به گزارش راهبرد معاصر؛ فهم رایجی که از فرهنگ در جامعه ما شکل گرفته عموماً مبتنی بر انتزاعیات و تجریدات و به دور از عینیات و انضمامیات بوده است. دلیلش هم این است که چنین فهمی عموماً «از بالا» رخ داده، نه «از پایین»؛ بر این اساس فهم فرهنگ بهواسطه نوعی آموزش و پرورش فرهنگی از بالا القا و منتقل میشود تا «در پایین» اتفاقات فرهنگی مطلوب رخ دهد. همین فرایند نشاندهنده یک انقطاع بنیادین میان «امر فرهنگی» و «امر اجتماعی» در تقسیم بندیهای رایجی است که ما در زمینههای مختلفی پژوهشی، آموزشی، اجرایی، ژورنالیستی و… به آن دچار شدهایم. اگر چه در این زمینه ژورنالیسم و کنشهایی رسانهای جدید به دلیل همبستگیشان با یک فضای عینیتر و ملموستر یا آنچه که میتوان آن را «ماتریالیسم رسانهای» نامید، از حوزههای آموزشی و به ویژه پژوهشی در ایران وضعیت بهتری دارند و کمک کردهاند تا این مغاک اندکی کوچکتر شود، ولی به هر حال این گسست و شکاف روز به روز خود را حادتر و جدیتر نشان میدهد و ما میتوانیم آن را به خوبی از طریق بررسی بیگانگی «برنامههای فرهنگی - ترویجی نهادها» با «فرهنگ عمومی رایج» در شهرها، کف خیابانها، داخل تاکسیها، استادیومهای ورزشی، کتابخانهها و فرهنگسراها و حتی زیارتگاهها و مساجد و هیئات مذهبی تشخیص دهیم و باور کنیم.
در این زمینه کافی است مختصات و ویژگیهای «پایدیا» ی (تعلیم و تربیت فرهنگی) یونانی را در ۳ هزار سال پیش با مختصات و ویژگیهای اساسنامهها، اسناد بالادستی و منابع مرجع ما در زمینه تعلیم و تربیت و فرهنگ عمومی در قرن بیست و یکم مقایسه کنید تا روشن شود که آن انقطاع و گسست در اینجا چه وضعیتی دارد و آن همبستگی و انسجام فکری و فرهنگی و اجتماعی در زندگی روزمره یونیانیان باستان چطور رخ داده بود. بدون آنکه نیاز باشد با رویکردی نوستالژیک و خودکمبینانه به ستایش و تحسین سرآغاز تمدن غربی نگاه کرده و وضعیت فرهنگی امروز در ایران را تقبیح کنیم، میتوانیم واقعبینانه به بررسی «پایدیا» ی یونانی پرداخته و دریابیم که چطور در آنجا نوعی عینیت میان فرهنگ و زندگی روزمره اتفاق میافتد و کف جامعه (آگورا) در عینیترین معنایش به خاستگاه آموزهها و تعالیم فرهنگی، محل تولید و بازتولید ایدهها و کنشهای عینی فرهنگی و در یک کلام به «میدان فرهنگی» بدل میشود. سقراط را در نظر بگیرید که بر مبنای «پایدیا» ی یونانی هرگز در اتاق فکر خویش، در برج عاج روشنفکرانهاش، و در هیچ مرکز مطالعاتی و پژوهشی و شورای عالی فلان و اندیشکده و پژوهشگاهای بهمان و چه و چه نمیاندیشد؛ او در خود آگورا (میدان مرکز شهر) میاندیشد و با مردم سخن میگوید و چنان شورش فرهنگیای بر پا میکند که نهاد قدرت حاکم مجبور است او را به جرم «انحراف جوانان» به مرگ محکوم کند.
این وضعیتی است که به هیچ وجه قابل قیاس با شرایطی که در آن نهادهای فرهنگی ما، پژوهشگاههای فکری، اتاقهای تولید فکر و برج عاجهای اندیشهگران فعالان اجتماعی ما، ارتباط عینی، ملموس و معنادار خود با جامعه و مردم را از دست دادهاند، نیست. در وضعیتی که ما در اینجا در حال تجربه آن هستیم، از یک سو «نهادها» اعم از مراکز پژوهشی شوراهای عالی و اتاقهای فکر و… با تولید چیزهایی که مردم حاضر در میدانهای عینی جامعه درکی از آنها ندارند، راه خود را میروند و در سوی دیگر هم مردم و توده که مراجع و منابع فرهنگی خاص خود را در جاهای دیگری غیر از آن «نهادها» یافتهاند، راه خود را میروند. این دو راه متقابل که تقاطعی با هم ندارند، به سرعت در راه طی شدن است و وضعیت فرهنگی و اجتماعی روز به روز در حال وخیمتر شدن.
