
به گزارش «راهبرد معاصر»؛ از زمان تأسیس رژیم جعلی صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ میلادی مهمترین دغدغه امنیتی آن، بقا در محیطی خصمانه از دولتهای عربی و اسلامی بوده است. این رژیم که جغرافیایی کوچک و فاقد عمق راهبردی دارد، همواره تلاش کرده است با اجرای سیاستهای تفرقهافکنانه و بیثباتساز، مانع شکلگیری اتحاد گسترده کشورهای منطقه علیه خود شود.
شواهد تاریخی نشان میدهد رژیم صهیونیستی در فرآیند جدایی جنوب سودان از شمال این کشور نقش فعالی ایفا کرده است
در چارچوب همین منطق امنیتی، محافل راهبردی رژیم صهیونیستی از دهههای نخست بر طرحهایی متمرکز شدند که هدف اصلی آنها تضعیف، فرسایش یا حتی تجزیه دولتهای پیرامونی بود.
بر پایه این راهبرد، تلآویو از شکافهای قومی، مذهبی و قبیلهای در کشورهای عربی برای تثبیت امنیت خود بهره برده و سودان به یکی از اهداف اصلی این سیاست تبدیل شده است. موقعیت ژئوپلیتیکی سودان در سواحل غربی دریای سرخ، منابع طبیعی غنی، وسعت جغرافیایی و نقش تاریخی این کشور در حمایت از محور مقاومت، باعث شده است سودان در چشمانداز سیاست آفریقایی رژیم صهیونیستی جایگاهی ویژه بیابد.
راهبرد کلان رژیم صهیونیستی در قبال جهان عرب و اسلام بر پایه «ایجاد کمربند پیرامونی» استوار است؛ مفهومی که دهه ۱۹۵۰ میلادی بهوسیله بنگوریون مطرح شد و هدفش برقراری روابط با کشورهای غیرعرب مانند ترکیه، اتیوپی و ایران پیش از انقلاب برای محاصره سیاسی جهان عرب بود. در بعدی دیگر، این راهبرد بر «تجزیه از درون» نیز تأکید دارد؛ یعنی بهرهگیری از اختلافات داخلی و قومیتی برای تضعیف دولتهای بزرگ عربی و جلوگیری از ظهور قدرت منطقهای متحد در برابر تلآویو.
طرح معروف ینون که سال ۱۹۸۲ میلادی منتشر شد، آشکارا بر ضرورت تجزیه کشورهای عربی بزرگ ازجمله سودان تأکید میکرد تا با مجموعهای از دولتهای کوچک، ناتوان و متخاصم در اطراف سرزمینهای اشغالی مواجه شود. از همین رو، سودان از دهه ۱۹۶۰ میلادی در فهرست اهداف راهبردی این رژیم قرار گرفت.
شواهد تاریخی نشان میدهد رژیم صهیونیستی در فرآیند جدایی جنوب سودان از شمال این کشور نقش فعالی ایفا کرده است. در کتابی با عنوان «مأموریت موساد در جنوب سودان» که در تلآویو منتشر شد، از دخالت مستقیم سازمان اطلاعاتی موساد در تجهیز و آموزش نیروهای جداییطلب جنوبی پرده برداشته میشود.
بر اساس این کتاب، از دهه ۱۹۶۰ میلادی سه افسر موساد به نامهای دیوید بنعوزئیل، الی کوهن و چارلی مأمور شدند با جنبشهای شورشی جنوب سودان همکاری کنند. این مأموران در آموزش نظامی، انتقال سلاح و سازماندهی نیروهای موسوم به «آنیانیا» نقش محوری داشتند؛ گروهی که بعدها به «ارتش آزادیبخش خلق سودان» تبدیل شد.
در دهههای بعد نیز رژیم صهیونیستی بهوسیله اتیوپی و اوگاندا به ارسال تجهیزات نظامی، آموزش و پشتیبانی لجستیکی ادامه داد.
