به گزارش راهبرد معاصر؛ با اعلام خبر تیمی از مأموران کلانتری ۱۵۳شهرک ولیعصر راهی خانه پیر زن در خیابان طالقانی شدند و با جسد زن ۷۰ ساله که گوهر نام داشت و با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود مواجه شدند. بدین ترتیب قاضی واحدی، بازپرس ویژه قتل تهران در رأس تیمی از کارآگاهان ادارهدهم پلیس آگاهی برای تحقیقات در محل حاضر شد.
پسر گوهر گفت: مادرم زن تنهایی بود و من مدام به او سرکشی میکردم. او دیروز تماس گرفت و گفت یکی از بچههای محل که پسر جوانی است برای او بستهای آورده است. امروز وقتی مادرم به تلفن من جواب نداد نگرانش شدم و به خانهاش آمدم که با این صحنه روبهرو شدم. مأموران در نخستین گام هویت آورنده بسته حمایتی را که مردی ۲۱ساله به نام مسعود و از بستگان دور مقتول بود، شناسایی و او را در حالی که به محل جنایت بازگشته بود بازداشت کردند.
متهم در بازجوییهای ابتدایی جرم خود را انکار کرد، اما صبح دیروز وقتی برای تحقیق به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد به قتل اعتراف کرد.
متهم در ادامه به دستور قاضی واحدی برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان ادارهدهم پلیسآگاهی قرار گرفت.
گفتگو با متهم
مسعود معتادی؟
نه، من سیگار هم نمیکشم.
چه شد که تصمیم به قتل زن همسایه گرفتی؟
بدهکار بودم و به خاطر بدهیام تحت فشار بودم که این تصمیم را گرفتم.
یعنی به خاطر پرداخت بدهیات تصمیم گرفتی زن سالخوردهای را به قتل برسانی؟
البته قصد قتل نداشتم و فکر نمیکردم هنگام سرقت مرتکب قتل شوم و میخواستم او را بیهوش کنم که این اتفاق افتاد.
اما تصور میکنم به خاطر اینکه شناسایی نشوی دست به قتل زدی؟
نه، با خودم گفتم بیهوش میشود و به کما میرود و من هم تا زمانی که به هوش بیاید بدهیام را دادم و بعد هم فرار میکنم و در این مدت هم خانوادهام از شاکی رضایت میگیرند.
چرا بدهکار بودی؟
از دوران کودکی علاقه زیادی به موتور سیکلت داشتم تا اینکه دیپلم گرفتم و در کارگاه مبلسازی شروع به کار کردم. چند ماه قبل از صاحبکارم ۱۰میلیون تومان مساعده گرفتم و با قسمتی از آن موتور سیکلتی خریدم و بقیه پول را هم خرج کردم. قرار بود چند ماه بعد مساعده را برگردانم، اما نتوانستم بدهیام را بپردازم که صاحبکارم تهدید کرد، اگر بدهی اش را پرداخت نکنم موضوع را به پدر و مادرم میگوید و همچنین گفت از خانهمان فیلم تهیه کرده و در فضای مجازی منتشر میکند و میگوید صاحب این خانه بدهکار است و بدهیاش را پرداخت نمیکند تا آبروی من و خانوادهام برود.
چرا موتورسیکلت را نفروختی یا از پدر و مادرت پول نگرفتی؟
موتور سیکلت را فروختم، اما ۴ و نیممیلیون تومان کم آوردم و از طرفی هم پدرم بیمار است و پولی نداشت که از او قرض بگیرم.
از کجا میدانستی که مقتول طلا دارد؟
مقتول از بستگان ما بود و او را خوب میشناختم. از طرفی هم دو هفته قبل هم بسته حمایتی از مسجد گرفتم و برای او بردم که آنجا متوجه النگوها و انگشتر او شدم.
بعد چه شد؟
در این مدت که صاحبکارم مرا برای پرداخت بدهیام تحت فشار قرار دادهبود به راههای زیادی فکر کردم تا اینکه یک هفته قبل تصمیم گرفتم طلاهای زن همسایه را سرقت کنم.
درباره روز حادثه توضیح بده؟
بعد از طراحی نقشه روز حادثه به مسجد رفتم و بسته حمایتی گرفتم. قسمتی از مواد غذایی را به خانهمان بردم و قسمتی را هم به خانه گوهر بردم و آنجا تحویل دادم. او زمان تحویل با پسرش مشورت کرد و به همین خاطر از خانه او بیرون آمدم تا اینکه بعد از اذان دوباره به بهانه اینکه دسته کلیدم را در خانه او جا گذاشتهام به خانه گوهر برگشتم. گوهر در را به رویم باز کرد که دیدم در حال خوردن افطاری است. او برای من چایی آورد که او را هل دادم و زمین خورد و بعد با سینی چایی به سرش کوبیدم. فکر کردم بیهوش شده، اما او برخاست که این بار چاقویی که برای خوردن پنیر کنارش بود برداشتم و...
طلاهای سرقتی و دی وی آر دوربین مداربسته را چه کار کردی؟
پس از حادثه طلاهای او را سرقت کردم که متوجه شدم خانهاش دوربین مداربسته دارد و برای اینکه شناسایی نشوم دستگاه ذخیره آن را کندم و در بیرون داخل سطل زبالهای انداختم و طلاها را هم به خانه مادر بزرگم بردم و داخل سرویس بهداشتی آنها مخفی کردم.
موضوع فیلم دروغین زورگیری به بهانه بسته معیشتی چه بود که برای دوستت تعریف کرده بودی؟
پس از حادثه خیلی ترسیده بودم، اما نمیدانستم که گوهر به قتل رسیده یا نه که به سراغ یکی از دوستانم رفتم و گفتم اگر فردی از ناحیه گردن با چاقو زخمی شود زنده میماند که به من گفت «نه». بعد از این ترسم بیشتر شد که این بار به سراغ یکی دیگر از دوستانم رفتم و همین سؤال را کردم که از من پرسید چرا این سؤال میپرسم و من هم به دروغ گفتم کلیپی دیدهام که سهزورگیر به بهانه دادن بسته معیشتی پیر زنی را خفت کرده و با چاقو او را زدهاند و به خاطر همین این سؤال برای من پیش آمده است.
چه شد که به محل جنایت بازگشتی؟
شب حادثه تا صبح نخوابیدم و در کوچه خیابان سرگردان بودم تا اینکه عصر تصمیم گرفتم به در خانه گوهر بروم که ببینم زنده است یا فوت کرده است. وقتی به آنجا رفتم مأموران پلیس مرا شناسایی و بازداشت کردند.
حرف آخر؟
خیلی پشیمان هستم و نمیدانم چه سرنوشتی در انتظارم است.
منبع: روزنامه جوان