ناامیدی اجتماعی و تسلط عقل بقا در جامعه ایرانی-راهبرد معاصر

ناامیدی اجتماعی و تسلط عقل بقا در جامعه ایرانی

مسئله «ناامیدی اجتماعی» در جامعه ما وضعیتی نگران‌کننده دارد؛ به نحو انضمامی‌تر انتظار «بهبود وضعیت موجود» با حفظ همین مناسبات، از سوی سوژه‌های اجتماعی تقریباً از دست رفته است.
تاریخ انتشار: ۱۲:۲۷ - ۰۴ تير ۱۳۹۸ - 2019 June 25
کد خبر: ۱۴۵۶۹
 

به گزارش راهبرد معاصر؛ پژوهش‌ها و آمارهای آسیب‌شناسان اجتماعی در ایران نشان می‌دهند که مسئله «ناامیدی اجتماعی» در جامعه ما وضعیتی نگران‌کننده دارد. در این معنا «امید به زندگی و آینده» شرایط مناسبی ندارد و به نحو انضمامی‌تر انتظار «بهبود وضعیت موجود» با حفظ همین مناسبات و ساختارها از سوی سوژه‌های اجتماعی تقریباً از دست رفته است. فقدان امید به آینده در یک جامعه، خطری مهلک برای همه سوژه‌های اجتماعی و کلیت جامعه به حساب می‌آید، زیرا اتفاقی که در پس فقدان امید در جامعه و افزایش ناامیدی می‌افتد، از دست رفتن عقلانیت جمعی و رجوع به عقل ابزاری با هدف حفظ بقای خویشتن فردی در دل یک جامعه است؛ می‌توان آن را به طور موجز تسط بی‌چون و چرای «عقل بقا» در مناسبات مختلف اجتماعی و جمعی در بستر جامعه قلمداد کرد که کارکرد اصلی‌اش نوعی اتمیزه‌شدن جامعه و بروز و ظهور گسترده نوعی منفعت‌طلبی انفرادی است.

 

«امید به آینده و بهبود شرایط کنونی در جامعه» شدیداً در تعیین هویت و رفتار اجتماعی مؤثر است؛ شاید با مثال‌ها بهتر بتوان این واقعیت را نشان داد؛ چرا در یک محله وقتی مشتری مثلاً به سوپرمارکت محله می‌رود صندوق و دخل صاحب فروشگاه را خالی نمی‌کند؟ و در چه صورت فروشنده سوپرمارکت متقابلاً جیب مشتری‌اش را نمی‌زند؟ جواب سده است، مشتری «فردا» هم برای رفع حوائجش به سوپرمارکت محل احتیاج دارد و متقابلاً صاحب فروشگاه هم انتظار دارد «فردا» همان مشتری به فروشگاه بیاید و از او خرید کند! بنابراین امید به آن «فردا» به عنوان امری نمادین نوعی از تقابل و تعامل مثبت را ایجاب می‌کند که طی آن سوژه‌ای اجتماعی صرفاً به بقای خود و برخورددار شدن از حداکثرها در کوتاه‌ترین مدت‌ها نمی‌اندیشند و «با هم» مناسباتی اجتماعی را شکل می‌دهند که ضامن هویت خویشتن و رفتارهای مثبت اجتماعی و اخلاقی است.

 

واضح است که هر چه امید به آینده (فردا) نزد مشتری و فروشنده به صفر نزدیکتر شود، رفتاری که از آنها سر می‌زد مغایر با فرض مطرح شده در این مثال خواهد بود و هر یک بنا بر منطق «عقل بقا» صرفاً به حفظ خویشتن می‌اندیشد و دست به غارت دیگری خواهد زد. این مثال نمادین برای روشن کردن وضعیتی که افزایش میزان «ناامیدی اجتماعی» در جامعه ایجاد خواهد کرد راهگشاست. اما بیایید با مثالی دیگر این موضوع را به نحو رادیکال‌تری پیش چشم قرار دهیم؛

 

