مشاور فرمانده کل سپاه: شهید فخری زاده توسط اراذل و اوباش داخلی ترور شد عارف: به باز پیکربندی جدی در نظام مدیریتی کشور نیازمندیم وزیر ارتباطات: ۸۰ درصد مردم از فیلترشکن استفاده می‌کنند معاون عملیات نیروی زمینی سپاه: در اوج آمادگی دفاعی هستیم / اجازه هیچگونه شرارتی را نخواهیم داد جزئیات سفر پزشکیان به قزاقستان و ترکمنستان یوسف پزشکیان استعفای وزیر راه و شهرسازی را تکذیب کرد وزیر ارتباطات: خسارت فیلترینگ بیش از ۵۰ هزار میلیارد تومان است آیین‌نامه اجرایی مقابله و پیشگیری از جرائم پولشویی ابلاغ شد وزیر کشور: افزایش معنادار مشارکت در انتخابات را هدف‌گذاری کرده‌ایم فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء: مردم به شایعات جنگ توجه نکنند؛ جای هیچ نگرانی نیست حضور پزشکیان در مراسم ختم خانواده سقاب اصفهانی اعلام ساعت کاری جدید ادارات زمستان ۱۴۰۴ + جزئیات تصویب آیین‌نامه جبران قدرت خرید اقشار متوسط و کم‌درآمد جامعه تصویب سه آیین‌نامه مهم در دولت / از خدمات سلامت اتباع تا جبران خسارات حوادث طبیعی وزیر دفاع: آمریکا و ایران در تعارض ذاتی با یکدیگر قرار دارند / تنها کشوری که پاسخ دندان‌شکن به اسرائیل  داد، ایران بود

خاطره شنیدنی رهبر انقلاب به مناسبت روز دختر

در همان اوقات، خدای متعال یک فرزند دختری به ما داد که به من خیلی انس داشت. زیاد سراغ من می‌آمد دفتر ریاست جمهوری، من بغلش می‌گرفتم. یواش‌یواش دیدم با این دست هم می‌توانم بغلش بگیرم.
تاریخ انتشار: ۱۹:۱۷ - ۱۳ تير ۱۳۹۸ - 2019 July 04
کد خبر: ۱۵۳۷۶

به گزارش راهبرد معاصر؛ صفحه تاریخ ایران و جهان؛ درس و عبرت، منتسب به پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب خاطره شنیدنی رهبر انقلاب از کمک دخترشان به بهبودی مجروحیت دست ایشان در جریان ترور سال ۶۰ را منتشر کرده است.

 متن این خاطره به شرح زیر است:

 

دست من، آن اولی که فلج شد، به خاطر حادثه ترور، تا مدتی این دست، اصلاً حرکت نمی‌کرد و ورم داشت.

 

بعد به‌تدریج دیدم که یک‌کمی از شانه حرکت می‌کند.

 

در همان اوقات، خدای متعال یک فرزند دختری به ما داد که به من خیلی انس داشت. زیاد سراغ من می‌آمد دفتر ریاست جمهوری، من بغلش می‌گرفتم. یواش‌یواش دیدم با این دست هم می‌توانم بغلش بگیرم.

 

دکترم یک روز دید که با این دست بغلش گرفته‌ام، خیلی تشویق کرد. گفت این بچه دست تو را خوب می‌کند!

 

وقتی از روی محبت این بچه را بغل می‌گیری، همین باعث می‌شود سنگینی‌اش را تحمل کنی؛ همین‌طور هم شد. بغل می‌گرفتم، می‌آوردم و می‌بردم. بعد یواش‌یواش این دست قوت پیدا کرد.»

ارسال نظر
تحلیل های برگزیده
پرطرفدارترین اخبار
آخرین اخبار