هدف اصلی این اقدامات، تضعیف دولت مرکزی خارطوم (از حامیان اصلی آرمان فلسطین و مخالف سرسخت تلآویو) و ایجاد دولت همپیمان در جنوب سودان بود. درنهایت، این سیاستها سال ۲۰۱۱ میلادی به نتیجه رسید. سودان جنوبی اعلام استقلال کرد و رژیم صهیونیستی نخستین بازیگری بود که جدایی را به رسمیت شناخت. چند ماه بعد، سفیر سودان جنوبی در تلآویو اعتراف کرد «کشور ما به کمک رژیم صهیونیستی متولد شد».
این رخداد برای تلآویو پیروزی ژئوپلیتیکی بزرگ محسوب میشد، زیرا توانست پیوند ارتباطی میان مصر، لیبی و جهان عرب را قطع کند و در عین حال، به منابع آبی نیل و سواحل راهبردی دریای سرخ نزدیک شود.
پس از سقوط عمرالبشیر در سال ۲۰۱۹ میلادی رژیم صهیونیستی به تدریج به یکی از بازیگران فعال در معادلات داخلی سودان بدل شد.
تلآویو از خلأ قدرت در خارطوم برای گسترش روابط سیاسی و امنیتی استفاده و در چارچوب توافق ابراهیم، تلاش کرد جایگاه خود را در منطقه دریای سرخ تحکیم کند. اما با آغاز جنگ داخلی میان ارتش سودان به رهبری عبدالفتاح البرهان و نیروهای پشتیبانی سریع به فرماندهی محمد حمدان دقلو (حمیدتی) در آوریل ۲۰۲۳ میلادی رویکرد رژیم صهیونیستی پیچیدهتر شد.
گزارشهای متعدد از ارتباطات گسترده میان تلآویو و نیروهای واکنش سریع حکایت دارد. رژیم صهیونیستی از طریق امارات متحده عربی به حمیدتی کمکهای اطلاعاتی و فناوریهای نظارتی ارائه کرده است. حمیدتی از سال ۲۰۱۹ میلادی با شرکت لابیگری وابسته به نهادهای امنیتی رژیم صهیونیستی قرارداد همکاری امضا کرد و از آن زمان تاکنون چندین دیدار با مقامات اطلاعاتی این رژیم داشته است.
مه ۲۰۲۲ میلادی نیز هیئتی از تلآویو تجهیزات پیشرفته نظارتی در اختیار نیروهای واکنش سریع قرار داد. در مقابل، حمیدتی بارها حمایت خود را از روند عادیسازی روابط با تلآویو اعلام و حتی برخی نمادهای مذهبی را از ساختار تشکیلاتی خود حذف کرده است.
در روزهای اخیر پیشروی نیروهای واکنش سریع و تسلط آنها بر شهر راهبردی الفاشر، نقطه عطفی در جنگ داخلی سودان به شمار میرود. کنترل این شهر به معنای تسلط واکنش سریع بر بخش گستردهای از غرب سودان و منابع حیاتی آن است. الفاشر نهتنها مرکز ارتباطی دارفور، بلکه مسیر اصلی میان خارطوم و مرز چاد محسوب میشود. با سقوط آن، عملاً دولت مرکزی بخش مهمی از غرب کشور را از دست داده است.
تلآویو از خلأ قدرت در خارطوم برای گسترش روابط سیاسی و امنیتی استفاده و در چارچوب توافق ابراهیم، تلاش کرد جایگاه خود را در منطقه دریای سرخ تحکیم کند
برخی ناظران بر این باورند، این تحول میتواند مقدمهای برای شکلگیری موجودیت سیاسی مستقل در غرب سودان باشد؛ روندی که اگر تثبیت شود، عملاً راه را برای تجزیه مجدد کشور هموار میکند. در چنین فضایی، رژیم صهیونیستی با استفاده از روابط خود با حمیدتی میتواند نفوذی پایدار در مناطق غربی سودان به دست آورد و حلقه نفوذش را از جنوب تا دارفور گسترش دهد. این موضوع، هم در راستای کنترل منابع معدنی و مسیرهای تجاری منطقه و هم برای مهار نفوذ محور مقاومت در شمال آفریقا اهمیت دارد.
