دو گروهی که کمر علی (ع) را شکستند-راهبرد معاصر
یادداشت اختصاصی «حجت الاسلام و المسلمین ابراهیم بهاری»، استاد حوزه و معارف دینی؛

دو گروهی که کمر علی (ع) را شکستند

چه عواملی موجب می شود که امام جامعه مظلوم واقع شود؟ یکی نفوذ کلمه منافقین بر افکار عمومی و دیگری بی بصیرتی مردم جامعه ایمانی. اینها هستند که به امثال ابن ملجم ها میدان می دهند تا جنایت کنند. حضرت فرمودند دو گروه کمرم مرا شکستند، يكى مرد سخنور بد كردار و ديگر مرد نادان عابد كه آن يكى به کمك زبان بر كارهاى زشت خود پرده مي كشد و اين ديگرى با عبادتش نادانى خويش را پنهان مي ‏كند.
حجت الاسلام و المسلمین ابراهیم بهاری؛ استاد حوزه و معارف دینی
تاریخ انتشار: ۱۹:۲۸ - ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۰ - 2021 May 04
کد خبر: ۸۶۵۵۴

دو گروهی که کمر علی (ع) را شکستند

 

به گزارش راهبرد معاصر؛ یکی از مفاهیمی که در حیات سیاسی امیرالمومنین بسیار برجسته می باشد و مقام معظم رهبری در سخنرانی اخیرشان در حرم امام (ره) درباره سازش و چالش در حیات سیاسی امیرالمومنین بدان اشاره فرموده اند،  مفهوم مظلومیت حضرت است که به نظر می رسد؛ نه عمق این مظلومیت و نه دلایلش  به صورت جزئی و دقیق درک و تحلیل نشده. 

 

آنقدر امیرالمومنین این جمله را در سخنرانی های خودشان تکرار کردند:«مَا زِلْتُ مَظْلُوماً ؛ من همیشه مظلوم بوده ام» که اشعث به حضرت اعتراض کرد که مگر شما چقدر مظلوم بوده اید؟ از وقتی که ما به کوفه آمده ایم، سخنرانی نکرده ای مگر اینکه گفته ای "من همیشه مظلوم بودم" ؛ أَنْتَ لَمْ تَخْطُبْنَا خُطْبَةً مُنْذُ كُنْتَ  قَدِمْتَ الْعِرَاقَ إِلَّا وَ قَدْ قُلْتَ فِيهَا قَبْلَ أَنْ تَنْزِلَ عَنْ مِنْبَرِك‏ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ و مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص‏»  

 

معلوم است که حضرت بی دلیل بر موضوعی اصرار نمی کنند؟ چرا حضرت اینقدر بر مظلومیت خودشان تکرار و تاکید دارند؟ آیا به این دلیل نیست که مریدان و دوستانشان و آیندگان درباره مظلومیتشان بیشتر بیندیشند؟ آیا به این دلیل نیست که برای من و شما این سوال پیش بیاید که چه کسانی ظلم را به حضرت تحمیل کردند که حضرت مجبور باشند مظلومیت را تحمل کنند؟ آیا این تکرار هشداری نبود که دیگر این مظلومیت ادامه پیدا نکند؟

 

در جای دیگری حضرت امیر داشتند سخنرانی می کردند ناگهان وسط منبر بیابان گردی برخاست و فریاد زد"وای من مظلوم واقع شده ام" حضرت فرمود:" بیا جلو" او به حضرت نزدیک شد و فرمود: [چرا اینقدر شلوغش می کنی ] به من علی به اندازه ریگ های بیابان و قطرات باران ظلم شده است؛ عَنِ الْمُسَيَّبِ بْنِ نَجِيَّةَ قَالَ: بَيْنَمَا عَلِيٌّ يَخْطُبُ وَ أَعْرَابِيٌّ يَقُولُ وَا مَظْلِمَتَاهْ فَقَالَ ع ادْنُ فَدَنَا فَقَالَ لَقَدْ ظُلِمْتُ عَدَدَ الْمَدَرِ وَ الْمَطَرِ وَ الْوَبَر» یعنی ظلمی بی حد و عدد؟!

