به گزارش راهبرد معاصر، با تمام شدن زمان مدرسه، وقتی سه دختر به خانه برنگشتند، خانواده آنها نگران راهی اداره پلیس شدند.
با شکایت خانواده دختران، تحقیقات پلیسی آغاز شد و آنها به بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف محل سکونت دختران مدرسهای پرداختند. دوربینها نشان میداد هر سه نفر آنها سوار بر خودرویی شده و آنجا را ترک کردهاند.
با مشخص شدن این موضوع راننده خودرو شناسایی و مرد جوان مدعی شد دختران دانش آموز را به پایانه مسافربری رساندهاست.
در بررسی کارآگاهان پلیس از پایانه مسافربری مشخص شد هر سه دختر نوجوان، خودروی تاکسی را به صورت دربست گرفته و راهی پایتخت شدهاند.
با برملا شدن این موضوع و بهدست آمدن ردی از گمشدگان در پایتخت، موضوع به کارآگاهان اداره آگاهی تهران اعلام شد و تحقیقات برای یافتن دختران ناپدید شده ادامه یافت.
در نخستین گام، راننده خودرویی که دختران نوجوان با آن راهی تهران شدهبودند شناسایی شد. راننده خودرو در تحقیقات گفت: آنها خودرویم را به صورت دربست گرفته و از حرفهایشان متوجه شدم وقتی به تهران رسیدهاند، شخصی در ترمینال جنوب بهدنبال آنها میآید. این را هم بگویم دختران زمانی که سوار خودروی من شدند، از تلفن من استفاده کردند و چند بار با اشخاصی تماس داشتند.
با اطلاعاتی که راننده خودرو در اختیار تیم تحقیق قرار داد، آنها به بررسی شماره تلفنهایی که دختران گمشده تماس گرفتهبودند، پرداختند.
تحقیقات پلیسی نشان میداد یکی از سیمکارتها در اختیار مردی افغانستانی به نام بهروز است. بازبینی دوربینهای مداربسته ترمینال نیز نشان میداد این مرد در مقابل ترمینال به انتظار سه دختر نوجوان ایستاده و با دیدن آنها، خودرویی را کرایه و هرچهار نفر آنجا را ترک کردهاند.
با بهدست آمدن چهره مرد افغان، بررسیها نشان میداد او بهروز؛ همان فردی است که دختران نوجوان با او تماس گرفتهاند.
با شناسایی بهروز، از آنجا که احتمال خطر جان دختران نوجوان میرفت، ماموران تصمیم گرفتند بهروز را در قراری صوری به محل کشانده و او را دستگیر کنند.
به این ترتیب یکی از کارآگاهان اداره آگاهی در پوشش معماری که نیاز به کارگر ساختمانی دارد با بهروز تماس گرفت و پس از چند مرحله تماس در نهایت با او قرار گذاشت. زمانی که بهروز در محل قرار حاضر شد، کارآگاهان اداره آگاهی تهران وارد عمل شده و مرد افغان را دستگیر کردند.
در تحقیقات اولیه بهروز مدعی بود سه دختر نوجوان را نمیشناسد و از سرنوشت آنها بیاطلاع است، اما در ادامه بررسیها و در مواجهه با مدارک و اسناد پلیسی که طی تحقیقات صورت گرفته بهدست آمدهبود، بهروز در نهایت به جرم خود اعتراف کرد و مخفیگاهی که دختران نوجوان را در آنجا نگهداری میکرد، لو داد.
با اعتراف بهروز، بلافاصله تیمجنایی راهی مخفیگاه او در شرق تهران شده و سه دختر نوجوان را از ساختمان نیمهساز رها کردند.
در ادامه تحقیقات همدست بهروز نیز بازداشت شد و دو متهم جوان، در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار دادهشدند و تحقیقات در این خصوص ادامه خواهدداشت.
