به گزارش راهبرد معاصر، به نقل «آتلانتیک»"، «تام نیکولاس» نویسنده کتاب «بدترین دشمن ما» در یادداشتی، عواقب ماندن ترامپ در قدرت را طی چند روز باقیمانده از دوره ریاستجمهوریاش یادآور میشود. نویسنده معتقد است که هر روز که ترامپ برای رسیدن به خواستههای خودش با بن بست بزرگتری مواجه میشود، فکرها و تصمیمات بدتری علیه منافع جامعه آمریکا اتخاذ میکند و این اقدامات میتوانند با نزدیک شدن به روزهای پایانی قدرتش، فاجعه بارتر هم باشند. نویسنده، متنِ خود در این باره را با اشاره ایتاریخی اینطور آغاز میکند: «در چهاردهم اکتبر سال 1962، یک هواپیمای جاسوسی آمریکا به سمت کوبا پرواز کرد و صدها عکس از تاسیسات نظامی این کشور گرفت. روز بعد، سازمان سیا مشخص کرد که مدارک به دست آمده از تاسیسات هستهای نظامی در کوبا حکایت دارند و این کشور فعالیت هستهای خود را تحت نظارت و حمایت اتحاد جماهیر شوروی در کنارِ گوشِ آمریکا آغاز کرده است».
*****
22 اکتبر همان سال، پرزیدنت «جان.اف کندی»، کوبا را محاصره کرد و در تلوزیون، خطاب به ملت کوبا و تمامِ ملتهای جهان عنوان کرد، حتی اگر لازم ببییند در برابر اقدامات کوبا، عملیات نظامی را آغاز خواهد کرد. روز بعد، او وضعیت هشدارِ ارتش ایالات متحده آمریکا (DEFCON2) را اعلام کرد، روندی که یک قدم کوتاهتر از جنگ هستهای واقعی به حساب میآمد. به این ترتیب، بحران موشکی بزرگ در کوبا در حال شکلگیری بود.
ظرف مدت کوتاهی، تنشها میان اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا افزایش یافت. ایالات متحده آمریکا شروع به انجام آزمایشات هستهای زیرزمینی کرد و فرماندهان زیردریاییهای شوروی در کوبا نیز خود را مجاز به استفاده از اژدرهای هستهای در دریا کردند. در یک چشم برهم زدن، کندی با اقداماتِ خود، وقوع یک هولوکاست هستهای گسترده میان سه کشور و حتی یکی از آنها را امکانپذیر ساخته بود.
تا 28 اکتبر، روسیه کشتیهایش را بازگرداند و آمریکا نیز متعهد شد تا موشکهایش را از سرزمین کوبا، بردارد. آمریکا همچنین متعهد شد که به هیچ طریقی به کوبا تجاوز نظامی نکند و حتی موشکهایش را از ترکیه نیز برداشت. از زمان آغاز اقدامات تنشآمیزِ دولت کندی که میتوانست به یک جنگ هستهای بزرگ ختم شود،تا پایانِ آن اقدامات، تنها شش روز فاصله وجود داشت. اکنون ترامپ نیز نزدیک به یازده روز دیگر برای هر گونه اقدامی علیه منافع آمریکا فرصت دارد و اصل دوم قانون اساسی آمریکا نیز اختیارات کامل اجرایی و سمتِ فرماندهی کل نیروهای مسلح را تا آخرین روز به پایان رسیدن قدرتِ رئیسجمهور به وی واگذار کرده است. از زمان جنگ جهانی دوم، این قدرت حتی شامل استفاده از قدرت و امکانات هستهای هم میشود و در صورت تایید رئیسجمهور، هیچ فردی حق مخالفت و اعتراض در اینباره را نخواهد داشت. هیچ استثنای ویژهای برای محدود کردن تصمیمات رئیسجمهور در این زمینه در قانون اساسی لحاظ نشده است و ترامپ تا پایان عصر 20 ژانویه اختیارات همهجانبه کاملی برای استفاده از قدرتش دارد. پس از اعتراضات طوفانی چند روز اخیر در پایتخت آمریکا، تحمل چند روز باقیمانده نیز بسیار سخت و خطرناک شده است.