بیایید با مثالهایی، بحث را عینیتر کنیم؛ دو روز پیش، خبرگزاری تسنیم گزارشی آماری منتشر کرد که وضعیت نسبت ازدواج و طلاق در ده سال اخیر در ایران را نشان میداد؛ در سال ۸۷ یعنی حدود یازده سال پیش، از هر هشت ازدواج، یکی به طلاق منجر شده، ولی در سال ۹۷ یعنی پارسال از هر ۳ ازدواج، یکی از آنها به طلاق انجامیده است. به احتمال قریب به یقین، وضعیت رو به رشد مشابهی را در زمینه بزهکاری که عمومشان خاستگاههای فرهنگی دارند، میتوان نشان داد و مثلاً رشد مصرف مواد مخدر و آمار سقط جنین، نزاعهای خیابانی، قتل، تجاوز و… را هم مورد بررسی قرار داد. اینها از یک منظر نتیجه همان گسست نهادهای انتزاعی فعال در حوزه فرهنگ با ایدهآل و فانتزی انجام پروژههای مطالعاتی و پژوهشی بی کارکرد و تدوین برنامه و سند راهبردی و… با جامعهای است که مردمش اساساً هیچ نسبتی با تولیدات فانتزی و انتزاعی آنها برقرار نمیکند. اندکی جستجو لازم است تا در همین بازه دهساله شمار کثیری از اسناد بالادستی و راهبردی، برنامههای تدوینی و پروژههای مطالعاتی و پژوهشی و ابلاغیههای سازمانی و نشست آسیبشناسی و هماندیشی و کنگره و همایش و… را بیابید که برای رفع همین مسائل و آسیبها منتشر و برگزار شده است.
مسئله «فرهنگ عمومی» را در جامعه ایرانی در نظر بگیرید؛ تنها متولی آنچه در ایران «فرهنگ عمومی» خوانده میشود، یک شورای تقریباً ناشناخته است با عنوان «شورای فرهنگ عمومی کشور». این شورا یک دبیرخانه دارد و این دبیرخانه دارای یک سایت اینترنتی است (pcci.ir). این سایت تقریباً به طور متوسط (بسته به برگزاری جلسات شورا یا وقوع برخی رویدادها یا فرارسیدن برخی مناسبتها) هر دو هفته تا یک ماه، یکبار به روزرسانی میشود و مثلاً پیامی از دبیر شورا، یا رئیس شورا (وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی) و… را منتشر کرده یا گزارشی از کار شورا را انعکاس میدهد. توصیه میشود خوانندگان به این سایت سری بزنند و مطلبی را که این سایت در تاریخ ۴ اردیبهشت ماه با عنوان «مروری بر عملکرد شورای فرهنگ عمومی (شهریور ۹۶ تا اسفند ۹۷)» منتشر کرده مطالعه کند. این گزارش عملکرد، مصادیق جالب توجهی را در خصوص گسستی که در اینجا محل توجه بود در دسترس خوانندگان قرار میدهد. در ادامه به برخی از این واقعیتها و مصادیق نگاهی میکنیم؛ نکته اینجاست که نگارنده فقط به فصل اول این گزارش نگاهی کرده و مطالعه سه بخش بعدی را ضروری ندیده است؛ همه مباحثی که در ادامه میآید صرفاً با نگاه به همان یک فصل تقریر شدهاند. چه بسا اگر فصول بعدی هم مورد مطالعه قرار میگرفت، عمق مسئله بهتر و بیشتر روشن میشد. این کاری است که امید میرود خوانندگان به آن توفیق یابند.
در گزارش «مروری بر عملکرد شورای فرهنگ عمومی (شهریور ۹۶ تا اسفند ۹۷)» با فهرست مطالبی مواجه میشویم که دارای چهار فصل است و برخی از زیرعناوین مطالب این فصول اینهاست: «تدوین سرفصلها و برنامهها»، «نامگذاری روزها و مناسبتهای خاص»، «حمایت از همایشها»، «برگزاری نشستها»، «برنامه ارتقا فرهنگ زیارت و گردشگری»، «برنامه ارتقا فرهنگی مراسم و راهپیمایی اربعین»، «طرح اجرایی جشنهای بهار مهربانی»، «برنامه جامعه ارتقا کارکرد مساجد کشور» و….