 

در جای دیگر حضرت قسم جلاله می خوردند که «مردم می ترسند که حاکمان به آنها ظلم کند ولی کار علی به جایی رسیده که می ترسد امتش به او ظلم کنند؛ وَاللَّهِ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأُمَمُ كُلُّهَا تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَنَا أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي»  یعنی ظلمی به وسعت یک امت.  

 

نباید از کنار این ظلم  و از این مظلومیت به سادگی گذشت. و راز این مظلومیت را کشف کرد؟ تا نفهمیم به چه دلیل امام جامعه مظلوم واقع می شود نمی توان جلوی ظلم ها را گرفت. 

 

چه عواملی موجب می شود که امام جامعه مظلوم واقع شود؟  یکی نفوذ کلمه منافقین بر افکار عمومی و دیگری بی بصیرتی مردم جامه ایمانی. اینها هستند که به امثال ابن ملجم ها میدان می دهند تا جنایت کنند.  حضرت فرمودند دو گروه کمرم مرا شکستند امير المؤمنين (ع) فرمود: از مردم دنيا دو نفر پشت مرا شكست يكى مرد سخنور بد كردار و ديگر مرد نادان عابد كه آن يكى بكمك زبان بر كارهاى زشت خود پرده ميكشد و اين ديگرى با عبادتش نادانى خويش را پنهان مي‏كند از دانشمندان گنهكار و عبادت‏كنندگان نادان بپرهيزيد كه هم اينان باعث گمراهى گمراهان مي‏باشند ، من از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شنيدم فرمود: يا على گمراهى امت من به دست سخنوران منافق و دو رو است؛ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ: قَطَعَ ظَهْرِي رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْيَا رَجُلٌ عَلِيمُ اللِّسَانِ فَاسِقٌ وَ رَجُلٌ جَاهِلُ الْقَلْبِ نَاسِكٌ هَذَا يَصُدُّ بِلِسَانِهِ عَنْ فِسْقِهِ وَ هَذَا بِنُسُكِهِ عَنْ جَهْلِهِ فَاتَّقُوا الْفَاسِقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجَاهِلَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِينَ أُولَئِكَ فِتْنَةُ كُلِّ مَفْتُونٍ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ يَا عَلِيُّ هَلَاكُ أُمَّتِي عَلَى يَدَيْ كُلِّ مُنَافِقٍ عَلِيمِ اللِّسَانِ. 

 

همین دو جبهه در ماجرای جنگ صفین، شکست سنگینی به  امیرالمومنین وارد کردند. امیرالمومنین در آستانه پیروزی در صفین از همین دو جبهه ضربه خورد و از خودی های خورد. در فوتبال درناک ترین گل گلی است که از خودی ها می خورند.

 

اشعث مصداق منافقی است که بلد است افکار عمومی را بازی دهد. زبان باز است. به قول ابن ابی الحدید معتزلی می گوید:«هر فتنه ایی در لشکر امیرالمومنین اتفاق افتاد زیر سر اشعث است» موقعیت سیاسی دارد؛ فرمانده لشکر امیرالمومنین است.

 

