به گزارش راهبرد معاصر؛ دیدار عمر البشیر از سوریه به عنوان نخستین رهبر عربی و روند بازگشایی سفارتخانههای کشورهای امارات متحده، بحرین، کویت و گسترش روابط سوریه با تونس در قالب از سرگیری مسافرتهای هوایی و برخی دیگر از کشورهای عربی همگی میتواند نشانههای مهمی مبنی بر وقوع تغییرات ساختاری جدید در منطقه باشد. با تثبیت نسبی جایگاه اسد در سوریه و پذیرش جامعه بینالمللی به تداوم حکمرانی دولت کنونی سوریه، تا حدود زیادی فضای فشار برای خروج اسد از قدرت تعدیل شده است. این مسئله به خصوص در اظهار نظرهای دولتمردان ترامپ در خصوص آینده قدرت در سوریه نیز مشهود بوده است.
دلایل بازگشایی سفارت کشورهای عربی در سوریه
دلایل متعددی برای از سرگیری روابط با دولت سوریه و بازگشایی سفارت در این کشور وجود دارد که در ادامه مورد توجه قرار خواهد گرفت:
نخست؛ پر کردن خلأ خروج آمریکا: از دید کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، خلأ خروج آمریکا از سوریه به سرعت از سوی ایران پر خواهد شد به همین خاطر در شرایطی که کشورهای عربی نیز ارتباطی با دمشق نداشته باشند تنها به توسعه نفوذ ایران کمک خواهند کرد به همین خاطر به سرعت تلاش برای بازگشایی سفارتخانهها در سوریه همزمان با خروج آمریکا شروع شده و تداوم دارد.
دوم؛ تدوین استراتژی بر اساس رقابت با ایران: کشورهای عربی منطقه آزمون و خطاهای زیادی را برای ایجاد موازنه منطقهای در مقابل ایران انجام دادهاند که تاکنون نتایج مناسبی را به دنبال نداشته است چراکه بیش از اینکه سیاستهای منطقهای خود را بر اساس «نیاز استراتژیک» طراحی و دنبال کنند بر اساس «تقابل استراتژیک» با ایران تدوین کردهاند که در خصوص سوریه نیز این سیاست تداوم یافت؛ این در حالی بود که تنها دستاورد آن دورتر شدن سوریه از جهان عرب و شکاف در یکپارچکی کشورهای عربی منطقهای بوده است. بازگشایی سفارت در سوریه میتواند نخستین گام کشورهای منطقه برای تدوین استراتژی منطقهای بر پایه نیاز استراتژیک باشد.
سوم؛ هزینهبر بودن سیاستهای تقابلی: کشورهای منطقهای به نتیجه رسیدهاند که تنش میان کشورهای عربی منطقهای مانند تنش در روابط عربستان - قطر، عربستان - یمن، کشورهای عربی - سوریه و عربستان - مصر سبب شد تا فضا به خصوص پس از سال 2011 به شدت فضایی هزینهبر باشد، به همین دلیل بازگشت به سیاستهای مسالمتآمیز میتواند از زیان بیشتر جلوگیری کند. در این میان البته نقش کادر سیاسی عربستان و ماجراجویی سیاسی آن به شدت برجسته است. بحران خاشقچی نشان داد که تا چه حد میتواند پایههای قدرت در منطقه متزلزل باشد؛ موضوعی که عربستان را متوجه بازگشت به محافظهکاری سیاسی کرد.
چهارم؛ اقتصاد، ابزاری با دو کاربرد: در فضای پس از بحران در سوریه، نیاز اقتصادی مهمترین نیاز سوریه بوده است که این مسئله دو فرصت را برای کشورهای منطقهای فراهم میکند. نخست اینکه بازار مناسبی را برای کشورهای سرمایهگذار در سوریه فراهم میکند که در این خصوص بنگاههای خصوصی عربستان و امارات مهمترین کاندیداهای حضور هستند و دوم اینکه اقتصاد فضایی است که جمهوری اسلامی با محدودیتهای زیادی برای مانور در آن روبروست به همین خاطر حمایت اقتصادی از اسد و سوریه میتواند بار دیگر اسد را به آغوش جهان عرب بازگرداند و علاوه بر این، دیدگاه اسد را در خصوص جهان عرب تعدیل میکند. در نتیجه از این طریق اسد در چگونگی و سطح روابط خود با ایران تحت تأثیر قرار میگیرد.