بعد از فهرست عجیب این گزارش که اغلاط تایپی و املایی هم در آن دیده میشود، در فصل نخست آن با عنوان «تعاریف، روند حرکت و آسیبشناسی» به ارائه یکسری از کلیات و امور انتزاعی با دغدغه «تعریف» چیزها برخورد میکنید که گویا هدف از آنها صرفاً یک مقدمهچینی برای ورود به ارائه گزارش عملکرد و پرزنت شورا است. در ادامه به تاریخچه فعالیت شورا میرسیم که بر اساساً دورهبندیهایی انجام گرفته است. در اینجا دورههای پیشین و اسبق را رها میکنیم و به دوره کنونی نگاهی میاندازیم: دوره دهم (۱۳۹۶ – تاکنون)
عین متنی که در گزارش آمده در اینجا میآید:
«دوره دهم (۱۳۹۶ – تاکنون): در این دوره ضمن توجه به موضوعات فرهنگ عمومی و آسیبهای اجتماعی بر استفاده از ظرفیت دستگاههای عضو شورا و همافزایی در تهیه مباحث تاکید شد. در همین راستا، سرفصلهای پانزدهگانه به تصویب رسید و سرلوحه کار شورا قرار گرفت. اهم مصوبات این دوره عبارتند از: برنامه ترویج کتاب و کتابخوانی، برنامه ارتقا فرهنگی مراسم اربعین، برنامه ارتقا فرهنگ زیارت و گردشگری مذهبی، سند برنامه ارتقا فرهنگ سلامت، طرح اجرای جشنهای بهار مهربانی، برنامه جامعه ارتقا کارکرد مساجد کشور، برنامه ترویج فرهنگ مصرف بهینه آب و….»
به نظر میرسد در طول بیش از یک سال از فعالیتهای اخیر شورای فرهنگ عمومی در شرایطی که آسیبهای فرهنگی و اجتماعی از سر و کول جامعه بالا میرود، یکی از مهمترین کارهایی که در صدر این پاراگراف آمده صرفاً «توجه به موضوعات فرهنگی و آسیبهای اجتماعی» بوده است. این شورا در ضمن این کار خطیر تلاش کرده از ظرفیتهای دستگاههای عضور شورا استفاده کند تا یک همافزایی را شکل دهد؛ همافزایی برای چه کاری؟ برای «تهیه مباحث»! بیهیچ توضیحی روشن است که هنوز تا چه حد درگیر امر انتزاعی و فانتزی در فضایی «از بالا به پایین» هستیم که تصور میکنیم همچنان تهیه بهتر و گستردهتر «مباحث» میتواند در رفع وضعیت عینی تیره و تلخی که در دل جامعه در جریان است، مثمر ثمر باشد.
در همین زمینه است که میتوانیم به سادگی «سرفصلهای پانزدهگانه» تصویب میکنیم و سرلوحه کار شورای فرهنگ عمومی قرار دهیم تا «فرهنگ کتابخوانی»، «فرهنگ مصرف بهینه آب، فرهنگ سلامت و… ترویج شود! باز در همین زمینه و در شرایطی که اعتقادات دینی در حجم وسیعی از جامعه رنگ باخته و در حال زدوده شدن است و کارشناسان اجتماعی و فرهنگی از فرایند دینگریزی شدید جوانان در ایران خبر میدهند، میتوانیم در سالن جلسات شورای فرهنگ عمومی دور هم بنشینیم و «برنامه ارتقا فرهنگی مراسم اربعین»، «برنامه ارتقا فرهنگ زیارت و گردشگری مذهبی» و «برنامه جامعه ارتقا کارکرد مساجد کشور» و… تصویب کنیم و خوشباورانه منتظر این «ارتقا» باشیم.