سالن سینمایی را در نظر بگیرد که خانواده‌های متعددی در یک فضای امن و آرام و با میزان زیادی از همبستگی در حال تماشای یک فیلم هستند. در این بین پدران و مادران و همسران و فرزندانی هستند که در همین وضعیت بنا بر احساسات و عواطف و دلبستگی‌هایشان حاضرند جانشان را هم برای اعضای خانواده‌شان نثار کنند. حال تصور کنید از گوشه‌ای از سالن سینما نوری سرخ به همراه دود غلیظی به چشم اعضای نشسته در سالن بیاید و یک نفر در آن میانه فریاد بزند: «آتش!» به ناگهان اخلاق ارتباطی‌ای که پیش از بروز این حادثه بر اعضای حاضر در سالن حاکم بود فرو می‌ریزد و جمعیت حاضر بر مبنای همان منطق «عقل بقا» به هر قیمتی تلاش می‌کنند خود را از در تنگ سالن سینما به بیرون برسانند و نجات پیدا کنند. چه اتفاقی افتاده است؟ بله، عقل بقا چنین حکم می‌کند.

 

در چنین وضعیتی همه آن اخلاق اجتماعی و ارتباطی که بین افراد نشسته در سالن حاکم بود از اعتبار می‌افتد و از بین می‌رود و هر یک صرفاً به بقای خویش فکر می‌کند. حتی ممکن است پیش از آنکه آتش به همه سالن و اعضای حاضر در آن برسد، تعداد زیادی از کودکان و زنان و… در زیر دست و پا بمانند و جانشان را از دست بدهند. در این وضعیت ما دیگر با یک فضای واقعی و اصیل «جمعی» و «اجتماعی» مواجه نیستیم، بلکه فضایی (سالنی) داریم مملو از سوژه‌های منفرد، قائم به خویش و اتمیزه شده که بی‌هیچ مناسبت ارتباطی با دیگران، در آن فضا صرفاً و صرفاً به حفظ و بقای خویش می‌اندیشد و این مهلک‌ترین سرنوشتی است که می‌توان برای جامعه‌ای بدون امید به آینده و تداوم وضعیت مطلوب متصور بود.

 

آنچه اخلاق ارتباطی را پیش از بروز آتش‌سوزی در سالن سینما حفظ می‌کرد، نوعی تصور ناخودآگاه از امنیت و در نتیجه امید به تداوم همان فضای امن و آرام بود؛ حال در یک لحظه، آن امید به آینده امن، از دست می‌رود و همانطور که گفته شد، جامعه و ارتباطات اجتماعی را به یکباره منهدم کرده و سوژه‌های آن را به اتم‌های منفرد، که صرفاً به حفظ و بقای خویش می‌اندیشند، بدل می‌کند که همه مناسبات اخلاقی را مانند تن و بدن دیگر حاضران در سالن سینما زیر پا می‌گذارند و لِه می‌کنند.

 

بر مبنای منطق نهفته در این دو مثال، واضح است که چطور جامعه‌ای که امید به آینده و بهبود شرایط موجود یا استمرار شرایط مطلوب را از دست بدهد، «عقل بقا» در آن حاکم می‌شود و به سرعت اخلاق ارتباطی و اجتماعی را از دست می‌دهد و اتمیزه می‌شود. فقدان امید اجتماعی و تسلط «عقل بقا» در جامعه، واجد نوعی خودمحوری است که می‌تواند با سرعت عجیبی اخلاق و مناسبات و تعاملات سالم اجتماعی را دود کند و به هوا بفرستد. اگر جامعه‌شناسان و پژوهشگران اجتماعی از بروز فرایند اتمیزه شدن جامعه امروز ایرانی سخن می‌گویند و همچنین آمارها و تجربیات زیسته، از منفعت‌طلبی و خودمحوری و عدم مشارکت اجتماعی سوژه‌های اجتماعی حکایت می‌کنند، باید دانست که بخش مهمی از این فرایندها و کنش‌ها به دلیل از دست رفتن حس امید به آینده و وجود نوعی ناامیدی اجتماعی در ایران است که تلاش شد در بالا مختصات آن تا حدی روشن شود.

