به گزارش راهبرد معاصر؛ میرود بالاوبالاتر، هم قیمت دلار و هم دعوای جریانهای سیاسی. آنهم نه راست وچپ؛ بلکه رفقایی که در دو گعده اعتدال و توسعه و کارگزاران بیستواندی سالست دست در دست هم طیالطریق میکنند.
دعوا بر سر چیست؟ گفتنی نیست که اگر شد میشود مرثیهای برای این فصول طاقت فرسای مردمان پراحساس. دعوا بین چه کسانیست؟ صحبت بر سر سهضلع مثلثیست که روحانی پایشان را به پاستور باز کرد. جهانگیری یار کارگزاران و واعظی و نوبخت نیز یاران اعتدالوتوسعه. انداختن توپ در زمین دیگری و مقصر تراشی ناظر به وضع موجود برای اینکه گزینه و گزینه های مدنظرشان را در 98 راهی بهارستان و در 1400 راهی پاستور کنند. پستهوتنقلات را بیاور و بنشین پای یک دوئل تمام لیبرالی.
چه می گویم؛ اگر بگذارد پسته 140 هزارتومانی و فندق 70 هزارتومانی و اگر باشد حالی که از گرانی ها طفلکی بدجور سورپرایز شده. یقهگیری جماعتی که چهاردهه است سیاستهای مزین به گزارههای لیبرالیشان معیشت مردم را زمین گیر کرده و شگفتا که هنوز هم از آن به نیکی یاد میکنند.
انگار همین دیروز بود؛ که اگر نیست لااقل جوهر نامه کارگزارانیها علیه دولت هنوز خشک نشده است. نامه ای که تا جا داشت دولت نامحبوب نزد افکارعمومی را از شاخصههای لیبرالی جدا کرد؛ همان چیزی که اصل و فرع ریشههای کارگزاران به آن بند است. چنین شد تا باشد شانس توفیق در کازارهای انتخاباتی پیشرو و موج سواری دوباره بر مطالبات مردم. تا دوباره باز کردن پای مردم به عملیات روانی دیگر و سوار بر اسب مراد تا "هزار و بوق".
می گفت تقصیر جمهوری اسلامی است؟ چرا راهپیمایی؟ چرا مرگ بر آمریکا که حال فشار یانکیها کمر مردم را خرد کند؟ که نیست تقصیر از نسخه جمهوری اسلامی. که اگر مشکل نسخه جمهوریاسلامی بود، نبود این توفیقات علمی و نظامی. و نبود جایی مثل پژوهشکدهرویان و صنعتی به نام هسته ای که تشعشاتش چشمان سیاسیون تمامیت طلب غربوشرق را آزار دهد.
حال بماند شگفتانههای صنعت نانوتکنولوژی و فناوری لیزر و قصعلیهذا. و یاللعجب که این نسخه دمیده نشد در کالبد اقتصادی که تمام قد در دست سیستم اجراییست. ایضا یانکیها، که 20درصد نقش آفرینی آن ها را متصور هستیم در بلبشوهای اقتصادی و معیشتی. مابقی هر چه هست بنویسید به پای مدیران ناکارآمد اجرایی.
مدیران برآمده از الگوی لیبرالی امتحان پس داده ای که مردم جایگاهی در ادبیات سیاسی و اجرایی آنها ندارند، که اگر داشتند جماعت یقه چاک داده امروز نبودند. یاران غار دیروز روحانی که منفعت خود را الساعه در فاصله گذاری با دولت و تاختن بر دوستان خود میبینند و عجبا که به خود نیز رحم نمیکنند. میپرسی چرا دستانشان خالی از راهکار برای خروج از وضعیت فعلیست؟ در کف دستی که مو ندارد به دنبال چه هستی؟
به یادآر قصه چاه کنی که در اندیشه یافتن گنج، خود و دیگران را به ته چاه فرستاد. گنج را یافت و مال خود کرد، اما شوربختانه دیگران با دستان خالی در ته چاه ماندند. حال که خوب مینگریم، می بینیم این قصه یحتمل انتهایی دیگر داشته که ما را با آن همراه نکردند، آن مرد از مردم نردبانی می سازد و از ته چاه خود را بیرون میکشد، اما در تقسیم غنائم با شرکای خود دچار مصائب شیرین میشود.