خاطره شنیدنی رهبر انقلاب به مناسبت روز دختر-راهبرد معاصر
دعوت از شهید رئیسی به مراسم معارفه استاندار جدید دولت پزشکیان | جای خالی رئیس جمهور شهید در ردیف اول + عکس حقوق تا ۲۴ میلیون تومان از مالیات معاف شد عارف: یک روز تأخیر در نجات دریاچه ارومیه ظلم آشکار است پزشکیان: باید با مردم درخصوص اصلاحات اقتصادی ضروری صحبت کنیم انتصاب جدید در نهاد ریاست جمهوری | علیرضا شریفی کیست؟ پزشکیان: از هرکس که مشکلی از مردم و نظام را حل کند استقبال می‌کنیم رزمایش مشترک زمینی ایران و جمهوری آذربایجان آغاز شد کارگروه ویژه برای بررسی اصلاح قانون انتصاب در مشاغل حساس تشکیل می‌شود صبح دوشنبه؛ پخش زنده سخنرانی رهبر انقلاب در دیدار بسیجیان لاریجانی: ایران در حال آماده‌سازی پاسخ به اسرائیل است مصوبه کمیسیون تلفیق برای تسهیلات ازدواج و فرزندآوری در سال آینده تصویب کلیات طرح نحوه برگزاری تجمعات در کمیسیون شورا‌ها استاندار مازندران تعیین شد نماینده مجلس: طرح انتقال پایتخت درحال حاضر یک موضوع گنگ و رویاپردازانه است وزیر ارتباطات: استفاده از فیلترشکن باعث مهاجرت نخبگان شده | خسارت ۵۰ همتی به کسب‌وکار‌ها

خاطره شنیدنی رهبر انقلاب به مناسبت روز دختر

در همان اوقات، خدای متعال یک فرزند دختری به ما داد که به من خیلی انس داشت. زیاد سراغ من می‌آمد دفتر ریاست جمهوری، من بغلش می‌گرفتم. یواش‌یواش دیدم با این دست هم می‌توانم بغلش بگیرم.
تاریخ انتشار: ۱۹:۱۷ - ۱۳ تير ۱۳۹۸ - 2019 July 04
کد خبر: ۱۵۳۷۶

به گزارش راهبرد معاصر؛ صفحه تاریخ ایران و جهان؛ درس و عبرت، منتسب به پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب خاطره شنیدنی رهبر انقلاب از کمک دخترشان به بهبودی مجروحیت دست ایشان در جریان ترور سال ۶۰ را منتشر کرده است.

 متن این خاطره به شرح زیر است:

 

دست من، آن اولی که فلج شد، به خاطر حادثه ترور، تا مدتی این دست، اصلاً حرکت نمی‌کرد و ورم داشت.

 

بعد به‌تدریج دیدم که یک‌کمی از شانه حرکت می‌کند.

 

در همان اوقات، خدای متعال یک فرزند دختری به ما داد که به من خیلی انس داشت. زیاد سراغ من می‌آمد دفتر ریاست جمهوری، من بغلش می‌گرفتم. یواش‌یواش دیدم با این دست هم می‌توانم بغلش بگیرم.

 

دکترم یک روز دید که با این دست بغلش گرفته‌ام، خیلی تشویق کرد. گفت این بچه دست تو را خوب می‌کند!

 

وقتی از روی محبت این بچه را بغل می‌گیری، همین باعث می‌شود سنگینی‌اش را تحمل کنی؛ همین‌طور هم شد. بغل می‌گرفتم، می‌آوردم و می‌بردم. بعد یواش‌یواش این دست قوت پیدا کرد.»

ارسال نظر
تحلیل های برگزیده
آخرین اخبار