معاویه احمق نبود که قرآن ها را به نیزه بزند و احتمال ندهد که کارش بگیرد. حساب شده عمل کرد می گویند یک جمله ای از اشعث به معاویه رسید او تصمیم گرفت قرآن ها را سر به نیزه کند؛ فَانْطَلَقَتْ عُيُونُ مُعَاوِيَةَ إِلَيْهِ بِخُطْبَةِ الْأَشْعَثِ فَقَالَ: أَصَابَ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ ... ارْبِطُوا الْمَصَاحِفَ عَلَى أَطْرَافِ الْقَنَا»  آن جمله این بود که شبی که کشتگان  و زخمی ها جنگ صفین آنقدر  زیاد بود که صدای ناله و شیون از صحرا به گوش می رسد شبیه زوزه سگان؛ اشعث برگشت گفت :«شما بهتر از من سابقه مرا می دانید در مبارزه ولی من تا به حال چنین جنگی را ندیده ام اگر مبارزه ادامه پیدا کند نسل شما منقرض می شود؛ قَامَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ الْكِنْدِيُّ لَيْلَةَ الْهَرِيرِ فِي أَصْحَابِهِ مِنْ كِنْدَةَ ... قَدْ رَأَيْتُمْ يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ-مَا قَدْ كَانَ فِي يَوْمِكُمْ هَذَا الْمَاضِي وَ مَا قَدْ فَنِيَ فِيهِ مِنْ الْعَرَبِ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ بَلَغَتْ مِنَ السِّنِّ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ أَبْلُغَ فَمَا رَأَيْتُ مِثْلَ هَذَا الْيَوْمِ قَطُّ أَلَا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ أَنَّا إِنْ نَحْنُ تَوَاقَفْنَا غَداً إِنَّهُ لِفَنَاءِ الْعَرَبِ وَ ضَيْعَةِ الْحُرُمَاتِ أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَقُولُ هَذِهِ الْمَقَالَةَ جَزَعاً مِنَ الْحَتْفِ وَ لَكِنِّي رَجُلٌ مُسِنٌّ أَخَافُ عَلَى النِّسَاءِ وَ الذَّرَارِيِّ غَداً إِذَا فَنِينَا» این یعنی پیام به دشمن! پیام سازش؛ آقا ادامه جنگ هزینه دارد نمی شود ادامه داد؛ معاویه هم خوب پیام را گرفت. صدای سازش از بین خواص بلند بشود دشمن خوب این صدا را می شناسد. 

 

