به گزارش راهبرد معاصر؛ استعفا، اعتراض شبانه، گستاخی عریان به هویت ملی و نفرتپراکنی هرروزه در فضای مجازی از مشخصههای دو سال اخیر در حوزه امنیت ملی است؛ روندی که با موشکافی آن میتوان به راهبرد «مرگ تدریجی» دشمن علیه کشورمان پی برد. این ورند امنیتی چه مختصاتی دارد؟ هسته مرکزی آن چیست و چه سرانجامی خواهد داشت؟
بعد از وقوع فتنه امنیتی 88 و سرانجام آن که به حماسه 9 دی ختم شد، دشمن راهبرد امنیتی خود را تغییر داد. انتقال حوزه خرابکاری از اقشار متوسط به بالا و ثروتمند به اقشار مستضعف، تمرکز بر آشوب از پایین به جای فشار ساختاری از بالا و در نهایت در پیش گرفتن تخریب اجتماعی به جای مبارزه سیاسی.
این تغییر راهبرد و راهکارها بود که سبب شد در دی ماه 1396 با نوع جدیدی از آشوب و اغتشاش مواجه شویم. جمعیت سیال که خشونت عریان را در پیش گرفته بودند، با ایجاد رعب و وحشت که به وسیله تخریب فیزیکی گسترده انجام میشد، به دنبال یک کودتای مسلحانه از طریق وارد کردن اغتشاشات خیابانی به فاز درگیری مسلحانه بود. حمله به کلانتریها و پایگاههای بسیج به همین دلیل بارها تکرار شد. این مدل از آشوب در آبانماه امسال نیز تکرار شد، با این تفاوت که سازماندهی، خشونت و الگوهای رفتاری آشوبگران سطح بالایی از هماهنگی جبههای را نشان میداد.
سرانجام بعد از اعلام شلیک موشک به سمت هواپیمای اکراینی به علت خطای انسانی، همین جمعیت دوباره فعال شده و سعی دارند آشوبهای سازمانیافته را تکرار کنند. از تفاوتهای مهم موج سوم این سبک از آشوبها با موارد قبلی تاکید آنها بر هستههای آشوب به جای جمعیت سیال است. همچنین تغییر زمان از روز به شب هم یکی از نقاط قوت این موج محسوب میشود. در واقع به نظر میرسد، تجربیات دو موج قبلی باعث تصحیح خطاها و ابداع شیوههای جدید برای جنگوگریز شبانه شده است.
نگاهی به راهبرد جدید دشمن در حوزه امنیتی نشاندهنده تغییر بازیگران است. تا قبل از سال 96 بازیگران سیایسی و امنیتی به عنوان ستوان فقرات عمل اغتشاشات میکردند؛ بازیگرانی که خود قبلا بخشی از ساختار قدرت بودند و میتوانستند از خلاءهای موجود برای ایجاد فشار علیه حاکمیت استفاده کنند. اما همین سابقه باعث میشد در فضای عمومی جامعه با بازخورد منفی مواجه شوند و صداقت آنها در همراهی با مردم زیر سوال رود.
به همین دلیل است که چندی پیش سعید حجاریان در گفتگو با یک نشریه اینترنتی بر ضرورت استفاده از بازیگران اجتماعی (اصطلاحا سلبریتی) در حوزه امنیتی با هدف فشار بر حاکمیت تاکید کرد. مهمترین خصلت بازیگر اجتماعی توان اثرگذاری مستقیم آن بر افکار عمومی به واسطه سابقه غیرسیاسی آنها است. صحت این ادعا را میتوان در موجسازی سلبریتیها در موضوعات حساس اجتماعی و از همه مهمتر مسئلهسازی آنها با استفاده از فضای مجازی دانست. از سوی دیگر مصونیت قضایی در برابر کنشهای مختلف آنها در شبکههای اجتماعی باعث شده تا فراغ خاطری برایشان ایجاد شود و هر روز رفتارهای رادیکالتری نسبت به قبل داشته باشند.
آنچه در فتنه 88 رخ داد، یک کودتای سیاسی و امنیتی وسیع برای براندازی مستقیم بود. در مقابل اما به نظر میرسد فتنههای امنیتی از سال 96 بدین سو به صورت غیرمستقیم میخواهد این هدف را تامین نماید؛ درست است که فتنههای اخیر سطح خشونت بالاتر و جغرافیای عملیاتی گستردهتری داشتند، اما به نظر میرسد توان لازم برای براندازی را ندارد. خشونت عریان با سرعت بیشتری به ضد خود تبدیل میشود و حمایت اجتماعی را سریع از دست میدهد. پس هدف اصلی این فتنهها چیست؟
با فرض بالا میتوان گفت که موج جدید آشوب در کشور به دنبال ترویج و نهادینهسازی خشونت و در نهایت تجمیع آن در گذر زمان است. کشتههای زیاد، برخورد انتظامی شدیدتر و تخریب گسترده فیزیکی از دید جامعهشناختی اساس شکلگیری تصویر سیاسی و اجتماعی در ذهن مردم است.
