به گزارش راهبرد معاصر، رؤیاهای امپراتوری ترکیه با خوانشهای راهبردی و اطلاعاتی آمریکا همزمان با موفقیت حزب عدالت و توسعه در انتخابات و به قدرت رسیدن مجدد آن تلاقی پیدا کرده، اما این تحولات از دید روسیه پنهان نمانده است.
وبگاه شبکه لبنانی «المیادین» با انتشار یادداشتی در این خصوص که آیا زمان واگرایی در روابط روسیه و ترکیه فرا رسیده؟، نوشت: پیش از بررسی نشانههای فزاینده فروپاشی شکل قبلی روابط راهبردی میان روسیه و ترکیه، باید توجه داشت که این روابط از زمان ظهور دو کشور در صحنه جهانی، شکلهایی از وحدت و درگیری خونین به خود دیده است.
بر اساس این یادداشت، روسیه و ترکیه به واسطه تحولات بزرگ در مسیر تجارت جهانی که در آن زمان امتیازات ویژهای در جاده ابریشم به دو کشور اعطا میکرد، به طور همزمان به صحنه بینالمللی صعود کردند. در این میان، دو طرف درگیریها و تفاهمهایی بهویژه در مورد جزیره کریمه با یکدیگر داشتند. یکی از عواملی که موجب تفاهم میان این دو کشور شد، اختلاط بسیاری از مؤلفههای قومی و قبیلهای با روسیه در دوران طلایی قبایل مغول در مناطق وسیع نفوذ خود در این کشور بود.
علاوه بر جنگهای بینالمللی که بیشترین سهم را از کار مورخان متخصص در این بخش از جهان به خود اختصاص داده، ایستگاههای مختلفی وجود داشته که به گفته بسیاری از محققان، عامل تعیینکنندهای در بقای کشور ترکیه بوده است،از جمله اینکه روسیه دو بار ترکیه را از زوال و نابودی نجات داد.
بر اساس این یادداشت؛ «نخستینبار پس از آن بود که "محمد علی"، حاکم قدرتمند مصر، در طول سالهای دهه سی قرن نوزدهم علیه شام لشکرکشی کرد و توانست ارتش عثمانی را شکست دهد و استانبول را محاصره کند تا از این طریق، مرکز اسلامی را به قاهره منتقل کند و به هدف اعلام موجودیت امپراتوری اسلامی عربی و مصری به جای امپراتوری عثمانی دست یابد».
اما بریتانیا با همکاری امپراتوری اتریش - مجارستان و روسیه تزاری با حمایت روچیلدها و صندوقهای یهودی، کنفرانسی در لندن برگزار کرد تا یک لشکرکشی دریایی اروپایی که ارتش مصر را وادار به رفع محاصره استانبول، عقبنشینی از شام و بازگرداندن آن به کنترل عثمانی کند، تامین کند. چیزی که با نقش قابل ملاحظه ناوگان دریایی روسیه تزاری در سواحل شرقی مدیترانه محقق شد.
بر این اساس، بار دوم، پس از جنگ جهانی اول بود که مصطفی کمال آتاتورک، بر اساس سابقه نظامی خود در لیبی و سوریه، تصمیم گرفت با اتحاد بریتانیا و یونان و معاهده سور مقابله کند. [معاهدهای که در ۱۰ آگوست سال ۱۹۲۰ میلادی در سور فرانسه امضا شده بود] و تنها مناطق محدودی از قلمرو امپراتوری عثمانی را در ترکیه امروزی باقی میگذاشت و به کردها و ارمنیها حق ایجاد اشکالی از قدرت سیاسی را میداد.
مصطفی کمال پس از انقلاب سوسیالیستی اکتبر که تحت هدایت لنین انجام شد، متحدی جز روسیه برای تحقق این هدف نیافت. لنین تصمیم گرفت با سلاحها و مستشاران نظامی خود از ترکیه حمایت کند، مناطق وسیعی را با ارتش سرخ حمایت کند تا یگانهای ترک خود را وقف نبرد با انگلیس و یونان کنند. این رویارویی همانطور که معروف است با پیروزی آتاتورک و جایگزینی قرارداد سور با قرارداد لوزان پایان یافت.