پنجم؛ رویکرد حامی - پیرو: عمده کشورهای عربی حوزه خلیج فارس رویکردی حامی- پیرو به سیاست خارجی دارند به این صورت که اگر ایالات متحده و عربستان را در مرکز قرار دهیم سایر کنشگران خرد منطقهای برای اعمال سیاستهای خود از سیاستهای مرکز تبعیت میکنند. شاید تغییر رویکرد ترامپ به دولت اسد چراغ سبز مهمی برای کشورهای عربی بود تا با خیال آسودهتر به دنبال از سرگیری روابط باشند. چنین سیاستی پیش از این در خصوص روابط عربستان و روسیه نیز اعمال شده بود.
پیامدهای بازگشایی سفارت کشورهای عربی در سوریه
میتوان گفت که پیامدهای ناشی از این تصمیم متوجه منطقه خواهد شد که در ادامه میتواند به این صورت بیان شود.
نخستین پیامد میتواند برای خود دولت سوریه باشد. به عبارت دیگر این تصمیم به تثبیت دولت سوریه کمک خواهد کرد و خود دولت بشار نیز از این تصمیم استقبال خواهد کرد. بر این اساس در صورت شکلگیری روابط پردامنه میان سوریه و جهان عرب، طبیعی است که فشارها بر ایران افزایش خواهد یافت.
دومین پیامد میتواند برای جمهوری اسلامی باشد؛ اگرچه ایران یکی از مهمترین کنشگران در سوریه بوده است اما شکاف میان سوریه و دولتهای عربی منطقه به سود ایران بوده است. بازگشت به سوریه و حمایت گسترده اقتصادی میتواند بشار را در خصوص نوع تعامل آینده با ایران تحت فشار قرار دهد. در صورتی که عربستان در فضای پس از بازسازی به صورت گسترده فعالیت کند آنگاه باید منتظر واکنش ایران در این خصوص ماند. به نظر میرسد در صورت شکلگیری چنین شرایطی سوریه بیش از پیش صحنه رویارویی جدی ایران و عربستان خواهد بود. در اینجا یک نکته قابل تأمل است و آن اینکه در زمینه دیپلماتیک عربستان میتواند با روسیه در سوریه همکاری کند ولی این امکان برای همکاری ایران و قطبهای مخالف در سوریه نیست.
سومین پیامد اینکه شکافهای اخیر میان جهان عرب بهبود خواهد یافت که این مسئله میتواند به الگویی برای بهبود روابط با قطر و حل مناقشه یمن نیز منجر شود. در چنین شرایطی عربستان سعودی نیز تمایل به تغییر سیاستهای منطقهای خود دارد. بنابراین شاید بتوان گفت که سیاست کشورهای عربی منطقه پس از یک دوره «واگرایی» در حال گذار به سوی «همگرایی» است.
البته تمامی این شرایط نشان میدهد که این روند به معنای بهبود روابط با جمهوری اسلامی نخواهد بود بلکه میتواند زمینهای برای قطببندیهای جدید علیه جمهوری اسلامی باشد. به این صورت که «انسجام میان قطبهای همسو» و «جذب یا بیطرف نگه داشتن قطبهای ناهمسو» خوشه بندیهای جدیدی را علیه ایران به وجود میآورند که این مسئله هزینههای حضور و یا نفوذ ایرن در سوریه را افزایش خواهد داد.
در این میان عربستان سعودی نیم نگاهی نیز به سازماندهی کشورهای حوزه دریای سرخ نیز دارد تا بتواند پس از یک دوره واگرایی میان جهان عرب، بتواند درک مشترکی را برای مقابله با دشمنهای بیرونی ایجاد کند. برای اثبات این موضوع میتوان به مانورهای مشترک عربستان و کشورهای حوزه دریای سرخ اشاره کرد که مانور «موج سرخ 2» که در حال برنامهریزی و اجراست نیز در این راستا قابل توجیه است.
در نهایت اینکه به نظر نمیرسد روند کنونی، چشم انداز مثبتی را برای ایران ترسیم کند چراکه تنها با تغییر خوشهبندیهای منطقهای تنها چیزی که ثابت باقی مانده است کم دامنه بودن متحدان منطقهای ایران و درگیری در تنشهای طولانی است که هم از نظر اقتصادی و هم سیاسی میتواند به شدت ایران را تحت فشار قرار دهد.