ترامپ یک فرد بیثبات و دارای شخصیت مستاصلی است که به آسانی خشونتها علیه دولت و جامعه آمریکا را برمیانگیزد و اکنون به وی که تمامِ کلیدهای پایان جهان(اشاره به اختیارات گسترده ترامپ) را در دست دارد، هیچ اعتمادی وجود ندارد. به همین خاطر او بایستی هرچه سریعتر با استفاده از ابزارهای قانونی موجود در قانون اساسی آمریکا از قدرت برکنار شود. از زمان شورش و ناآرامیهای روز چهارشنبه، ترامپ سعی کرده است تا در چارچوبِ یک بیانیه بسیار ضعیف، حکمِ پیروزی بایدن را تایید کند و به شیوهای کاملا بچگانه آرامش را به کشورش بازگرداند. اقدامی ظاهری که پس از اصرارهای فتنهانگیز اولیه وی مبنی بر راهاندازی جنگ داخلی با هدف پیروزی نهایی، نمیتواند چندان باورپذیر باشد.
تغییر لحنِ اخیر ترامپ، یک قاعده و الگوی معمول از سوی وی در سخنرانیهایش است؛ به این ترتیب که ترامپ ابتدا حرف وحشتآوری را میزند و کارکنان و وکلایش و حتی مخاطبانش را به واسطه آن حرف و تصمیم وحشت زده میکند، سپس جلوی دوربینها، طوری رفتار میکند تا بگوید که هرگز چنین منظوری که از حرفهایش برداشت شده، نداشته است، در عین حال با یک چشمک نشان میدهد، دقیقا همان منظورِ برداشت شده اولیه را داشته است. دقیقا چند ساعت پس از اظهارات تحقیرآمیزش، به صفحه توئیترش رفته و از هوادارانش میخواهد تا حرفهای او را کاملا جدی بگیرند.
او در دفاع از مواضع اخیرش، عنوان کرده است:« 75 میلیون آمریکایی وطنپرستی که به من و شعارهایم نظیرِ «اول آمریکا»، «بار دیگر آمریکا را با شکوه و عظمت کن» رای دادند، صداهای قدرتمندی (نقش قابل توجهی) در آینده این کشور خواهند داشت. نمیتوان آنها را متفرق کر و یا ناعادلانه با آنها برخورد کرد».
ترامپ حتی در لحن جدیدش،کماکان بر مواضع پیشین خود اصرار دارد. به عنوان مثال، در صفحه توئیترش عنوان کرده است، به هیچ عنوان در تاریخ 20 ژانویه، در مراسم تحلیف ریاست جمهوری شرکت نخواهد کرد. اقدامی که موجب شد، عصر جمعه، توئیتر صفحه ترامپ را به صورت موقت ببندد. تصمیمی که به اعتقاد بسیاری، سرانجام به روند ناگسستنی انتقال مسالمتآمیز قدرت در ایالات متحده آمریکا توسط ترامپ پایان میدهد.
با همه اینها، گویا، هنوز دلیل کافی برای برکناری ترامپ از قدرت وجود ندارد. در حالی که او بسیار مایل است تا علیه شهروندان کشورش و سایر بخشهای دولتی خشونت ایجاد کند، اقدامی واضح که به واسطه آن استناد به اصل بیست و پنج قانون اساسی آمریکا ضروری میشود. طبق این قانون، به معاون رئیسجمهور اجازه داده خواهد شد تا در صورت عزل، ناتوانی و برکناری رئیسجمهور، قدرت را در دست گیرد. با این حال، مایک پنس، چنان قاطعانه در برابر این حرکت مقاومت کرده است که حتی از پاسخگویی به سخنگوی مجلس و رهبر اقلیت سنا برای اجرایی ساختن اصل 25 و بررسی این موضوع امتناع ورزیده است.
جمهوریخواهان بسیاری از کنگره نیز، به نوبه خود، در برابر درخواستهای ارائه شده، مبنی بر برکناری ترامپ از قدرت مخالفت میکنند و عنوان کردهاند که همه ما باید با چنگ و دندان در برابر این اقدام مقاومت کنیم. در مقابل، «نانسی پلوسی»، رئیسِ مجلس نمایندگان امریکا بر این امر اصرار دارد که در صورت عدم کنارهگیری ترامپ از قدرت، هر چه زودتر او را برکنار نمایند. پلوسی، همچنین عنوان کرده است که در تماسی تلفنی با رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا صحبت کرده است تا این ستاد، تمام اقدامات احتیاطی و تدابیر پیشگیرانه در برابر اقدامات دونالد ترامپ برای شروع یک جنگ نظامی و یا دستور حمله هستهای را به کار گیرد.