تکرار چرخه خشونت و تخریب و انباشت ذهنی مردم میتواند همچون انبار باروت عمل کند؛ در واقع دشمن با همین نیت وارد عمل شده تا ذهنیت مردم را تسخیر کند و زمانیکه این انباشت تکمیل شود، با یک جرقه احساسی بتواند از آن به عنوان مهمترین ابزار براندازی استفاده کند.
سال 1386 بود که نیکولاس برنز در برابر شودکميسيون مالي کنگره آمريکا قرار گرفت و در پاسخ به این سوال که رفتار آينده آمريکا در برابر ايران چگونه خواهد بود، اظهار داشت: «انسجام و در صحنه بودن مردم ايران خنثي کننده تئوری هاي سابق ايالات متحده بوده است. دکترين جدید حاصل کاشته هاي ما در چند سال اخير در ايران بوده و مي بايست هم اکنون از اين امکان که در ايران فراهم آورديم استفاده نمائيم. لذا راه حل ارائه شده در برابر ايران پاشاندن بذر نفرت در قلب مردم ايران است».
این دکترین جدید که «آنفولانزای نیویورکی» نام داشت، شامل پنج ضلع نفرت بود: نفرت از اسلام، نفرت از ايرانيت، نفرت از نظام جمهوري اسلامي، نفرت از رهبران و نفرت از همديگر. در پی اجرای این دکتر بود که ناگهان شاهد کنشهای غیرمنطقی از برخی افراد بودیم. به عنوان مثال، خوانندهای بنام شاهين نجفي بناگاه آهنگی حاوی توهین به امام دهم شعیان داشت که به صدور حکم ارتداد وی انجامید. این دکترین که حاصل کار نومحافظهکاران در موسسه آمریکن اینترپرایز بود، با بودجه 125 میلیون دلاری کنگره وارد فاز عملیاتی شد. توهین و تمسخر هویت ایرانی، ترویج شبهات غیرمعمول علیه دین، اشاعه حس خودکمتربینی در میان جوانان و تقسیمبندیهای قطبی اقشار مختلف جامعه در مواجهه با مسائل گوناگون از جمله نتایج اجرای این دکتر است.
آمار پراکندگی ها ۳۰ اثر فرهنگی هالیوودی منتشر شده درباره ایران
(منبع: تحقیق مرکز تحقیقات صهیونپژوهی)
نفرت به عنوان هسته دکترین آنفولانزای نیویورکی طی سالهای اخیر برچستگی خاصی در کنشهای امنیتی در کشورمان داشته است. اصلیترین وجه در آشوبهای اخیر، انباشت ذهنی نفرت در جامعه علیه یکدیگر است. هر کنشی، واکنشی دارد و هر آشوبی، پاسخی سخت از جنس خود.
در این میان اما آنچه مورد غفلت واقع شده ابزارهای این انباشت ذهنی است. به طور مثال در ماجرای سقوط هواپیما و اعتراضات بعد از آن شاهد هستیم که بازیگران اجتماعی با اعمالی همچون تحریم جشنواره فجر، لغو کنسرتها، تحریم رسانه ملی و مواردی از این دست، ضمن انتشار نفرت علیه حاکمیت، دوقطبیسازی گستردهای همراه با چاشنی عصبیت تولید میکنند.
همچنین موج ناگهانی مهاجرت ورزشکاران به خارج از کشور، قبحشکنی آنها در میادین ورزشی و حمله به حاکمیت با چاشنی خشونت از باب اینکه در این مدت زیر بار فشار دینی مسئولان واقع شده بودند، همگی باعث خشمگین شدن جامعه از حاکمیت به علت فراری دادن نخبهها میشود!
فتنههای امنیتی جدید در کشور نه به قصد براندازی که به قصد تشدید شکافهای اجتماعی، نهادینهسازی خشونت به عنوان یک الگوی رفتاری در اعتراضات بعدی، تولید دوقطبیهای جدید و در نهایت انباشت ذهنی خشونتآمیز در میان عموم جامعه اهل یکدیگر است.
این فتنهها توان براندازی ندارند، بلکه تنها به عنوان بستر اجتماعی فتنه بزرگتر عمل میکنند، از این رو عدم توجه به بازیگران اجتماعی، شبکههای احتمالی پیرامونی و بیتوجهی به کنشهای سیاسی- امنیتی آنها میتواند زمینه تشدید این روند را مهیا کند. به نظر میرسد آنچه که در حال حاضر در کشور وجود دارد، تجمیع توان همه بازیگران سنتی اعم از منافقین، نیروهای چپ، سلطنتطلبان، فمینیستها و وابستگان سفارتخانههای خارجی در کنار بازیگران اجتماعی نوین یعنی سلبریتیها(اعم از هنری و غیرهنری) برای تشدید انباشت ذهنی نفرت در جامعه است تا در فتنه اصلی با انفجار آن براندازی مستقیم به راحتی انجام شود.