه سختی باشد. تا شنبه و یکشنبه، سهبار رفتوآمد به پزشکی قانونی کهریزک، کلانتری، و نهادهای دیگر لازم بود تا بتوانیم پیکر را تحویل بگیریم.
از این بخش بگذریم.
اما آنچه مهمتر است: از همان لحظهٔ اول، پیگیر بودم که ایشان در قطعهٔ نامآوران آرام گیرد؛ هم برای نامش و هم برای اینکه شاهرختاش در تمام زندگیاش درویشوار زیست، چیزی نیندوخت، چیزی نخواست.
در اتاقی کوچک و بدون کمترین امکاناتی زیر پله زندگی میکرد... حالا هم که نیست، قبرهای قطعههای جدید، سهطبقهاند و...
این سرنوشت نهایی شاعری است که نیمقرن، بیهیاهو، برای فرهنگ این سرزمین نوشت؛ مزاری بیسنگ.
بعد از تماسهای بسیار و پیگیری، نهایتاً شنبه صبح معاونت فرهنگی وزارت ارشاد نامه را صادر کرد. البته پیشتر گفتند که شورای شهر برای دفن در قطعهٔ نامآوران قانون تازهای گذاشته: داشتن نشان درجهیک فرهنگی_هنری، جایزهٔ دولتی یا امثال آن. با کلی توضیح که شاهرختاش شاعر پیشکسوتی است، بیش از پنجاه سال کار فرهنگی کرده، و با همراهی و پیگیری برخی، نامه را دادند و نامه را گرفتیم.
اما بعد از چندینبار پیگیری، شورای شهر گفت، چون هیچکدام از شروط مصوب را ندارد، و نامهٔ وزارتخانه هم بهتنهایی کافی نیست، نمیتوانند مجوز دفن در قطعهٔ نامآوران را صادر کنند. مهندس مربوطه نامه را دیده و رد کرده که ضمیمهٔ نامه فقط مجموعهٔ کامل اشعارشان و کتابهایش است و مدارک دیگر مثل جایزهٔ دولتی و نشان درجهیک هنریفرهنگی و... نیست.
گفتم او از معدود بازماندگان نسل طلایی شعر معاصر بود، از دههٔ چهل در فردوسی و آیندگان نقد مینوشت، سالها در همین خاک ماند، نه رفت، نه حمایتی خواست، نه سهمی مطالبه کرد، و کسی را اینجا ندارد و...
فقط حالا، در مرگ، دو متر خاک میخواهد که آن هم دریغ میشود؟!
پاسخ دفتر شورای شهر این بود: قانون است. حقوناحق میشود! گفتم: استثنا وجود دارد؛ و مگر مرگ بزرگان این خاک خودش استثنا نیست؟
اگر دادن دو متر خاک به شهرام شاهرختاش و هر نویسنده و شاعری که برای فرهنگ و هنر این ملک قدمی برداشته و قلمی زده، «حقوناحق» را در این مملکت به هم میریزد، پس وای به حال این نظم و خاک و قانون.
در این چند روزه هم به هر کس فکر کنید و عقلم رسیده زنگ زدم و همچنان بیوقفه پیگیر و منتظر که بشود و جنازهٔ شاعر هم بلاتکلیف.»
سهمیهٔ گور من برای آن پیرمرد یا خودتان
اکبر میرجعفری، شاعر نیز در این زمینه نوشته است:
«شورای شهر تهران عزیز
سلام
من نشان درجهیک هنری دارم. پس اگر به اعتبار این نشان، قبری در گورستانی به بنده تعلق میگیرد، آن را بدهید به پیرمرد شاعری که چند روز است جنازهاش بر زمین مانده است. اگر هم تا آن زمان جوانمردی پیدا شد و پیکر آن مرد را به گور سپرد، سهمیهٔ گور من باشد برای خودتان. اصلاً یکی از بستگانتان را در آن چال کنید.
جنازهٔ مرا ببرید پشت آبادی زادگاهم زیر خاک کنید. همانجا که قبرستانی نیست و زمینش مفت است.
وزارت ارشاد ایران کهن
خدمت شما هم سلام
ظاهراً اگر دو یا سه نفر از دارندگان نشان درجهیک، در حق شخصی ثالث شهادت دهند که او مستحق نشان درجهیک است، به او هم همین درجه را تقدیم میکنید. همین امروز اگر ده نفر شهادت دهند که شهرام شاهرختاش لایق نشان درجهیک است، به او این نشان را میبخشید تا مشکل در خاک رفتنش حل شود؟
زندگی سخت است؛ توقع داشتم مرگ ابتدای آسایش باشد، اما میبینید که چنین نیست.
پیکر شهرام شاهرختاش یک هفته است که در سردخانههای شهر سرگردان است. زنی که با او نسبتی خونی ندارد، همت کرده است تا او را با احترام راهی خانهٔ ابدی کند، اما تا این لحظه نتوانسته است. کاش بتواند، کاش میتوانستیم کمکش کنیم.
این هم یک خاطر برای پایان خوش:
چند سال پیش رفته بودم وزارت ارشاد. آن زمان همین وزیر فعلی (آقای سیدعباس صالحی) معاون وزیر بود. رفته بودم دفتر ایشان که کار بیمهٔ یکی از پیشکسوتان شعر و ادبیات را پیگیر باشم. میخواستم آقای صالحی دستوری دهد و مشکل را حل کند.
مسئول دفتر آقای صالحی از من پرسید:
_آن بندهخدا چند سال دارد؟ (منظورش همان پیشکسوتی بود که مشکل بیمه داشت.)
گفتم:
– حدوداً هفتاد سال.
مسئول دفتر معاونت فرهنگی ارشاد پوزخندی زد و گفت:
ماشین اسقاطی رو که بیمه نمیکنن!
او درست میگفت؛ بیمه به افراد مسن تعلق نمیگیرد. فقط میگویم: «کاش پوزخند نمیزد. کاش این تلخی را به زهر نیشخند نمیآغشت!»
شهرام شاهرختاش که بود؟
شهرام شاهرختاش متولد سال ۱۳۲۷، از شاعران و منتقدان پیشکسوتی بود که از دهه ۴۰ شروع به فعالیت کرد و نقدهای بسیاری از او در مطبوعات و مجلههای آن زمان از جمله مجله «آیندگان» و «فردوسی» منتشر شده است. این شاعر اولین کتاب شعرش را در سال ۱۳۴۶ با نام «خوابهای فلزی» منتشر کرد. «شهر دشوار حنجرهها» (۱۳۴۸)، «فصل غلیظ گیسو» (۱۳۵۰)، «از این دریای ناپیدا کرانه» و «دست بر پیشانی ایام» (۱۳۸۶) نیز دیگر کتابهای شعر منتشرشده او هستند.
خبر درگذشت او ۲۳ اردیبهشتماه به ناشر شعرهایش رسیده بود./ ایسنا