این اقدام پلوسی، کاملا بر خلاف قانون اساسی آمریکا است. نانسی پلوسی، به عنوان یکی از اعضای نظارتی کنگره حق پرسش در مورد اقدامات رئیسجمهور را دارد اما حق درخواست برای به کارگیری اقداماتی مبنی بر دور زدن اختیارات رئیسجمهور، لحاظ شده در ماده 2 قانون اساسی در این کشور را دارا نیست. این امر سیگنالی به ارتش و جوامع اطلاعاتی و قضایی آمریکاست تا به رئیسجمهور آمریکا بیاعتنایی کرده و تا زمان روی کار آمدنِ بایدن، آمریکا را بدون یک اقتدار اجرایی اداره کنند.
دور زدن قانون اساسی، تنها یک بار در تاریخ آمریکا اتفاق افتاد و آن هم به دست یکی از اعضای کابینه دولت نه به دست یک فرد قانونگذار مهم مانند پلوسی در آمریکا بود. ماجرا مربوط به زمانی میشود که شایعه شده بود، ریچارد نیکسون، در روزهای آخر فعالیتش به شدت مشروب مینوشید و با عکسهای پرتره بر دیوارهای کاخ سفید صحبت میکرد، سناتور «آلن کرانستون» عضو حزب دموکرات، در تماسی با وزیر دفاع آن زمان، «جیمز شلزینگر» ماندن یک رئیس جمهور دیوانه بر قدرت را در حکم غوطهور شدن جامعه آمریکا در یک مصیبتِ عظیم عنوان کرد. بر همین اساس بود که جیمز شلزینگر در تایید نظرات ارائه شده، عنوان کرد، هر گونه تصمیمات رئیسجمهور مبنی بر دستورات غیرمعمول مانند استفاده از تسلیحات هستهای، باید در ابتدا از سوی وزیر امور خارجهاش، هنری کسینجر تایید شود.
چیزی که بسیاری از افراد، در آن زمان نمیدانستند، این بود که رهبر شوروی، «لئونید برژنف» نیز از وضعیت بدتری نسبت به نیکسون برخوردار بود و سلامتیاش در خطر بود چرا که به داروهای خوابآوری اعتیاد پیدا کرده بود. در چنین شرایطی در اکتبر 1973،اختلاف نظراتِ برژنف و نیکسون در باب جنگ اعراب و اسرائیل، میتوانست بسیار فاجعه آور تمام شود. برژنف، تهدید کرده بود، نیروهای خود را به جنگ اعراب و اسرائیل میفرستد. در مقابل کسینجر و رئیس ستاد مشترک، توماس مور نیز تصمیم به اقدام متقابل گرفتند و در شب 24 اکتبر در سراسر جهان، هشدار نظامی ناشی از امکان استفاده آمریکا از تسلیحات هستهای صادر شد. اگرچه شوروی از مواضع خود عقب نشینی کرد، با این حال این اقدام میتوانست به گونه دیگری رقم بخورد.
در شرایط کنونی نیز ما نمیتوانیم در برابر افرادی که به حفظ ترامپ در قدرت همچنان، اعتماد دارند، به آمدنِ بهترین اتفاقها امیدوار باشیم. ماندن ترامپ حتی یک روز بیشتر در کاخ سفید، میتواند بسیار خطرناک و پرهزینه باشد. ما در سال 1962 در تاریکی یک شب پاییزی از فاجعهای بزرگ جان سالم به در بردیم. فاجعهای که شاید در صورت عدم حضور افرادی همچون «شلزینگر» و «تیم کندی» میتوانست بسیار وحشتناک باشد. اما شرایط کنونی یک تفاوت عمده با آن زمان دارد و آن این است، اگرچه با وجودِ ماندنِ ترامپ در قدرت، فاجعهای در راه است با این حال اینبار هیچ کس از اطرافیان رئیسجمهور نیست تا برای برقراری صلح تلاش کند.