 

اما این ناامیدی‌ها در بسترهایی ایجاد می‌شوند که نباید آنها را از نظر دور داشت؛ عدم شفافیت در فضای عمومی، بروز ویژه‌خواری‌ها و مناسبات رانتی در نهادهای وابسته به دولت و حاکمیت، فرایند کند و غیراثرگذار برخورد قانونی با متخلفان و همچنین کند بودن تغییرات مطلوب در این زمینه‌ها، طبقاتی شدن و ناعادلانه بودن بهره‌مندی از سرمایه‌های مادی و فرهنگی و… بسیاری از این بسترها هستند که سوژه‌ای اجتماعی را دچار نوعی ناامیدی و یاس از بهبود شرایط موجود کرده و زمینه را برای بروز نوعی خودمحوری، اتمیزاسیون، منفعت‌طلبی و حتی وندالیسم در این سوژه‌ها مهیا کرده است. نتایج این فرایند هم همه آن آسیب‌های اجتماعی است که کم و بیش اخبار نگران‌کننده آنها را در رسانه‌ها می‌بینیم و می‌شنویم، اعم از بزه‌کاری، اعتیاد، طلاق، قانون‌گریزی، تمایل به منفعت‌جویی حداکثری در کوتاه‌ترین زمان ممکن و...

 

در اینجا از پرداختن به تک تک «آسیب» ها سر باز می‌زنیم و به «مسئله» ای دیگر می‌کنیم که در روند بسط ناامیدی اجتماعی بروز می‌کند. آن مسئله دوم، فقدان «تاب‌آوری اجتماعی» است. همه ما در زندگی روزمره با سوژه‌های عجولی مواجه هستیم که با کمترین ناملایمتی اصطلاحاً از کوره در می‌روند و به هیچ‌وجه «تحمل دیگری» را ندارند. کافی است شما ۵ ثانیه، «تنها ۵ ثانیه» بعد از سبز شدن چراغ عبور خودرو بر سر یک چهارراه در تهران پایتان را از کلاج بردارید و آرام گاز را فشار بدهید، تا ببینید چند ماشین در پست سرتان با عصبانیات دستشان را روی بوق می‌گذارند و اعتراض شدید خود را نشان می‌دهند؛ تازه اگر انواع و اقسام ناسزاها و فحش‌ها را نشنوید باید خدا را شاکر باشید! چرا چنین است؟

 

«مولوی» شاعر و عارف قرن هفتم در «مثنوی معنوی» تعریف جالب توجهی درباره «صبوری» - که در ما اینجا عبارتٌ اُخرای آن را در قالب «تاب‌آوری» طرح کردیم – دارد. این تعریف مولوی می‌تواند در بررسی و تبیین این مسئله اجتماعی موجود در جامعه ایران به کار بیاید. او تلویحاً اشاره می‌کند که «صبر یعنی نگاه به آینده»! تا آنجا که به «تاب‌آوری اجتماعی» مربوط می‌شود، سوژه‌های اجتماعی تنها تا زمانی واجد صبوری و تاب‌آوری اجتماعی هستند که در خویش افق روشنی را برای «فردا» بیابند؛ به مثال‌هایی که در بالا طرح شد، دوباره توجه کنید، موقعیت‌های مفروض با وجود نوعی تاب‌آوری همگانی و تعاملی قطعاً نتایج مطلوب‌تری از آنچه سوژه‌های عجول و دارای کنش‌های هیجانی و انفجاری از خود نشان می‌دهند، خواهند داشت.