پرورش احساس 

از آن طرف بیست هزار نفر قاری که پیشانی پینه بسته تا قرآن ها را سر به نیزه دیدند آمدند پیش امیرالمومنین با بی ادبی حضرت را با اسم کوچک صدا کردند گفتند ای علی سازش را بپذیر وگرنه تو را قتل می رسانیم. رسما امام را تهدید به قتل کردند. حضرت فرمود به دشمن اعتماد نکنید من از بچگی با اینها بزرگ شده ام اینها اهل قرآن نیستند فریبشان را نخورید. نپذیرفتند. گفتند به مالک بگو برگردد. مالک نزدیک خیمه معاویه بود داشت کار تمام می شد گفتند برگرد مالک که وضع خراب است؛  فِي حَدِيثِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: لَمَّا رَفَعَ أَهْلُ الشَّامِ الْمَصَاحِفَ عَلَى الرِّمَاحِ يَدْعُونَ إِلَى حُكْمِ الْقُرْآنِ (چون شاميان قرآنها را بر سر نيزه‏ها بر آوردند و مردم را به حكم قرآن خواندند‏)/ قَالَ عَلِيٌّ علیه السلام: «عِبَادَ اللَّهِ إِنِّي أَحَقُّ مَنْ أَجَابَ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ لَكِنَّ مُعَاوِيَةَ وَ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ وَ ابْنَ أَبِي مُعَيْطٍ وَ حَبِيبَ بْنَ مَسْلَمَةَ وَ ابْنَ أَبِي سَرْحٍ لَيْسُوا بِأَصْحَابِ دِينٍ وَ لَا قُرْآنٍ («اى بندگان خدا، من از هر كس ديگر به پاسخگويى بدين دعوت و پذيرفتن حكم قرآن شايسته‏ترم، ولى معاويه و عمرو بن عاص و ابن ابى معيط و حبيب بن مسلمه و ابن ابى سرح نه اهل دينند و نه مرد قرآن) / إِنِّي أَعْرَفُ بِهِمْ مِنْكُمْ صَحِبْتُهُمْ (هم نشین) أَطْفَالًا وَ صَحِبْتُهُمْ رِجَالًا / فَكَانُوا شَرَّ أَطْفَالٍ وَ شَرَّ رِجَالٍ /  إِنَّهَا كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ. إِنَّهُمْ وَ اللَّهِ مَا رَفَعُوهَا أَنَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا وَ يَعْمَلُونَ بِهَا وَ لَكِنَّهَا الْخَدِيعَةُ وَ الْوَهْنُ وَ الْمَكِيدَةُ (به خدا سوگند آنها قرآن را از سر شناخت و معرفت و به قصد عمل كردن بدان برنياورده‏اند، بلكه قرآن را دستاويز خدعه و نيرنگ ساخته و به آهنگ خوار داشتن و فرو گذاشتن آن را بر افراشته‏اند) / أَعِيرُونِي سَوَاعِدَكُمْ وَ جَمَاجِمَكُمْ سَاعَةٍ وَاحِدَةً فَقَدْ بَلَغَ الْحَقُّ مَقْطَعَهُ وَ لَمْ يَبْقَ إِلَّا أَنْ يَقْطَعَ دَابِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا. (ساعتى (جان و دل به من سپاريد) و بازوان و كاسه سرهايتان را به من عاريه دهيد كه حق به نقطه حسّاس خود رسيده و چيزى نمانده كه ستمكاران در هم شكسته شوند) / فَجَاءَهُ زُهَاءُ عِشْرِينَ أَلْفاً مُقَنِّعِينَ فِي الْحَدِيدِ شَاكِي السِّلَاحِ سُيُوفُهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ وَ قَدِ اسْوَدَّتْ جِبَاهُهُمْ مِنَ السُّجُودِ (همان دم نزديك به بيست هزار تن مسلّح آهنپوش كه شمشيرهايشان را بر شانه افكنده بودند، و پيشانيهايشان از اثر سجود پينه بسته بود، پيش آمدند.)/ يَتَقَدَّمُهُمْ مِسْعَرُ بْنُ فَدَكِيٍّ وَ زَيْدُ بْنُ حُصَيْنٍ وَ عِصَابَةٌ مِنَ الْقُرَّاءِ الَّذِينَ صَارُوا خَوَارِجَ مِنْ بَعْدُ فَنَادَوْهُ بِاسْمِهِ لَا بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ يَا عَلِيُّ أَجِبِ الْقَوْمَ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ إِذْ دُعِيتَ إِلَيْهِ وَ إِلَّا قَتَلْنَاكَ كَمَا قَتَلْنَا ابْنَ عَفَّانَ فَوَ اللَّهِ لَنَفْعَلَنَّهَا إِنْ لَمْ تُجِبْهُمْ (اين جماعت وى را فقط به نام، نه به عنوان امير مؤمنان، آواز دادند و گفتند: اى على، اينك كه تو را به كتاب خدا خوانده‏اند بدان قوم پاسخ مثبت ده و گر نه ما، همچنان كه عثمان را كشتيم، تو را نيز مى‏كشيم. به خدا سوگند اگر بديشان پاسخ مثبت ندهى بى‏شك چنان خواهيم كرد) / فَقَالَ لَهُمْ: «وَيْحَكُمْ أَنَا أَوَّلُ مَنْ دَعَا إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ أَجَابَ إِلَيْهِ وَ لَيْسَ يَحِلُّ لِي وَ لَا يَسَعُنِي فِي دِينِي أَنْ أُدْعَى إِلَى كِتَابِ اللَّهِ فَلَا أَقْبَلَهُ إِنِّي إِنَّمَا أُقَاتِلُهُمْ لِيَدِينُوا بِحُكْمِ الْقُرْآنِ فَإِنَّهُمْ قَدْ عَصَوُا اللَّهَ فِيمَا أَمَرَهُمْ وَ نَقَضُوا عَهْدَهُ وَ نَبَذُوا كِتَابَهُ وَ لَكِنِّي قَدْ أَعْلَمْتُكُمْ أَنَّهُمْ قَدْ كَادُوكُمْ وَ أَنَّهُمْ لَيْسُوا الْعَمَلَ بِالْقُرْآنِ يُرِيدُونَ» («واى به حالتان، من نخستين كسى هستم كه (همگان را) به قرآن دعوت مى‏كنم و هم نخستين كسى هستم كه بدان پاسخ مى‏دهم، و از من و ديندارى من نسزد كه به كتاب خدا خوانده شوم و آن را نپذيرم، به راستى من از آن رو با ايشان مى‏جنگم كه سر به فرمان قرآن نهند چه آنها از فرمانى كه خدا بديشان داده سر تافته‏اند و پيمان الاهى را شكسته‏اند و كتابش را خوار داشته و رها كرده‏اند. ليكن به شما بگويم كه آنان اينك با شما نيرنگ مى‏بازند و كسانى نيستند كه خواستار واقعى عمل كردن به قرآن باشند.») قَالُوا فَابْعَثْ إِلَى الْأَشْتَرِ لِيَأْتِيَكَ وَ قَدْ كَانَ الْأَشْتَرُ صَبِيحَةَ لَيْلِ الْهَرِيرِ قَدْ أَشْرَفَ عَلَى عَسْكَرِ مُعَاوِيَةَ لِيَدْخُلَهُ. (گفتند: بيدرنگ كس به دنبال اشتر بفرست كه نزدت آيد. اشتر بامداد شب هرير، تقريبا بر سپاه معاويه چيره شده بود.) 