صفحات فایل پی دی اف گزارش «مروری بر عملکرد شورای فرهنگ عمومی (شهریور ۹۶ تا اسفند ۹۷)» را اسکرول میکنیم و پایینتر میرویم؛ عنوانی را میبینیم که تا حدی امیدوارکننده است و نویدبخش یک نکته که با آن بتوان به کلیت این «شورا» و فعالیتهایش دلخوش بود: عنوان چنین است: «ج – تشکیل جلسات آسیبشناسی در خصوص نحوه کارکرد شورا:» تحت این عنوان ذکر شده است که همواره امید میرفته شوا بتواند تأثیرات مطلوبی در فرهنگ عمومی جامعه بگذارد؛ با این هدف، این نیاز احساس شده که به نقد و بررسی کارکرد خود بپردازد و در این راستا چندین جلسه و نشست برگزار شده است که نتایج آن نشستهای آسیبشناسی از عملکرد شورا در ادامه خواهد آمد. عین این نتایج را از نظر میگذرانیم؛ اینها خروجیهای جلسات خودانتقادی «شورای فرهنگ عمومی» است که و تصریح میکنم که با هدف تأثیرگذاری بیشتر در فرهنگ عمومی جامعه انجام شدهاند:
۱. عدم تشکیل منظم جلسات شوراهای استانی
۲. عدم شرکت برخی از اعضای اصلی جلسه و حضور نمایندگان آنان در جلسات
۳. طرح موضوعات غیرمرتبط در برخی از جلسات
۴. تصویب مصوبات فراوان و در بسیاری از مواقع غیرضروری
۵. عدم وجود ضمانت اجرایی کافی برای اجرای مصوبات مناسب و ضروری
۶. فقدان باور نسبت به جایگاه شورا از سوی برخی از اعضا و برخی از دستگاهها
۷. عدم وجود بودجه کافی برای اجرای مصوبات و پیگیری تصمیمات شورا
هیچ اغراقی در کار نیست؛ این بندها مهمترین خروجی جلسات آسیبشناسی شورای فرهنگ عمومی کشور با تاکید وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شده و از قضا با همراهی و توصیههای دبیر سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی به این نتایج درخشان و اعجابآور رسیده است. بر مبنای بند اوئل و دوم این سلسله نتایج، اگر اوضاع شورای فرهنگ عمومی کشور، توان دخالت و تأثیرگذاری در فرهنگ عمومی رایج در کف جامعه ایرانی را ندارد به این دلیل است که «جلسات استانی این شورا به طور منظم تشکیل نمیشود» و «برخی از اعضای این شورا در جلسه حضور به هم نمیرسانند»! اعجابآورتر از این هم سراغ دارید؟ شاید باشد، بندهای بعدی را ببنید؛
طبق بند ششم این سلسله نتایج درخشان، اگر شورای فرهنگ عمومی نمیتواند در فرهنگ رایج در جامعه و نزد توده تأثیر قابل توجهی بگذارد، به این خاطر است که «از سوی برخی از اعضای خود این شورا و همچنین برخی از دستگاههای کشور، باوری به جایگاه این شورا وجود ندارد!». نتیجه درخشانی نیست؟ بر اساس این نتیجهگیری گویی مصوبکنندگان، همانگونه که انتظار دارند با «تدوین برنامه»، فرهنگ در جامعه ارتقا یابد، همچنین انتظار دارند با تصویب این گزاره و اظهار آن، برای اعضای خودشان و دستگاههای مرتبط با خود، از بیرون «باور» تولید کنند! به نظر میرسد که بخش مهمی از اعضای این شورا هنوز درنیافتهاند که تولید باور از طریق دستورالعمل، تدوین برنامه و با فرمایشها «از بیرون» غیرممکن است و شخص دارای باور کسی است که خود (از درون) با مشاهده واقعیتها، گفتمانها، نظریهها و مهمتر از همه «عملکردها» به چیزی یا کسی باور پیدا میکند. اما سوال اساسیتر این است که آقای «شورای فرهنگ عمومی کشور»! وقتی اعضای خود شما به خود این شورا باوری ندارند، چگونه باید انتظار داشت مردم شما را باور کنند و از برنامههای انتزاعی، فانتزی و دستورالعملی و فرمایشی شما تأثیرات مثبت فرهنگی بگیرند؟
حالا بند پنجم را نگاه کنید: «عدم وجود ضمانت اجرایی کافی برای اجرای مصوبات مناسب و ضروری»! صفت «مناسب» در این عبارت بسیار معنادار است؛ یکی از پیشفرضهای جالبی که در پس این عبارت نهفته، این است که «این شورا مصوبات "نامناسب" هم دارد»؛ چرا که ضمانت اجرایی فقط برای مصوبات مناسب شورا مطالبه شده است و خود اعضا، فروتنانه از پیش پذیرفتهاند که نیازی نیست برای مصوبات نامناسب و غیرضروریشان ضمانت اجرایی فراهم شود. جا دارد که در اینجا و به این وسیله از فروتنی و صداقت اعضای محترم این شورا سپاسگزاری شود.
بندهای بعدی هم در مسیر آسیبشناسی از خود، توسط اعضای شورای فرهنگ عمومی برای بیشتر کردن تأثیرات فرهنگیشان در جامعه هم بسیار جالب هستند و از واقعیت اعجابآور دیگری هم خبر میدهند؛ اینکه عدهای در این شورا دور هم مینشینند و موضوعات غیرمرتبط با جلسه را طرح میکنند! یا اینکه با سرعت و کثرت قابل توجهی، تند تند «مصوبات» تولید میکنند و بعد هم با هوشمندی قابل توجهی متوجه میشوند که اینها غیرضروری هستند و…. در نهایت، بند آخر آسیبشناسی و البته مهترین بند و اصلیترین هدف آمده است که طبق آن اگر شورای فرهنگ عمومی کشور تأثیری در جامعه ما ندارد به این دلیل است که «پول ندارد». والسلام
منبع: مهر