به گزارش «راهبرد معاصر»؛ به تازگی درگیری هایی در افغانستان بین نیروهای مهدی مجاهد و طالبان در لخاب شکل گرفت که بر اثر آن تعداد زیادی کشته و مجروح شدند. بسیاری اختلاف مهدی مجاهد و طالبان را بر روی دو گزاره می دانند؛ نخست، انتقاد مجاهد از پایبند نبودن طالبان به حقوق هزاره ها و به ویژه در مناطق هزاره نشین و دوم، اختلاف بر سر منابع زغال سنگ در این منطقه.
همچنین گزارش هایی از برخی مناطق شمال افغانستان درز پیدا کرده مبنی بر اینکه ازبک ها درصدد یک سری اقدامات علیه طالبان هستند. همه این موارد نشئت گرفته از این است که طالبان تاکنون دولت فراگیر تشکیل نداده اند و بیشتر مناصب دولتی در اختیار اعضای طالبان قرار گرفته است. افغانستان کشوری است با قومیت ها و اقوام مختلف و همین تنوع قومیتی دستمایه برخی بازیگران خارجی برای افزایش درگیری ها خواهد شد؛ در این میان برخی ابزارهای خارجی همچون نقش آفرینی برخی بازیگران همچون آمریکا در بحران های اینچنینی نیز تأثیرگذار است. درباره این موضوع ابتدا طراحی های آمریکا را باید ذکر کرد و سپس براساس این طرح ها، پازل آنها را برای ایجاد بحران در افغانستان توضیح داد.
طراحی بیرونی برای ایجاد درگیری در افغانستان بین گروه های مختلف در جریان است و احتمال می رود، باتوجه به عدم انعطاف پذیری طالبان در بحث دولت فراگیر، کشمکش های داخلی افزایش یابد
آمریکایی ها بعد از خروج از افغانستان بارها تلاش کرده اند در قالب های دیگری همچون مباحث اقتصادی وارد عرصه داخلی این کشور شوند. حتی در مقاطعی آمریکا به سمت احداث پایگاه نظامی در پاکستان برای تأثیرپذیری بر افغانستان پیش رفت که با مخالف عمران خان، نخست وزیر سابق پاکستان مواجه شد. این موارد نشان می دهد آمریکا همچنان به دنبال ایجاد و احیای سناریوهایی برای برهم زدن وضعیت داخلی افغانستان است تا از این شرایط برای اجرای سیاست های خود در این کشور استفاده کند.
اهم طرح ها و سیاست هایی که آمریکایی در افغانستان پیش گرفته اند، موارد ذیل است؛
احیای داعش: داعش به عنوان ماشین جنگی واشنگتن در غرب آسیا توانست حضور آمریکا را در منطقه براساس ادعای واهی مبارزه با تروریسم موجه جلوه دهد و از سوی دیگر اقدامات مخربی علیه امنیت ملی کشورهای منطقه و خاصا کشورهای مخالف با سیاست های واشنگتن انجام دهد. نابودی سرزمینی این موجودیت در غرب آسیا، شرایط را برای آمریکا فراهم کرده که از وضعیت موجود بالاخص خلاء امنیتی حاکم بر کشورهای شرقی همچون افغانستان، راهبرد انتقال داعش به این کشورها به عنوان تهدیدی بالفعل همچنان در سیاست های امنیتی واشنگتن حضور داشته باشد. داعش در افغانستان برای آمریکا به منزله کارت ورود مجدد به افغانستان است و این گروه مطلوب ترین بازیگر برای واشنگتن در مقابل طالبان در جهت ایجاد چالش و ناامنی در افغانستان است.