 

سازشکاران کمر علی را شکستند

وقتی که امیرالمومنین قصد داشتند به جنگ صفین بروند شخصی به نام عقبة بن عمرو را جانشین خودشان در کوفه قرار دادند او قائل به صلح بود و می گفت: «دوست ندارم که یکی از دو طایفه بر دیگری پیروز گردد» گفته شد: چرا؟ جواب داد: برای این که بین آنها صلح برقرار گردد. هنگامی که علی(علیه السلام) به کوفه بازگشت به او خبر دادند که چنین سخنانی از دهان ابومسعود خارج شده است، حضرت به وی فرمود: از منصب خود کناره گیر! سؤال کرد: چرا؟ حضرت پاسخ داد: ما یافتیم که تو عقل و درایت کارگزاری را نداری؛  اِسْتَعْمَلَ عَلِيٌّ - لَمَّا حَارَبَ مُعَاوِيَةَ - عَلَى الكُوْفَةِ أَبَا مَسْعُوْدٍ؛ فَكَانَ يَقُوْلُ: مَا أَوَدُّ أَنْ تَظْهَرَ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ عَلَى الأُخْرَى. قِيْلَ: فَمَهْ. قَالَ: يَكُوْنُ بَيْنَهُم صُلْحٌ. فَلَمَّا قَدِمَ عَلِيٌّ، أُخْبِرَ بِقِوْلِهِ، فَقَالَ: اعْتَزِلْ عَمَلَنَا. قَالَ: وَ مِمَّهْ؟ قَالَ: إنَّا وَجَدْنَاكَ لاَ تَعْقِلُ عَقْلَهُ. »(سير اعلام النبلاء، ذهبی) سیاست مداری که دم از سازش می زند عقل ندارد. و سزاور حکومت نیست.

 

در یک جمع بندی حضرت امیر فرمود: اگر دست از یاری حق نمی  کشیدید و دست از سست کردن باطل نمی کشیدند دیگرانی که مثل شما نیستند به شما طمع نمی کردند و بر شما قدرت پیدا نمی کردند؛أَيُّهَا النَّاسُ لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا (سستی نمی کردید) عَنْ تَوْهِينِ الْبَاطِلِ لَمْ يَطْمَعْ فِيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ وَ لَمْ يَقْوَ مَنْ قَوِيَ عَلَيْكُم‏» در یک کلام اگر سازشکاران سازش نمی کردند کار به اینجا نمی کشید.

 

برای اینکه مظلومیت امام در زمان ما تکرار نشود و تبعات این مظلومیت بر امام تحمیل نشود باید دست به کار شویم که در غیر اینصورت همچنانکه کوفیان و خواص زمان حضرت ملعون هستند از نظر ما و مبغوض ما هستند در آینده، دیگران نیز ما را مذمت خواهند کرد و مهمتر از این اینکه مسیر تاریخ و مسیر آینده به دست مردم هر زمان تعیین میشود و اگر کوتاهی ما اصلاح نشود مسیر آیندگان را منحرف خواهیم کررد و هر فردی به انحراف کشیده شود عقوبت اخروی آن گریبان ما را نیز خواهد گرفت!

 

1- عملیات روشنگری را ادامه بدهید. حرف حق را به منطق و دلیل به گوش همگان برسانید. حق اثرش را بر دلهای نورانی می گذارد. در قرآن 291 بار خدا به پیامبرش می گوید بگو. این گفتگو اثرگذار است. 