 

آسیب‌شناسان اجتماعی وجود انواع مختلف بزه‌کاری‌ها، وقوع جرم و جنایت‌ها، عکس‌العمل‌های هیجانی و انفجاری سوژه‌های اجتماعی نسبت به تغییرات اعمال‌شده از بالا، عدم همبستگی و تحمل اجتماعی نسبت به دیگر سوژها و… را که گاه نتایج شدیداً مخرب و خطرناکی داشته‌اند، ناشی از کاهش شدید تاب‌آوری اجتماعی می‌دانند که بخش قابل توجهی از آن به خاطر همان فقدان امید و تخریب و محدود شدن افق نگاه به آینده است. «خودمحوری» ای که در بندهای پیشین مورد تاکید قرار گرفت، امکان بروز نوعی صبر و تحمل در مناسبات اجتماعی را محدود می‌کند و «عقل بقا» که منطقش را به شکلی کاملاً منفعت‌طلبانه پیش می‌برد، مانع از آن می‌شود که سوژه‌ها بتوانند درک کنند که بسیاری از وضعیت‌های حادث شده با صرف صبوری و تاب‌آوری اجتماعی قابل حل و رفع هستند.

از سوی دیگر باید در نظر گرفت که فقدان «امید به آینده» و تسلط «خودمحوری» مبتنی بر «عقل بقا» هنگامی که عمومیت پیدا می‌کند، فضایی از ناامنی اجتماعی را شکل می‌دهد که در آن سوژه‌ها همواره تصور می‌کنند «چیزی ناشناس» با درصدهای مختلفی از تخریب‌گری، غارتگری، نابودکنندگی و ناامن‌سازی در تعقیب آنها و مدام در آستانه یورش به آنها است. این فضای ناامن عمومیت‌یافته زمینه بروز هرگونه تاب‌آوری را به حداقل می‌رساند و جامعه را به شکل‌های مختلفی دچار کنش‌های عجولانه، هیجانی و انفجاری می‌سازد.

 

به بیان دیگر این فضای ناامن و مسدود شدن افق نگاه به آینده، توان تحلیل و فهم پدیده‌ها و پدیدارهای اجتماعی را از کنشگران می‌گیرد و آنها را به کنش‌های غیرعقلایی، صرفاً برای نیل به «نجات خویشتن» راهبر می‌شود. در حقیقت آسیب بنیادی‌تری که در پس این مناسبات شکل می‌گیرد، عدم امکان بلوغ عقلانی اجتماعی در جامعه است؛ بویژه این مسئله در جامعه‌ای مانند جامعه ما که به دنبال ساختن زمینه‌های یک تمدن نوین است، به مراتب حائز اهمیت بیشتری است؛ تا جایی که به جمهوری اسلامی ایران مربوط می‌شود آسیب بنیادی‌تر فقدان «تاب‌آوری اجتماعی» این است که در چنین فضایی با حداقل تحلیل و فهم پدیدارها و خو گرفتن با کنش‌های هیجانی و غیرعقلایی، ایجاد نوعی خودآگهی جمعی و تاریخی، روز به روز به تعویق می‌افتد و امکانات شکل‌گیری عناصر تمدنی در آن به طور مداوم تخریب می‌شود و از دست می‌رود.

 

بنابراین وقتی از مسئله «تاب‌آوری اجتماعی» سخن می‌گوئیم، بر مبنای نگاهی پدیدارشناختی از امری حرف می‌زنیم که تخریب‌کننده رشد عقلانیت اجتماعی و یکی از بزرگترین موانع در بروز و رشد عناصر تمدن‌ساز است، نه صرفاً آسیبی که به نحوی «عامل بزهکاری» و… قلمداد می‌شود. البته این به معنای تخفیف اهمیت بزه‌کاری‌های اجتماعی و عوامل آن نیست، بلکه به این معناست که فقدان «تاب‌آوری اجتماع» به عنوان مانعی بر سر راه تحقق تمدن‌سازی نیازمند توجهی دو چندان است. وگرنه واضح است که برآیند فقدان تاب‌آوری اجتماعی هم چیزی جز رشد بزه‌کاری، عدم تحمل دیگری در مناسبات خانوادگی و اجتماعی، ازدیاد طلاق، عدم شکل‌گیری مشارکت و تعاملات اجتماعی، قانون‌گریزی، وندالیسم و… نبوده که شرایط را برای ایجاد یک زندگی آرام و امن در کنار آحاد جامعه دشوار و وخیم می‌کند.

 

منبع: مهر

ارسال نظر
تحلیل های برگزیده