گزارش «نیویورک تایمز»؛

اروپای رو به افول

اروپا با رکود اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، رشد ضعیف، وابستگی فناوری به چین و آمریکا و افول صنعت مواجه است.
تاریخ انتشار: شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ - 20 December 2025

اروپای رو به افول

به گزارش «راهبرد معاصر»؛ میشل ولبک میان نویسندگان معاصر اروپایی به خاطر خوش‌بینی‌اش شناخته شده نیست. در تقریباً سه دهه فعالیت، از زوال انسان که موضوعی تکراری بوده گرفته تا وضعیت تمدن اروپا را موشکافی کرد. همانطور که وی سال ۲۰۱۴ نوشت، «فرانسه پیشرفت را رها کرده است. ما دیگر فقط توریست در کشور خودمان نیستیم، بلکه شرکت‌کنندگان مشتاق گردشگری هستیم».

مقابله با افول فرهنگی، سیاسی و مهم‌تر از همه، اقتصادی اروپا امکان دارد به رویکردی متواضعانه‌تر و سالم‌تر به زمان حال منجر شود

امروز، اظهارات ولبک مانند پیش‌بینی شوم به نظر می آید. رشد اقتصادی در سراسر قاره به مرز فروپاشی رسیده و مدت‌ها ضعیف بوده است. حتی نیروگاه صنعتی آلمان نیز رو به زوال رفته، کارایی ندارد و جایش را به وابستگی‌های دردناک داده است؛ به گونه ای که فناوری اروپا از آمریکا و مواد معدنی حیاتی اش از چین می‌آید. تبدیل این قاره به زمین بازی خشک برای گردشگران و اقتصادهای آن که معطوف به خدمت‌رسانی به بازدیدکنندگان است، نیز چیزی بیش از یک پیش‌بینی بدبینانه نبود.

مهم است این تحول را تحریف نکنیم. شکایات مربوط به ناکامی اتحادیه اروپا در ایجاد سیلیکون ولی خود و مقایسه تولید ناخالص داخلی آن با کشوری با بیش از 1 میلیارد نفر جمعیت، شواهد کافی برای افول نیستند. با وجود این ، نمی‌توان انکار کرد اروپا همانطور که فیلسوف آلمانی هانس-گئورگ گادامر توصیف کرده، «محصور شده است». مذاکرات برای پایان دادن به جنگ اوکراین نیز نشان می‌دهد این بلوک به تدریج به نقشی درجه دو در امور جهانی تنزل یافته است. از نظر دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا، اتحادیه اروپا در حال افول و در خطر نابودی تمدن است.

همه اینها برای اروپایی‌ها به اندازه کافی نگران‌کننده به نظر می آید. با وجود این، شاید افول لزوماً شوک‌آور نباشد. مقابله با افول فرهنگی، سیاسی و مهم‌تر از همه، اقتصادی اروپا امکان دارد به رویکردی متواضعانه‌تر و سالم‌تر به زمان حال منجر شود. پس از یک قرن تسلط اروپا با نتیجه بسیار مبهم، این موضوع امکان دارد اروپایی‌ها را از وسواس ناتوان‌کننده کنترل رهایی بخشد. دست کم بروکسل دیگر انکار نمی‌کند.

شناخت عمومی وجود دارد، اینکه قاره در حال عقب افتادن است. این موضوع با اعتراف معمول سال گذشته ماریو دراگی، رئیس سابق بانک مرکزی اروپا تأکید شد. دراگی، که به طور گسترده به خاطر نجات یورو پس از بحران مالی شناخته می‌شود، در گزارشی بی‌سروصدا و تند، مشکلات اقتصاد اروپا را از نبود به اصطلاح رقابت‌پذیری گرفته تا کاهش بهره‌وری تشریح کرد.

با وجود این، بسیاری از راه‌حل‌هایی که مورد بحث قرار می‌گیرند، احتمالاً همان مشکلی را که ادعای رسیدگی به آن دارند، افزایش می دهند. راست افراطی نسخه‌ای آشنا برای محاصره نژادپرستانه قاره ارائه می‌دهد. مرکز اروپا به طور مبهم به راهبرد نوسازی به وسیله تجدید تسلیحات و پیشرفت فناوری گرایش دارد. چپ‌ها نیز از گسترش بیش از حد اروپا انتقاد یا از عقب‌نشینی قاره استقبال می‌کنند. آنچه ما نیاز داریم، «سیاست عقب‌نشینی» جدید است؛ سیاستی که هم به درون و هم به بیرون نگاه کند.