در دوران معاصر، روابط روسیه و ترکیه مانند روابطی که در دوران حکومت لنین و آتاتورک ایجاد شده بود، ادامه پیدا نکرد، زیرا مرگ او به تجزیه حزب خلق آتاتورک کمک کرد و منجر به سقوط آن در انتخابات و از دست دادن قدرت آن در طول سالهای دهه پنجاه قرن بیستم به نفع حزب دموکرات به رهبری «عدنان مندرس» شد. طرف مقابل نوری السعید در عراق که «اسلام آتلانتیکی» را به عنوان یک عنوان گمراهکننده برای ورود به خاورمیانه انتخاب کرد.
حزب جدید، با رنگ و بوی اسلام و ترکیبی از ناراضیان حزب خلق آتاتورک، بازرگانان، سرمایهداران و فئودالها تشکیل شد و از همان روز اول تمایل خود را برای پشت کردن به روسیه و برقراری روابط نزدیک با واشنگتن و به طور کلی غرب و همچنین عربستان سعودی و شاه ایران نشان داد.
نویسنده تصریح میکند: «دوران مندرس، ترکیه شاهد وخیم شدن روابط با روسیه و درگیری با جنبش آزادیبخش عربی به رهبری جمال عبدالناصر بود که با حمایت مسکو نقش آشکاری در سرنگونی پیمان بغداد-آنکارا، بازوی جنوبی ناتو، ایفا کرد. همچنین معروف است که دولت جدید ترکیه در مذاکرات انگلیس، فرانسه و اسرائیل که قبل از تجاوز سه جانبه در سال ۱۹۵۶ علیه مصر بود، شرکت داشت».
علاوه بر این سیاست اتخاذی ترکیه، دولت مندرس با سرپیچی از مسکو وارد ناتو شد و با آن در جنگ کره شرکت کرد و اکثر سربازان خود را در آن از دست داد و بانک جهانی را وارد اقتصاد ترکیه کرد. بدتر از آن، با شاه ایران به عنوان یکی از کشورهای اسلامی «اسرائیل» را بسیار زود به رسمیت شناخت و در ادامه علیه سوریه با آن هماهنگ شد، که نقش آشکاری در فروپاشی پیمان بغداد-آنکارا داشت.
در ادامه، با وجود سقوط مندرس و اعدام آن در سال ۱۹۶۰ توسط ارتش، دولتهای ارتشی متوالی موقعیت ترکیه در ناتو را با روابط کمتر تنشآمیز با مسکو حفظ کردند، مشابه دولتهای متوالی حزب خلق و سایر احزاب میانهرو. اما نقطه عطف مهمی که در دوران جنگ سرد رنگ راهبردی به در خدمت آمریکا بودن ترکیه بخشید، موقعیت رئیس جمهور تورگوت اوزال بود که یادآور صفحاتی از تاریخ تجربه عدنان مندرس بود که به ایجاد تجربه حزب عدالت و توسعه به رهبری اردوغان کمک کرد.
اوزال نیز مانند مندرس و اردوغان به نقش منطقهای ترکیه و ضرورتهای سیاسی آن، از جمله ادغام سکولاریسم دولتی، اسلام ناتویی و تورانیسم ترک توجه داشت، همه اینها تنها یک گزینه عینی نبود، زیرا ظهور اوزال و اولین نشانههای ظهور حزب عدالت و توسعه مصادف با آغاز فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دوره گورباچف تا تکمیل آن با روی کار آمدن یلستین بود.
این فضای ایجاد شده، آنکارا را وسوسه کرد، تا آنجا که میتواند از محیط اسلامی سابق اتحاد جماهیر شوروی امتیاز بگیرد. امری که مورد توجه دوگانه مشهور برژینسکی و برنارد لوئیس قرار گرفت. اولی به دلیل علاقه او به ژئوپلیتیک و محیط اوراسیا روسیه و دیگری به دلیل علاقه به ترکیه و پایان نامه دکتریاش در این زمینه.
هر دو نفر دریافتند که روسیه یکی از امتهایی است که تاریخ را ترک نمیکند و بزودی به شکل دیگری از کمونیسم تا ناسیونالیسم ارتدوکس اسلاوی ظاهر میشود و راهی برای احاطه کردن آن وجود ندارد مگر از طریق به کارگیری خصمانه کمربند اسلامی و اوکراینی در اطراف آن. این گونه بود که رویاهای امپراتوری ترکیه با خوانش راهبرد اطلاعاتی آمریکا در پیوند با موفقیت حزب عدالت و توسعه و دستیابی مجدد آن به قدرت تلاقی پیدا کرد.