رژیم صهیونیستی نیروهای واکنش سریع را نیرویی ضداسلامگرا و نزدیک به محور عبری ـ عربی میداند که میتوانند جایگزین دولتهای سابق حامی مقاومت شوند. علاوه بر این، حمایت از حمیدتی به مثابه اهرمی برای فشار بر ارتش سودان تلقی میشود که با وجود تمایل به عادیسازی، همچنان در رویکرد خود نسبت به تلآویو محتاط عمل میکند.
از دید این رژیم، تداوم بیثباتی در سودان و احتمال تقسیم مجدد این کشور، منافع متعددی را به همراه دارد. بیثباتی داخلی به تلآویو امکان میدهد تا حضور امنیتی و اطلاعاتی خود را در منطقه دریای سرخ گسترش دهد و بر مسیرهای انتقال انرژی و کالا از خلیج عدن تا کانال سوئز نظارت بیشتری داشته باشد. در چنین شرایطی، رژیم صهیونیستی قادر خواهد بود مانع نفوذ ایران و متحدانش در دریای سرخ شود و از تشکیل محور دریایی ضدصهیونیستی جلوگیری کند.
افزون بر این، فروپاشی احتمالی سودان، به معنای تضعیف موقعیت ژئواستراتژیک مصر و قطع پیوند جغرافیایی شمال آفریقا با حوزه نیل است؛ موضوعی که به نفع تلآویو و به زیان محور مقاومت تمام میشود. حضور این رژیم در سودان جنوبی و در صورت تجزیه مجدد، در مناطق جدید نیز ابزار فشاری بر مصر در خصوص پرونده آب نیل و سد رنسانس اتیوپی خواهد بود.
از سوی دیگر، تضعیف ساختار مرکزی خارطوم، مسیر سنتی انتقال تسلیحات به غزه را از بین برده و توان لجستیکی گروههای مقاومت را محدود میکند. تلآویو همچنین بیثباتی سودان را فرصتی برای نفوذ اقتصادی میبیند. شرکتهای وابسته به رژیم صهیونیستی از طریق شبکههای واسطه عربی در حوزه استخراج طلا، کشاورزی و امنیت سایبری وارد بازار سودان شدهاند تا نفوذ اقتصادی خود را در قاره آفریقا تثبیت کنند.
در مجموع میتوان گفت، راهبرد رژیم صهیونیستی در قبال سودان ادامه همان سیاست دیرینه «تفرقه برای تسلط» است. از حمایت تاریخی از جداییطلبان جنوب تا ارتباط کنونی با نیروهای واکنش سریع و نقش پنهان در معادلات دارفور، همه بیانگر تلاشی هدفمند برای تضعیف ساختار ملی سودان است.
تلآویو با بهرهگیری از بحرانهای داخلی میکوشد نفوذ خود را در دریای سرخ گسترش دهد، منابع آبی نیل را در کنترل خود بگیرد و از شکلگیری دولتهای عربی مستقل و مقتدر جلوگیری کند.
با وجود این، استمرار سیاست نهتنها تهدیدی برای وحدت و تمامیت ارضی سودان است، بلکه ثبات کل منطقه را نیز در معرض خطر قرار میدهد. تجربه نشان داده است، هر زمان قدرتهای خارجی، ازجمله رژیم صهیونیستی، سودان را به میدان رقابت ژئوپلیتیکی خود تبدیل کردهاند، نتیجهای جز تجزیه، فقر و بیثباتی برای مردم این کشور در پی نداشته است.
راه نجات سودان تنها از مسیر گفتوگوی ملی، بازسازی ساختار دولت مرکزی و دوری از مداخلات خارجی میگذرد؛ در غیر این صورت، خطر تقسیم مجدد و شعلهور شدن بحرانهای جدید، آینده این کشور را تهدید خواهد کرد.