جایگاه طالبان در سیاست خارجی قطر-راهبرد معاصر
راهبرد معاصر بررسی می‌کند؛

جایگاه طالبان در سیاست خارجی قطر

قطر در سال‌های اخیر تلاش کرده است تا با استفاده از موقعیت ویژه افغانستان و جایگاه طالبان در منطقه، نقش خود را در تحولات جهانی از یک بازیگر منطقه‌ای به قدرت‌های جهانی در سطحی برابر پیوند بزند.
مصطفی مطهری؛ کارشناس مسائل غرب آسیا
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۷ - ۲۲ شهريور ۱۴۰۰ - 2021 September 13
کد خبر: ۱۰۱۷۱۱

جایگاه طالبان در سیاست خارجی قطر

 

به گزارش راهبرد معاصر؛ نزدیک به یک دهه است که قطر بطور ویژه در سطح منطقه‌ای فعالیت‌هایش را پررنگ کرده است. آنچه امروز قطر را به یک مرکز ارتباطات دیپلماتیک و سیاسی تبدیل کرده است،  محصول یک دهه سیاستگذاری این کشور در حوزه درهای باز نفوذ در عرصه سیاست خارجی این کشور می باشد.

 

موضوع نفوذ  قطر در میان طالبان در افغانستان و نقش دوحه به عنوان یکی از اضلاع منطقه‌ای تاثیر گذار ماحصل تلاشی است که در ذیل پرونده افزایش کنشگری در حوزه فعالیت‌های منطقه‌ای شاهد آن هستیم. در واقع بازگشایی دفتر سیاسی طالبان در دوحه در سال 2013 بسترهای نفوذ این کشور را در میان شبه نظامیان طالبان باز کرد. بطوریکه میزبانی دوحه در ماجرای توافق میان طالبان با «زلمای خلیل زاد» به نمایندگی از دولت آمریکا در سال 2018 تا برگزاری نشست های مختلف بین‌الافغانی میان دولت سابق افغانستان و طالبان دلالت بر این دارد که دوحه دارای نقش و جایگاه ویژه و خاصی در میان اعضای طالبان می باشد. این تأثیر با خروج آمریکا از افغانستان، حاکم شدن بحران، تسلط طالبان بر این کشور و سقوط دولت بیشتر خواهد شد.

 

از جمله دغدغه‌های عمده کشوهای غربی با تسلط طالبان بر افغانستان، ترس از مسدود شدن راه های انتقال و ترانزیت هوایی اتباع این کشور برای خروج از افغانستان بود. واقعیت این است که دوحه در این مورد نیز توانست نقش خود را به شکل خارق العاده ای ایفا کند و در انجام انتقال این افراد از افغانستان موفق عمل نماید. از سوی دیگر قطر در بازه زمانی کمتر از یک ماه از تسلط طالبان بر افغانستان، نشان داده است که در عرصه‌های میدانی و دیپلماتیک توانسته است به نحوی حیرت‌انگیز عمل کند. بطوریکه بر اساس باور عده ای از تحلیل گران و ناظران، روابط میان دوحه و طالبان بسیاز پایدار و مستحکم است و قطر در طول این سال‌ها توانسته است آن را ساختارمند، تعاملاتی و مبادلاتی کند.

 

بنیاد کنشگری‌های دوحه در عرصه دیپلماتیک نیز قابل توجه می باشد؛ بطوریکه بعد از اعلام اسامی اعضای دولت توسط طالبان، دوحه با این رویکرد که باید طالبان را در مرحله آزمون عملکرد در عرصه سیاست قرار داد ایده شناسایی طالبان بطور دوفاکتو و غیررسمی را مطرح کرد و تأکید کرده که دوحه در شناسایی طالبان و دولتش به شکل دوژور و رسمی عجله ای ندارد و این به معنای پویایی در دستگاه تصمیم‌گیری و سیاست خارجی قطر می‌باشد. واقعیت این است که میزان و چگونگی عملکرد دوحه در قبال تحولات افغانستان را باید براساس نوع روابط آن ها سنجه کرد. معیار روابط،  واقعیت‌های کنونی جامعه افغانستان نیست بلکه آن دین و تکلیفی است که بر گردن طالبان وجود و باید آن را به دوحه ادا کند.

 

در حقیقت قطر نشان داده در قضیه افغانستان و در روابط طالبان با دیگر کشورها چه در دوران مذاکرات و گفتگو و چه در دوران حاضر بیش از یک پیام رسان و تسهیل کننده بسترهای گفتگو عمل میکند و دارای نقش و جایگاه ویژه است. بطوریکه می توان ادعا کرد که دوحه براساس شبکه سازی‌هایی که انجام داده است بر بخش مهمی از رهبری سیاسی و حتی مذهبی طالبان دارای نفوذ می باشد. تأثیراتی که می توانند بر اجرای آنچه قطر از طالبان می خواهد کارساز و مهم باشند.

 

از این رو می توان گفت نقش تحولات افغانستان در تبدیل قطر به بازیگری مهم در ساحت سیاست جهانی آنقدر زیاد است که نه تنها تمام راهبردهای قطر در عرصه سیاسی – میدانی در حوزه منطقه ای و فرامنطقه ای را پوشش می دهد؛ بلکه آن را به عنوان الگویی جهت برنامه ریزی ها و اهداف دیگر در عرصه‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای تبدیل خواهد کرد. در واقع دوحه ضمن الگوبرداری از این رهیافت در سیاست خارجی‌اش، با در نظر گرفتن معیار بازدهی در طول زمان، ضرورت طراحی برنامه هایش را بر اساس حاشیه هایی از متن دنبال خواهد کرد که مستعد تبدیل شدن به واقعیات در متن و زمینه می باشند.

 

اهمیت افغانستان و تحولات آن برای قطر دارای ابعاد چندگانه ای می باشد؛ بطوریکه هم تأمین کننده منافع قطر در عرصه بازی‌های منطقه‌ای و بین‌المللی در حوزه سیاسی، دیپلماتیک – میدان خواهد بود.  این تجربه قطر را به سطح بالایی از کنش‌گری منطقه ای خواهد رساند و آن را در عرصه منطقه ای در افغانستان به قدرت های فرا منطقه ای در سطحی برابر پیوند خواهد زد و همزمان، تجربه جدیدی را به سیاست خارجی قطر خواهد افزود که می تواند الگویی بدیع در آینده سیاست خارجی این کشور باشد که برداشت های منطقه‌ای و اقلیمی از آن اقتباس گردد. مضافاً اینکه تجربه همکاری با طالبان و موفقیت های دیگر قطر در بستر تحولات منطقه‌ای در طول یک دهه اخیر نشان داده است که ایدئولوژی نواخوانی قطر در قالب معرف و رهیافت عملیاتی دوحه توانسته موفق عمل کند و قطر را از رهگذر آنچه تبلیغ کرده است، منتفع سازد . به عبارت بهتر رهاوردها و دستاوردهای رهیافت روشی - بینشی اخوانی برای دوحه بیشتر از هزینه های سخت افزاری – نرم افزاری بوده که از این ناحیه بر قطر بار شده و مجبور به پرداخت آنها شده است.

ارسال نظر