بهروز، مرد جوانی که نقشه اغفال سه دختر دانش آموز را طراحی کرد و با همدستی دوستش آنها را به پایتخت کشاند، تا آنچه را در سر داشت برای دختران نوجوان رقم بزند، در گفتگو با ما، از جزئیات ماجرا گفت.
چطور با دختران نوجوان آشنا شدی؟
در فضای مجازی. یکی از آنها در اینستاگرام صفحه داشت و با او شروع به چت کردم. از طریق او دوستم هم با یکی دیگر از آنها آشنا شد و بعد از مدتی با سومین دختر هم آشنا شدیم.
با چه وعدهای آنها را به تهران کشاندید؟
رفتن به خارج از کشور و زندگی ایدهآل. دختران نوجوان کم سن و سال بودند و خیلی زود فریب حرفهای قشنگ و رویایی ما را خوردند. آنها در همین تماسهای تلفنی و تصویری دل به ما دادند. وقتی هم از سفر خارج و زندگی در رفاه با آنها صحبت کردیم، خیلی زود نظرشان با نظر ما یکی شد.
میدانستند افغانستانی هستید؟
بله. اما نمیدانستند در ساختمان نیمهکاره کارگر هستیم. فکر میکردند مهندس ساختمان هستیم. وقتی میخواستیم با آنها صحبت کنیم، لباسهایی را که مدیر پروژه در اتاق کارش گذاشتهبود، میپوشیدیم و از آنجا با آنها صحبت میکردیم.
واقعا میخواستید آنها را به خارج از کشور ببرید؟
بله در برنامهمان بود. منتظر فرصتی بودیم تا به صورت غیرقانونی از مرز خارج شویم.
در این مدت دختران مدرسهای کجا بودند؟
در ساختمان نیمهسازی که ما در آنجا مشغول به کار بودیم. یک اتاق سرایداری داشتیم و به آنها گفتهبودیم از آنجا بیرون نیایند تا دروغهایمان درباره شغلمان فاش نشود.
بردن سه دختر نوجوان در خارج از کشور به چه دلیل و نقشهای بود؟
راستش به این فکر نکردهبودیم. وقتی دیدیم رویای سفر به خارج را دارند، برای اینکه آنها را با خود همراه کنیم، این ادعا را مطرح کردیم. البته وقتی به تهران آمدند، خودمان هم به فکر مهاجرت افتادیم، اما چطورش را نمیدانستیم. البته با شرایطی که دختران داشتند باید قاچاقی خارج میشدیم.
حالا کجا میخواستید بروید؟
آنها به زندگی در ترکیه هم راضی بودند. معلوم بود، فریب سریالهای ترکیهای را خورده و فکر میکردند زندگی در ترکیه با رفاه و آسایش همراه است.
فکر میکردید دستگیر شوید؟
اصلا. ما هیچ ردی از خودمان به جا نگذاشتهبودیم. حتی به دخترها هم اجازه نمیدادیم از اتاق سرایداری ساختمان نیمهساز بیرون بیایند تا کسی آنها را نبیند و ماجرا لو نرود. هنوز ماندهایم ما که هیچ ردی از خود به جا نگذاشتهبودیم و هویتی هم در سیستم کشور ایران نداشتیم، چطور شناسایی و دستگیر شدیم.
آنها وقتی دیدند شما در ساختمان نیمهکاره زندگی میکنید، شک نکردند؟
شک که کردهبودند، اما در مسیری قدم گذاشتهبودند که راه برگشتی نداشتند. ما هم میدانستیم آنها به خانه برنمیگردند به همین دلیل، آنها را در آن شرایط مخفی کردیم.
شما خودتان قانونی وارد ایران شدهاید؟
نه. غیرقانونی آمدهایم. میدانستیم اگر لو برویم ما را به افغانستان برمیگردانند و مهاجرت به ترکیه شاید برای ما هم بهتر بود.
به نگرانی خانواده دخترها فکر نکردید؟
نه. آنها با میل خودشان آمدهبودند. زور و اجباری که نبود!
منبع: جام جم