در ادامه این یادداشت آمده است: «این تحولات از چشم روسیه و میراث چندصدساله آن با توجه به روابط با ترکیه و اروپا پنهان نمیماند.. مسلم است که تجربه امنیتی رئیس جمهور پوتین به اجرای یک سیاست مهار قابل توجه بلافاصله پس از سرنگونی هواپیمای روسی توسط نیروی هوایی ترکیه کمک کرد».
مسکو به جای تشدید تنش، مبتنی بر مجموعهای از واقعیتها، از جمله منافع اقتصادی و تجاری، در سیاست مهار و کنترل شرایط ایجاد شده موفق شد. به این ترتیب بود که درگیری روسیه با ناتو از طریق ترکیه بر سر جریان نفت و گاز جنوب، به یک رابطه تفاهم روسیه و ترکیه بدل شد که صرفنظر از معامله بزرگ موشکی، به بخشهای گستردهای در گردشگری و مبادلات تجاری تسری یافت.
به باور نویسنده، همه اینها در حالی است که پوتین و اردوغان به خوبی میدانند که آب زیادی ریخته شده و روزی سرریز خواهد شد. ترکیه صرف نظر از اینکه چه تدابیر و سیاستی اتخاذ کند، نمیتواند از پوسته آتلانتیکی خود خارج شود و به همین دلیل منتظر دستاوردهای بیشتر و شاید پذیرش در اتحادیه اروپا است.
پوتین نیز در روابط قبلی خود به اندازهای که روی زمان و وسوسههای بریکس و توافق شانگهای برای بورژوازی آناتولی و به طور کلی بازرگانان ترکیه حساب میکرد، دچار توهم نیست، بویژه که با وجود دخالت زودهنگام ترکیه در ناتو، درِ بازارهای اروپایی در مقابل آنها باز بود.
احتمالا این موضوع برای روسها شوکهکننده بود، زمانی که رئیسجمهور ترکیه رهبران تیپ جنایتکار نازی موسوم به آزوف را به اوکراین بازگرداند تا آنها دوباره به جنگ علیه روسیه ادامه دهند. همچنین این موضوع شوکهکننده بود که اردوغان درباره الحاق اوکراین به ناتو هیچ ملاحظهای نداشت و محافظهکاری نکرد. واقعیت این است که روسیه، در خطوط کلی روابطش با استانبول، میداند که با یک کشور عضو ناتو با تمام تعهدات مربوط به این عضویت در حال بازی است.
این به آن معناست که واکنش روسیه هرگز خالی از احتیاط، پیچیدگی و توانایی در اولویتبندی و مدیریت آن نخواهد بود. امری که به تفکیک نرم بسیاری از رشتههای بازی ترکیه منجر میشود. بازی که پیشتر نیز به دلیل سیاستهای مشابه آنکارا در قبال حادثه هواپیمای امتحان شد و موجب شد که میلیونها گردشگر روس را در یک ماه از دست دهد و ارزانترین بازار مواد صنعتی را که برای صنایع ترکیه از اهمیت بالایی برخوردار است، بسته ببیند.
نویسنده در ادامه به این موضوع اشاره میکند که «کمربند سبز اسلامی با خاستگاه ترکی و غیرترکی آن در اطراف روسیه و چین، دیگر مانند ۲۰ سال پیش نیست و باعث جذب نیرو و تحریک بنیادگرایان علیه کشوری می شود که دیگر کمونیستی نیست و در آن با مسلمانان با رفتاری هزاران برابر بهتر از اروپا رفتار میشود که هر روز بیش از پیش در چنگال نژادپرستی مذهبی و قومی به ویژه علیه مسلمانان میافتد.
در پایان این یادداشت، نویسنده هشدار میدهد که چرخش آشکار اردوغان به سمت غرب، دستاوردهای بهتری در مقایسه با روابط آن با روسیه نخواهد داشت و حتی میتوان گفت که چرخش استراتژیک آن به سوی شرق، سود بیشتری برای او به همراه خواهد داشت./ فارس