در داخل، این موضوع مستلزم کنار گذاشتن وسواس ریاضت اقتصادی است که از دهه 1990 سیاست‌گذاران اروپایی را درگیر خود کرد. آدام توز، مورخ اقتصادی به دلایل موجه، تکنوکرات‌های اتحادیه اروپا را به دلیل پایبندی سرسختانه‌شان به اصول بازار در دورانی که این اصول منسوخ شده‌اند، «طالبان نئولیبرالیسم» توصیف کرده است. کنار گذاشتن این عزم نیز بسیار مهم تلقی می شود. تسهیل قوانین مالی کشورهای عضو، بر مبنای راهبرد جدی سرمایه‌گذاری عمومی، جبران عقب‌ماندگی اقتصادی را تسهیل می‌کند.

در دهه گذشته، امیدهای اتحادیه اروپا برای دستیابی به درجه‌ای از استقلال نظامی یا مالی از ایالات متحده نقش بر آب شده و در عوض، این قاره بیشتر به وابستگی به ایالات متحده روی آورده است

از نظر سیاسی، این باید به معنای تمرکز آگاهانه و حاکمیت واحد باشد. این تحولی اساسی خواهد بود، جایگزینی برای وضع موجود پس از دوره طولانی چندپارگی در اروپا که مانع توسعه سیاست واقعاً قاره‌ای شده است. متحد کردن تلاش‌های کشورهای عضو در تلاش مشترک بسیار مهم خواهد بود، مشروط بر اینکه پاسخگویی دموکراتیک که نهادهای اروپایی مدت‌هاست از آن غافل بوده‌اند، تضمین شود. در نهایت، بعید است کسانی که وظیفه راه‌اندازی مجدد اروپا را برعهده دارند، بدون حمایت مردمی موفق شوند.

در بُعد خارجی، ارزیابی مجدد و ریشه‌ای اولویت‌های سیاست خارجی ضروری است. در دهه گذشته، امیدهای اتحادیه اروپا برای دستیابی به درجه‌ای از استقلال نظامی یا مالی از ایالات متحده نقش بر آب شده و در عوض، این قاره بیشتر به وابستگی به ایالات متحده روی آورده است. با وجود این، افول سیر قهقرایی مورد تأسف رهبران اتحادیه اروپا را متوقف نخواهد کرد؛ بلکه آن را افزایش خواهد داد. به عنوان نمونه، خرید مقادیر زیادی سلاح و انرژی آمریکایی، صنعت اروپا را به رهبری جهانی سابق خود باز نخواهد گرداند.

اگر اروپا بازسازی می خواهد، باید به شیوه‌های مدرن‌تری فکر کند. نخست و مهمتر از همه، باید چیزی را که در بروکسل تابو تلقی می‌شود، در نظر بگیرد؛ یعنی ادغام مالی با چین. کلمه «مالی» در اینجا دو معنی دارد؛ از سویی چنین تعاملی برای مبارزه با تغییرات اقلیمی بسیار مهم است، تلاشی که در حال حاضر عمدتاً به وسیله چین هدایت می‌شود. علاوه بر این، تعامل باید مشروط باشد، نه شامل تمکین برابر پکن یا نادیده گرفتن سابقه آن در تجارت و حقوق کار. در صورت لزوم، می‌توان در کنار همکاری، کنترل‌های صادراتی نیز اعمال کرد.

اروپا نباید به نسخه غول‌پیکر بریتانیا تبدیل شود. اروپا که تسلط خود بر تاریخ را از دست داده، اکنون می‌تواند توهمات مخرب عظمت خود را کنار بگذارد. در ژئوپلیتیک و کاهش تغییرات اقلیمی، اروپا می‌تواند به اهداف خود دست یابد، حتی اگر دیگر بازیگر غالب نباشد. این موضوع مستلزم کاهش انتظارات است؛ هدف باید چیزی باشد که هواداران فوتبال انگلیس آن را ثبات در میانه جدول می‌نامند، نه صدرنشین بودن متزلزل در لیگ.

با وجود دیدگاه‌های متفاوت، میانه‌روها و راست‌گرایان افراطی این قاره آشکارا بر سر برخی موضوعات اساسی اتفاق نظر دارند. تبدیل اروپا به زمین بایر یا جامعه محصور اجتناب‌ناپذیر نیست. اگر اندازه اروپا کوچک شود، امکان دارد اروپا دریابد فضای عمومی زیبایی در حومه نظم نوین جهانی بیش از حد کافی خواهد بود.

ارسال نظر
پربیننده ترین اخبار