رویکرد هرج و مرج خلاق: این رویکرد بر این گزاره تأکید دارد که کشور هدف وضعیت بی ثباتی و هرج و مرج گونه و از درون این هرج و مرج آمریکا به عنوان نظم دهنده وارد کارزار شود و نظم موردنظر خود را تدوین کند. در افغانستان آمریکا همین رویکرد را با دو گزاره داعش و اختلافات قومی در پیش گرفته است. در بحث داعش بدین صورت عمل خواهد کرد باتوجه به حجم گسترده حملات این گروه، خود را به عنوان عامل نظم دهنده وارد ماجرا کرده و از همین طریق حضور خود را موجه جلوه می دهد.
در بحث اختلافات قومی و مذهبی نیز آمریکا به دنبال آن است که اختلافات قومی را در افغانستان به مرحله اعلایی برساند و از درون این اختلافات به دو هدف برسد؛ نخست، شرایط را برای حضور مجدد خود فراهم کند و دوم، اینکه با این اختلاف ها، ابتدا جنگ قدرت را راه اندازی و سپس گروه ها را وارد جنگ فرسایشی داخلی کند. این در واقع همان رویکرد جنگ درون تمدنی با مختصات قومی و مذهبی است که آمریکایی ها و انگلیسی ها طی چند دهه گذشته در منطقه آن را اجرایی کرده اند.
آمریکایی ها در هر کشوری به فراخور آن، اقداماتشان را طرح ریزی می کنند. به عنوان نمونه در عراق امری که آمریکایی برای تفرقه افکنی بر روی آن تمرکز کرده اند، اختلافات مذهبی است. در افغانستان، تمرکز بر اختلافات قومی و مذهبی است. اختلافات قومی در افغانستان پاشنه آشیل مهمی برای آمریکایی ها است که از گذرگاه آن به مسائل دینی نیز وارد می شوند.
باتوجه به این موارد، طراحی بیرونی برای ایجاد درگیری در افغانستان بین گروه های مختلف در جریان است و احتمال می رود، باتوجه به عدم انعطاف پذیری طالبان در بحث دولت فراگیر، کشمکش های داخلی افزایش یابد.
جنگ فراگیر: آمریکا همواره نشان داده که از خلاهای موجود در یک کشور، برای افزایش بحران استفاده می کند. در افغانستان سناریو آمریکایی ها همین است که با اقدامات کوچک و درگیری های داخلی، شرایط را برای ایجاد یک جنگ فراگیر در این کشور فراهم کنند. جنگی که در آن هم از نظر مختصات سرزمینی محدود به جغرافیای خاصی نباشد و هم از نظر گروه های شرکت کننده محدود به جریان های خاصی نباشد.
البته نکته ای که باید به آن اشاره کرد ، بسترسازی و مقدمات چنین جنگی است که آمریکایی ها از بستر جنگ نرم و فضای رسانه ای به دنبال آن هستند. زیرا واشنگتن NGO های مختلفی در طول 20 سال حضور در افغانستان ایجاد کرده است و همین مراکز بسترساز اختلافات قومی و تشدید آن هستند.
جنگ فرقه ای که انگلیسی ها آن را طرح ریزی کردند، اکنون در دستورکار آمریکایی ها در افغانستان قرار گرفته است. بستر جنگ های داخلی زمینه اقدامات خارجی را در این کشور فراهم خواهد کرد. در کنار این مساله، ضرورت تضعیف گروه های داخلی برای آمریکا بسیار مهم است و دوگانه سازی های که واشنگتن در قالب داعش در مقابل طالبان و یا هزاره و ازبک در مقابل پشتون در جامعه افغانستان طرح ریزی کرده اند، نشان از برنامه ریزی های است که در آینده برای افغانستان در نظر گرفته اند. صرف نظر از درگیری های که اخیراً بین طالبان و گروه مهدی مجاهد شکل گرفته، باید این اقدامات را در پازل بزرگ تری برای مشتعل شدن جنگ داخلی در افغانستان در نظر گرفت. جنگی که در صورت وقوع آن، تهدیدهای هایش برای کشورهای منطقه تبعات فراوانی خواهد داشت.