 

2- اطلاعات تاریخی خودتان و اطرافیانتان را نسبت به حیات امیرالمومنین خصوصا حیات سیاسی حضرت بالا ببرید. مطالعه تاریخ سیره حضرت امیر بوده است. حضرت در نامه 31 به امام حسن مجبتی ع فرمودند:«من آنقدر تاریخ مطالعه کردم که گویا در زمان آنها زندگی کرده ام؛ اَيْ بُنَيَّ إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي فَقَدْ نَظَرْتُ‏ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ»  چرا اینقدر روی مطالعه تاریخ تاکید داشتند؟ در جای دیگری فرمودند: از حوادث گذشته دنيا براى باقى مانده و آينده عبرت گير، چرا که بعضى از آن شبيه بعضى ديگر است و پايانش به آغازش باز مى گردد و تمام آن متغير و ناپايدار است؛ وَ اعْتَبِرْ بِمَا مَضَى مِنَ الدُّنْيَا لِمَا بَقِيَ مِنْهَا فَإِنَّ بَعْضَهَا يُشْبِهُ بَعْضاً وَ آخِرَهَا لَاحِقٌ بِأَوَّلِهَا » یعنی تاریخ تکرار شدنی است. امتحانات سیاسی ما سوالاتش قبلا در زمان امیرالمومنین طرح شده و جواب هایش مشخص است. کافی است به جزوه و حافظه تاریخی خودمان مراجعه کنیم تا به سهولت از فتنه های آخرالزمان خودمان و جامعه مان را به سلامت عبور کنیم.

 

مقام معظم رهبری دام ظله درباره دوران حیات امیرالمومنین به نکته دقیقی اشاره میفرمایند: من یک وقت در دوران زندگی تقریباً پنجساله‌ی حکومت امیرالمؤمنین(علیه الصّلاةوالسّلام) و آنچه که پیش آمد، مطالعات وسیعی داشتم. آنچه من توانستم به عنوان جمع‌بندی به دست بیاورم، این است که «تحلیل سیاسی» ضعیف بود. البته در درجه‌ی بعد، عوامل دیگری هم بود؛ اما مهمترین مسأله این بود. والّا خیلی از مردم هنوز مؤمن بودند؛ اما مؤمنانه در پای هودج ام‌المؤمنین در مقابل علی(علیه‌السّلام) جنگیدند و کشته شدند! بنابراین، تحلیل غلط بود. 

 

بهترین راه برای آشنایی بیشتر با امیرالمومنین و شناخت جامعه و حیات سیاسی اجتماعی حضرت ، انس با نهج البلاغه است.  ما زیاد می شنویم از مظلومیت امام علی علیه السلام از خانه نشینی و دست بسته بردنش به مسجد و ....  اما اینها غربت صغرای امام علی هست. غربت کبرای امام علی این است که ما ها با اینکه شیعه هستیم یه دور نهج البلاغه نمیخوانیم و جرج جرداق مسیحی دویست بار می خواند.  غربت کبرای امام علی مظلومیت ایشان بین شیعه هاست!

 

جرد جرداق مسيحي استاد ادبيات عرب در لبنان در يکي از نوشته هاي خود اعتراف کرده بود : « جاذبه هاي کلمات امام علي (ع) شوري در من ايجاد کرد که 200 بار نهج البلاغه را مطالعه کردم »

 

مظلوميت حضرت علي (ع) در زمان ما نيز مشهود است و حتي در بين ما مسلمانان که دم از شيعه علي عليه السلام مي زنيم . ابن ابي الحديد نيز که از ادباي اهل سنت است مي گويد : از وقتي که اين خطبه (خطبه221 )را يافتم تا کنون که پنجاه سال است ، حدود 1000بار آن را خواندم و هر بار در دلم ترس ، لرزش و پند پذيري تازه اي بوجود آمد.

 

براستي ما که خود را از شيعيان امام علي(ع) مي دانيم و ادعاي محبت و ولايت او را داريم چند بار نهج البلاغه را خوانده ايم ؟  چرا با آن بيگانه ايم ؟

 

ارسال نظر